فلسفه بلوغ
«بلوغ» در لغت به معنای «رسائی» در قلمرو رابطه است که «بلاغت» نیز از همین مصدر است که به معنای رسا بودن سخن است .
اگر یکی از ویژگیهای بلوغ میل به ازدواج است بدین معناست که فرد توان ارتباط با جنس مخالف خود را که سخت ترین ارتباطات است یافته است هرچند که چه بسا انسانهائی که تا سن پیری هم توان برقراری رابطه با همسر خود را ندارند و دهان به سخن نمی گشایند الّا به فحش ، و رفتاری نمی کنند الّا با سوء تفاهم واین دال بر عدم بلوغ شخصیتی است که مصادف با عدم بلاغت (رسائی)در کلام و رفتار نیز می باشد .در قرآن کریم می خوانیم که چون موسی (ع)به بلوغ رسید خداوند به او کتاب و حکمت و فرقان اعطا نمود . که در اینجا منظور همان بلوغ در بلاغت کلام و رسائی پیام خدا به خلق است و نه بلوغ جنسی .
در واقع یک جوان سالم و عاقل و تربیت یافته بایستی کمابیش همزمان با سن بلوغش درجه ای از بلاغت و قدرت برقراری رابطه با مردم و خاصّه با جنس مخالف را یافته باشد . هرچند که اکثر جوانان مدرن تا دم مرگ هم به چنین قدرتی نمی رسند .
بلوغ به لحاظ روانی و کلامی و رفتاری حاصل تربیت از جانب والدین است که همان امر به معروف و نهی از منکر می باشد . و آنگاه ابلاغ همین امور از جانب جوان بالغ به دیگران است . و این دو وجه از بلوغ شخصیتی می باشد . یعنی آنچه را که فرد از والدین (دیگران)یافته است به سائرین ابلاغ کند . این دو ابلاغ قلمرو رشد شخصیتی و بلوغ روانی است .
کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد اول فصل فلسفه تعلیم و تربیت خودشناسی اخلاقی