۱۸۲- بنده در دوره جوانی ام در ادامه سير و سلوك عرفاني به سلسله های درويشی رسيدم كه مدتی در اكثر آنان از روی صدق و نياز به تحقيق و ارادت و اطاعت خالصانه پرداختم كه در اندك مدتی به غايت هويت اين سلسله ها و اقطابشان رسيدم و يكی از وجوه مشترك همه آنان حاكميت مطلقه انواع مخدرات بود كه مصرف آن بر حسب سلسله مراتب معنوی موجود در اين سلسله ها بالاتر می رفت و به يقين ديدم كه بدون مواد مخدر و توهم زا هيچ هويت و موجوديتی نمی توانند داشت كه در اين امر سالها تفكر كردم و اينك به يقين می گويم كه فقدان روح و هو در مشايخ و رهبرانشان علّت العلل اين فاجعه دردناك بود. بخصوص اينكه شاهد بودم كه در مجالس انس و ذكر جمعيشان مصرف مواد به اوج خود می رسيد كه گاه افرادی سكته می كردند كه البته آنها اين مسئله را به معنای الحاق به حق تفسير می نمودند و پرواز روح. به همين دليل بازی با اذكار تا سرحدّ تجارت ذكر در اكثر فرقه ها غوغا می كرد يعنی بسياری از مشايخ آنان به مريدان خود ذكر می فروختند.
۱۸۳- تجربه هر چند كوتاه من در اين سلاسل درويشی شايد تلخترين تجربه معنوی كل زندگيم بود كه مرا تا لبه كفر مطلق به پيش برد كه به هر حال با همه آن جريانات قطع رابطه نمودم كه با اين واقعه خود علی ع به دادم رسيد كه ديدارش كردم و به شاگردی و مريديش در آمدم و تا به اينجا مرا با خود آورده است.