۵۸۵- حکمة، تأنیث “حکم” است. پس حکم و حکمت به مثابه ظاهر و باطن دین هستند و مذکر و مؤنث حقیقت! همانطور که خداوند هم دارای دو تجلی کلی مذکر و مؤنث می باشد که آدمی و حوائی است: ذوالجلال و ذی الجلال! که “ذو” ضمیر مذکر و “ذی” هم ضمیر مؤنث می باشد یعنی تجلی آدمی و حوائی ذات وجود حق! پس حکم که همان احکام شریعت است ماهیتی آدمی و ذکوری دارد ولی حکمت، ماهیتی حوائی و تأنیثی دارد. همانطور که حوا ظهور باطن آدم است و آدم بدون حوا امکان استمرار حیات بر زمین را نمی داشت پس بدون حکمت امکان استمرار حیات شریعت بر زمین نیست و حکمت راز بقای شریعت است و لذا شریعت بدون حکمت بسرعت به کفر و نفاق می رسد.