🔸آدم و حوا
🔹زن و نخستین گناه : ناز
«گفتیم که ای آدم با ھمسرت در بهشت بی ھیچ زحمتی زندگی کنید و از نعمات آن از ھر چه خواھید برخوردار باشید و فقط به این درخت (ملعون ) نزدیک نشوید که به ظلم مبتلا خواھید شد .
پس شیطان ھر دورا وسوسه و گمراه نمود و از بهشت بیرون کرد و گفتیم که ھر دو از بهشت من خارج شوید که زین پس دشمنان ھمدیگریدو…» «سورۀ بقره »
ھمه جا آرام و فضا از عشق آدم به حوا سرشار بود . آدم به حوا می نگریست : به محبوب خود . چقدر اورا دوست می داشت و با نگاھش تمامی عشق خود را به او منتقل می کرد و حوا نیز در زیر نگاه آدم خودرا خوشبخت و جاودانه می یافت و ھیچ ھراس و نگرانی معیشتی در میان نبود .
آدم عاشق حوا بود و حوا نیز با تمام وجود عشق او را باور می کرد .
اما شیطان اجازه نداد که این بهشت ادامه یابد . او مأموریت داشت که این زوج را بفریبد و از بھشت بیرون کند .
ابتدا باید کدامیک رافریب می داد آدم یا حوا را ؟ فریب دادن آدم کارساده ای نبود زیرا او عاشق بود و بر گزیده خداوند وھمین امر او را از فریب مستقیم شیطان مبرا می کرد اما حوا معشوق بود و به ھمین دلیل او بیشترمستعدفریب بود .
شیطان چگونه میتوانست آنان را از بهشت براند و بهشت چه بود؟ بی شک بهشت فقط باغ و گل و بلبل نبود ، بهشت حاصل عشقی بود که میان آدم و حوا در جریا ن بود .
عشقی که ایجا د کننده اعتما د و باوراست .
حوا به میزانی که عشق آدم را باور کرده بود به او اعتماد داشت و ھمین اعتماد باعث شد که او از امنیت بهشتی بر خوردار شود.
او در خوشبختی خود تردیدی نداشت زیرا : آدم قدرتمند بود، آدم توانا بود ، آدم عاقل بود و آدم بر گزیدۀ خداوند بود و از ھمه مهمترآدم عاشق حوا بود .
پس دیگر دلیلی برای نگرانی و ھراس وجود نداشت و فقط کافی بود که حوا به آدم اعتماد داشته باشد و ھمین باور به آدم قدرت می داد تا دنیای زندگی را بپذیرد و آن را به سمت خوشبختی برتر ھدایت کند .
بهشت ھمان اعتماد بین زن ومرد است و به میزانی که این اعتماد وجود دارد رابطۀ آدم و حوا بهشتی است و به میزانی که اعتما د از میا ن می رود رابطه برزخی می شود .
بنابر این شیطان برای از میان بردن بهشت فقط باید حوا را نسبت به عشق آدم مردد می کرد و ھمین تردید آرام آرام آنان را از بهشت میراند .
شیطان به نزد حوا رفت و به او گفت : آیا به جاودانگی عشق آدم نسبت به خود مطمئنی؟
حوا پاسخ دادد: آری ، او مرا خیلی دوست دارد.شیطان گفت : چگونه مطمئنی ، آیا او را آزموده ای؟
حوا پاسخ داد : او خود چنین می گوید . شیطان گفت : اگر راست می گوید باید این عشق را در عمل ثابت کند ،گفتن ھیچ ارزشی ندارد
.حوا در حالیکه به اطمینان خود نسبت به عشق آدم مردد شده بود پرسید چگونه می توانم یقین یابم که اومرا دوست دارد؟
شیطان گفت: به او بگو اگر تو را دوست دارد باید به شجره ممنوعه نزدیک شود .
حوا گفت : اما خداوند ما را از نزدیک شدن به شجره ممنوعه بازداشته است .
شیطان گفت : نکته همینجاست . زمانی عشق او به تو ثابت می شود که او برای حفظ خوشبختی تو از هیچ کاری ابا نکند .
حوا که دیگر تمامی باور خود را نسبت به عشق آدم از دست داده بود به نزد آدم رفت و درحالیکه در اشد ناز گریه میکرد به او گفت : آیا هنوز مرا دوست داری ؟ آدم پاسخ داد : آری ، تو قلب من هستی .
حوا گفت : اگر راست می گویی به درخت ممنوعه نزدیک شو .
آدم گفت : اما خداوند ما را از نزدیک شدن به آن برحذر داشته است .
حوا در حالیکه گریه اش شدیدتر می شد گفت : پس دروغ می گویی که مرا دوست داری زیرا اگر مرا دوست داشتی ھر کاری برای من می کردی ، آدم نیز برای اثبات عشق خود به حوا به شجرۀ ممنوعه نزدیک شد و به ناگاه آدم و حوا یکدیگر را چیزی جز عورت زشت ندیدند و از یکدیگر بیزار گشتند .
شجرۀ ممنوعه ھمان اعمالی است که از جانب خداوند برای بشر ممنوع شده است : دزدی ، دروغ ، ریا و…. و بدینگونه بود که آدم به گناه نزدیک شد و خداوند آدم و حوا را از بهشت اخراج کرد .
آنچه که باعث شد حوا به شیطان اجازه دھد که به او نزدیک شود ناز او در قبال عشق آدم بود.
او با نازخود میخواست آدم را وا دارد تا بیشتر عشق خود را به او ابراز کند و ھمین ناز آرام آرام تمام عشق را نابود کرد .
پس نخستین گناه زن ھمان ناز او در قبال عشق آدم است.
و ھزاران سال است که آدم برای اثبات عشق خود به حوا مرتکب گناھان فراوانی شده است تا او را خوشبخت کند اما این گناھان ھیچگاه یقینی را در دل حوا پدید نیاورده است .
زیرا حوا روز بروز بر تقاضاھایش می افزاید و آدم نیز مجبور است گناھان بیشتری را مرتکب شود.
حوا این را نمی دانست که تمامی عشق آدم به او حاصل ایمان آدم به خداوند است و تمامی بهشت رابطه بر خاسته از ھمین ایمان است و این ھمان احساس جاودانگی است.
شیطان ابتدا حوا را نسبت به عشق آدم مردد ساخت و سپس خداوند را رقیب حوا معرفی کرد و تنھا راه اثبات عشق آدم را پشتکرد آدم به خداوند نشا ن داد وبدینگونه آدم به جھان منکرات وارد شد و با ھرگناھی که انجام داد ھم ایما ن خود را نسبت به خدا از دست داد وھم عشق خود را به حوا .
زیرا این ھمان بود بدینگونه بود که دیگر تمامی بهشت و آرامش میان آدم و حوا از میان رفت و بجای آن بدبینی و تردید وبی قراری حاکم شد که البته حضرت آدم و حوا خیلی زود به فریب شیطان پی بردند و توبه کردند امامتأسفانه فرزندان حضرت آدم وحوا ھنوز حاضر به توبه نیستند .
ھنوز حواھای تاریخ تقاضای اثبات عشق از آدم می کنند و آدم ھای تاریخ برای این اثبا ت تن به ھر گناھی می دھند و در این راستا دست به ھزاران تلاش زده و اکتشافات واختراعات بسیار دلفریب و متنوعی آفریده تا بتوانند حوا را از خود راضی کننداما نتیجه معکوس بوده تا جایی که بنظر می رسد رابطۀ آدم و حوا در حال نابودی است و این نا بودی نتیجه پشتکرد آدم و حوا به خداوند است ، کفری که ھر دو را بی قرار و از یکدیگر بیزار کرده است.
بیائید با توبه از ناز حوا و حرص آدم بار دیگر عشق و آرامش و جاودانگی و اعتماد را به خانه خود بازگردانیم و بهشت را به یکدیگرارزانی کنیم و نسل بشر را از نابودی بر ھانیم.
تا زن بر ناز خود در قبال ھمسرش فائق نیامده و تا مرد بر تلاش مذبوحانه برای اثبات عشق خود فائق نیامده این رابطه از وسوسه ابلیس رهایی ندارد و کانون گرم خانواده کوره آتش دوزخ است و عشق همان عذاب النار .
✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل اول _ فلسفه آدم و حوا _
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »