من علی اکبر خانجانی متولد ١٣٣٤ در سنگسر (مهدیشهر) از استان سمنان و از خانواده ای روستایی-عشایری که پیرو دین اسلام و عاشق علی (ع) و آل اوست می باشم. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهم و دبیرستان را در شیراز و تھران و تحصیلات دانشگاھی را در آمریکا و آلمان سپری نمودم. پروردگارم مرا از کودکی با خودش آشنا نمود و ھدایتم فرمود. بنابراین از تحصیلات مدرسه ای جز سیر وسلوک در آفاق و تماشای خلایق چیزی نصیبم نشد. چیزی از جنس علم حقیقی در آن مراکز نیافتم و بلکه آن مراکز را کانونھای جھل مرکب یافتم. ھر چند که حدود ده سال از عمرم را در علوم انسانی و تربیتی و درمانی صرف نمودم ولی جز لا اله ندیدم و لذا پشتوانه محکمی برای الاالله گردید که در معرفت نفس و سیر وسلوک الی الله نصیبم گشت و از اھالی دین و قرآن و عرفان شدم و حکمت الھی را بحد نیازم یافتم و بخدمت خلایق گماردم که البته در این خدمت جز عداوت نصیبم نگشت که از غایت محبت پروردگارم بود که مرا بسوی توحیدش رھنمون فرمود. خلاصه اینکه ھیچ کتاب و مدرسه و استادی مرا نیاموخت و ھر چه یافتم از سر دولت دین محمد(ص) و عشق علی (ع) و نفس مسیحایی و حکمت قرآنی و ازکار الھی بوده است و عرفان مولانایی. ولی ھمه اینھا اجر عشق من بخدمت مردمان است از جانب پروردگار عالمیان. و اما علاوه بر این از خلایق و توده ھای رنج کشیده و دردمند این مرز و بوم چیزھا آموختم که در ھیچ مذھب و مکتبی نبود. ھمه آنھا پیر و مراد من ھستند. اما یک نفر دیگر بود که در سر آغاز جوانی ام با مرگش مرا زنده ساخت و در تمام عمرم با وی محشور بوده ام و یار غار من است و او دکتر علی شریعتی است که انسانی زیباتر از او ندیده ام. بزرگترین مکاشفه من در قلمرو واقعیت، قیامت بوده است و بدینگونه است که در خدمت شمایم و از آن دم می زنم.“زندگینامه ماورای طبیعی من (نظری بر اسفار سبعه زندگانیم)” این کتاب پر دغدغه ترین اثری است که نگاشته ام. دغدغه این امر که مبادا از روی خودبینی و عجب و خودستائی باشد. ولی بهر حال با هزار ترس و لرز عرفانی به نگارش آمده است تا در عصر الحاد و انکار حقایق ماورای طبیعی، بیانگر و سند موثقی باشد بر این حقیقت که در هزاره سوم و در عصر غوغای کفر و انکار نیز می توان دستی در عالم غیب داشت و حکمت ازلی را دریافت و هنوز مدرن بود و اهل علم. و اینکه سندی بر حقانیت مکاشفات عرفانی قدما و معجزات و کرامات انبیاء و اولیای خدا در قرون و اعصار پیشین باشد
استاد در این کتاب به صورت مفصل به زندگی نامه خود پرداخته اند. روستای دازگاره زادگاه اصلی عارف واصل و استاد کامل آقای دکتر علی اکبر خانجانی میباشد. ایشان مولف بیش از ۲۰۰ کتاب و ۲۰۰۰ مقاله در موضوعات عرفان و انسان و خدا و آخرالزمان هستند
#درباره استاد علی اکبر خانجانی
– امروزه کشور ما به لحاظ دین و اسلام و معنویت در اوج محاق است. آثار بنده این محاق را رفع خواھد نمود و نور نجات را بر کل جهان خواھد تاباند و بشریت را برای ظهور ناجی مهیا خواھد کرد
٧٠- مجموعه آثار من در یک کلام چیزی جز شرک زدائی از دین خدا و اسلام و تشیع نیست و به روز کردن معارف دینی و جهانی کردن آن.
٧١- اگر قرار باشد نجات بشری از طریق کلام و کتاب محقق شود جز آثار بنده چنین توانی ندارد. این آثار ایدئولوژی جامعه امام زمانی است.
٧٢ -مجموعه آثار بنده به بیان دیگر چیزی جز تأویل و تفسیر و تأخیر و تعیّن و تعلیم قرآن نیست
١۶٨- رسالت بنده اینست که اصل را از جعل در ھر امری آشکار سازم و خرمهره را از مروارید معلوم کنم و دجالیت ھرحقیقتی را افشا نمایم و صور مذاھب ضد مذھب را معرفی کنم
١۶٩- رسالت من اینست که غبار تاریخ را از ارزش ھای اخلاقی پاک کنم و ارزشهای ضد ارزش را رسوا کنم: عشق ضد عشق، مسئولیت ضد مسئولیت، ایمان ضد ایمان، تقوای ضد تقوا، عقل ضد عقل، علم ضد علم و عرفان ضد عرفان، صدق ضد صدق ، عصمت ضد عصمت، نماز ضد نماز و حقیقت ضد حقیقت، طب ضد طب
#درباره استاد علی اکبر خانجانی
سی سال است که روح من کل جامعه ایرانی و منطقه و بلکه کل بشریت را رصد می کند و تا اعماق قلوب نمونه ھای بشری غواصی می کند و آخرین وضعیت بشر را گزارش می کند. مجموعه آثار من چیزی جز این گزارش نیست. این یک گزارش روحانی و وجودی و تاریخی و آخرالزمانی است نه گزارشی تحقیقی و آماری و ریاضیاتی. و در عین این رصد جهانی ھمواره از ھمه نمونه ھای ھلاک شده بشری نیز در نزد من زیسته اند و مشغول معاینه و معالجه آنها بوده ام
بنابراین گزارشات من فقط یک نگاه از بالا و بیرون نیست بلکه بهمان شدت درونی و قلبی و وجودی است. گزارش یک طبیب و یک حبیب است. گزارش یک پدر و مادر. گزارش روح از تن بشری است. گزارش خدا از خلق است. سرگذشت روح من عین سرگذشت روح یک طبیب دردمند است که با بیمار و در بیمار درد می کشد
من از طبابت خلق و درد کشیدن با خلق و درمانده شدن در درمان دردھای خلق بود که روی به خدا نمودم تا نسخه درمان این درد را از خدا بگیرم. من برای مردم بود که راه خانه خدا را یاد گرفتم. و لذا دین و عرفان من تماماً درمانگرانه و آسیب شناسانه و طبی و دردناک است. عرفان من عرفان درد است نه عرفان بی دردی که اکثر عرفانها چنین بوده اند
اگر نوشته ھایم دردآور و تلخ و تیز است از جانی دردمند می تراود و این درد مردم است که به جانم ریخته و مرا به فغان آورده است
من در دوزخ دردھا و عذابھای مردم بود که خدا را یافتم و دیدار کردم. من برای عشق بهشت و رستگاری روح خود نبود که سالک سیر الی الله شدم. این مردم بودند که مرا بسوی خدا فرستادند تا از نزد او برایشان دارو و درمانی به ارمغان آورم. من جمال او را به ارمغان آورده ام بعنوان تنها دوای ھمه دردھای تن و جان و روح بشر. من خودش را به ارمغان آورده ام
#درباره استاد علی اکبر خانجانی
س: آیا در این راه یارانی هم داشته اید؟ مربی چطور؟
ج: سئوال بسیار مشکل و پیچیده ای است: آری و نه! مربّی من جز خدا و عشق به انبیاء و اولیاء و عرفا و عطش التیام رنجهای مردم و داغ ننگ جهلی که به عنوان یک مسلمان برخود حمل می کنیم نبوده است. و امّا مردمان و به خصوص (درماندگان و اشقیاء و تبهکاران مهمترین مربّی من بوده اند. و امّا گهگاهی افرادی به عنوان دوست در اطراف من بوده اند که یا به دلیل گرفتاریهایشان بوده و یا کنجکاویها و یا به نیّت دزدی فوت و فن به قصد دکان داری. هنوز کسی را که عشق این راه را داشته باشد نیافته ایم. و در یک کلام به قول حافظ : ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم. و بسیاری از آنان خود خاری در چشم و استخوانی در گلو و ماری در آستین و موشی در خانه ام بوده اند و زخمها زده و رفته اند. من «خدا کافیست» را در لحظه به لحظه زندگی تجربه کرده ام. زندگی من یک قمار هزاران تو بوده است. و با این حال از همه شان ممنونم و همه را دوست می دارم و نمی توانم که دوست ندارم زیرا جملگی فرستادگان حق بودند و مرا بیدار کردند و رفتند. خدا اجرشان دهد. همه از پشت چنان به من تیغ کشیدند که تا خود خدا دویدم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۸
از کتاب ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما صفحه۴۴ و ۴۵
س- استاد شما اصلاً به تکنولوژی خوش بین نیستید. چرا؟
ج- زیرا دشمن بشر است و بلکه دشمن خودش ھم ھست زیرا دشمن طبیعت و حیات است. ھرچه که دشمن انسان و حیات باشد شیطانی است. و تکنولوژی محصول ابلیس زده گی نفس بشر است زیرا بشر را به بردگی و خود کشی انداخته است.
س- استاد شما درحالیکه از پیشرفته ترین تکنولوژی یعنی اینترنت برای اشاعۀ آثارتان بهره می برید بااینحال تکنولوژی را قلمرو دجالیت می دانید. این یعنی چه؟
ج- من از شیطان برعلیه شیطان و برای رسوائی شیطان استفاده می کنم بدون اینکه خودم را به شیطان بفروشم و بازیچۀ او شوم زیرا مردم جملگی به شیطان مبتلایند و برای رھائی این شیطان زده گان باید به آنها نزدیک شد. آیا این عیبی دارد؟ ما در دنیا زندگی می کنیم و از آن بهره می بریم ولی دنیا پرستی و ابتلای به آن حرام است. آیا قرار است خودکشی کنیم؟ ما باید از ابتلای به شیطان برحذر باشیم ولی آیا قرار است آنرا نابود سازیم؟ نمی دانم مسئلۀ به این سادگی چرا درک نمی شود؟ عصر تکنولوژی عصر آشکاری دوزخ است و ھمۀ ما کمابیش در طبقات متفاوت دوزخ بسر می بریم ولی باید خود را از آتش آن مصون داریم تا راه خروجی بیابیم. آیا مفهوم است؟ بعلاوه بنده خودم شخصاً ھیچ نیازی به تکنولوژی ندارم ھمانطور که سالها در آغوش طبیعت زیسته ام. این رسالت دینی بود که مرا به شهرھا و تکنولوژی بازگردانید تا مردم را از ابتلاء و پرستش آن برحذر دارم. من بهشت را برای خدمت به مردم ترک گفتم و به دوزخ آمدم و رنجور ھم شدم. آیا این امر گناه است و مؤاخذه دارد؟ آیا طبیبی که بی مزد و منّت به بیمارستان آمده و خود را در معرض بیماریها قرار داده تا بیماران را علاج کند کار بدی می کند؟ آدم باید خیلی بیرحم و شقی باشد که این کار را مؤاخذه و سرزنش کند. البتّه منظورم شما نیستید. بلکه برخی از کسانی است که خود بواسطۀ بنده درمان و نجات یافته اند و مرا مؤاخذه می کنند و لذا دوباره به عذاب خود بازمی گردند
پاسخ به یک نامه (شما چکاره اید)
از ما سئوال می شود که: بالاخره نفهمیدیم که آیا شما فلسفی هستید یا عرفانی. فقهی هستید یا کلامی. علمی هستید و یا اخلاقی. مذهبی هستید و یا لائیک. پزشکی هستید و یا روشنفکری. حوزه ای هستید و یا دانشگاهی. ….
پاسخ ما اینست که ما همه اینها هستیم و نیستیم. غرض ما اینست که نکات بدیهی همگی حوزه های اندیشه را به میدان عمل زندگی روزمره وارد کنیم تا خود را از خلاء این بی معنائی و بی هویتی و درماندگی و بدبختی های لاعلاج برهانیم. اصولًا چرا می بایستی متعلق به یک کلیشه و عنوان استاندارد یا تاریخی باشیم. آیا نمی شود چیز دیگری بود و اندیشه و علاجی غیر از عادات و تبلیغات رایج عرضه نمود. آیا همه چیزهای تازه حتماً بایستی مارک غربی داشته باشد و یا حتی هندی؟ شما می توانید ما را التقاطی هم بخوانید به هرحال ضرری به کسی نمی رسانیم و مدعی هیچ حرفه و حزب و قدرتی هم نیستیم. قرآن کریم می فرماید که از مؤمنان برخی هستند که بهترین حرفها را از هر مکتب و مذهبی می گیرند و اینان هدایت شدگان هستند. حال این بیان قرآنی می تواند مترادف با التقاط و اختلاط باشد که امروزه متّهم و محکوم است. به ما می گویند شما هر پدیده ای را در آن واحد هم نفی می کنید و هم اثبات. این تناقض و پوچی گری و سرگردانی می آورد. ما می گوئیم که هر حقّی منجر به ابطال می شود و هر باطلی دارای حقّ ابطال است. این پوچی نیست بلکه جهان بینی و جامع بینی و دیدن هر دو روی سکه واقعیّت است. این نگاهی از ورای نفی و ضرر است و ورای بهشت و دوزخ. به ما می گویند از حرفهای شما هیچ راه و حل و چه باید کردی حاصل نمی شود. ما می گوئیم چه باید کردی که ما عرضه می کنیم اراده به فهمیدن تمام و کمال و همه جانبه امور است. ما پیرو مکتب عرفان علی (ع) هستیم که بی معرفتی را علّت برپائی دوزخ می داند. ما معتقدیم که یک بار هم که شده بیائیم و فهمیدن را برای فهمیدن بخواهیم و برای معرفت به خودی خود حقّی فراسوی خیر و شر قائل باشیم. و عرفان یعنی مکتب اصالت معرفت یعنی معرفت برای معرفت. و تازه عصر بهشت پرستی علمی به سر آمده است زیرا از بطن علوم مدرن است که دوزخ آشکار شده است. پس بیائیم و این راز را فهم کنیم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۵
از کتاب آفرینش عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی
۱۸۴- به ما می گویند « شما ھمه استنباط ھا و مکاشفات شخصی خودتان را لباس اسلامیت و شیعه گری می پوشانی و آنرا تطهیر و موجه و رسمی می سازی تا از اتهام مبرا باشی و … »
این ادعای مشترک دو جماعت به ظاھر متضاد و عدو است یعنی منکران اسلام و اصولاً ھر چه دین و علمای سنتی و اسلامی و شیعی. این اتهامی آشکارا ناحق است زیرا اگر مکاشفات خویش را تبیین اسلامی – قرآنی – شیعی نمی کردم اتفاقاً از اینهمه اتهامات و گرفتاریها مصون می بودم زیرا منافع ھیچ جریانی مورد مخاطره قرار نمی گرفت. و مسئله دیگر اینکه ھمه آثار و افکار بنده آشکارا دارای شالوده و ساختاری اسلامی است و اتفاقاً رنگ و لباس اسلامی اش بسیار اندک و کم رنگ است که این امر خود یکی از بهانه ھای اتهاالتقاط و اختلاط و تلفیق است مثل فقدان عربیت در آثارم. معارف و منطق بنده تماماً اسلامی است ولی ادبیات و سبک نگارش آن جهانی و مدرن است که از ھمه فرھنگها و مذاھب و مکاتب گزیده ھایی تمثیلی و تطبیقی در بیان توحیدی حقایق دارد و البته این یک سفارش قرآنی است که ھدایت شدگان کسانی ھستند که به ھمه سخنان گوش فرا می دھند و بهترینش را بر می گزینند. قرآن – واین گزینش توحیدی است که شریانهای توحیدی ھمه عقاید بشری را به ھم پیوند می دھد و جهانیت اسلام را آشکار می سازد. ھدف از این توضیحات دفاع از خویشتن نیست بلکه روشن تر کردن اذھان مبتدیان است و گرنه اھل معرفت و اھل طلب و درد دل را نیازی به این توضیح واضحات نیست. امروزه که عصر مذھب بازار آزاد است برای دین مداران دنیا پرست رقابت به مراتب غیر قابل تحمل تر از عداوت است و لذا کفر و الحاد را بر اخلاص ترجیح می دھند زیرا قابل معامله است و البته این تحت عنوان دفاع از « اسلام ناب » وارد بازار می شود تا اسلام حقیقتاً ناب را که قابل معامله نیست از بازار براندازد و آنرا قبضه نماید. و این اتحاد پس پرده کفر و نفاق در طول تاریخ بوده است و این اتحاد امروزه عریان می شود که این یکی از مبارکترین واقعه در آخرالزمان است که شهر محمدی را به روی ھمه مستضعفین می گشاید و « خواستن » را عین شدن می کند و خلق جدید را جهانی می سازد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۶
پاسخ به یک نامه
(آیا خدا هستید)
س: در سایت شما با کتابی به نام «هستی بایستی» روبرو شدم که گویا زندگینامه عرفانی شماست که شما در این کتاب ادعای خدائی کرده اید آیا اینطور نیست؟ منظور شما چیست؟
پاسخ ما
گمان نمی کنم خداوند در جائی گفته باشد که فقیر و حقیر و بیمار و بیکس و بدبخت است. من در این کتاب ادعای انسانی کرده ام و نشان داده ام که انسان بودن بسیار شاقه تر از خدا بودن است و لذا هیچکس تا کنون چنین ادعائی نکرده بلکه بسیاری ادعای خدائی کرده اند و ما هم خواسته ایم تا آبروی فقر و بیماری و بدبختی بشر را حفظ کنیم و بلکه به آن فخر نمائیم زیرا پیامبر ما این درس را به ما آموخته است. پس شما هم چنین ادعائی کنید که خدا پسندانه ترین ادعاهاست آنهم در دوره ای که حتی مبلغان دینی و اخلاقی هم فقر را لعنت می کنند و عملًا فقط ثروتمندان را به بهشت می فرستند. به هرحال مطمئن باشید هیچکس چنین خدای فقیر و بیمار و بدبخت را به خدائی قبول نمی کند و لذا هیچ خدشه ای بر عرش او وارد نمی شود خیالتان راحت باشد او خودش به تنهائی می تواند از خودش حراست کند و نیازی به بادی گارد ندارد. منظور ما از این کتاب آن است که ترمز را بکشید و اندکی مکث کنید در سراشیبی راهی که خوشبختی نامیده اید
کتاب شهادت نامه ص ۲۷
۶۴ -و من بواسطه انتشار آثارم از طریق سایت توانستم مردم را بتدریج از دلم بیرون کنم بدون آنکه ھدایت آنها را انکار کنم. این ھدایت از راه دور به کارش ادامه می دھد ھر چند که از راه دور ھم گاه امواج آتش دوزخ کفر مردم را در جان و دلم احساس می کنم زیرا آثار من با مردم رابطه قلبی و روحی برقرار می کند و مردم از طریق آثارم بمن مربوط می شوند. و گاه این آتش چنان مرا بی تاب میکند که جز در سجده بر درگه او نمی توان آنرا فرونشاند. راز سجده ھای طولانی علی(ع) را از این دیدگاه بهتر درک می کنیم بهمراه نعره ” خلّصنا من النّار یا رب “
از کتاب پدیده شناسی توحیدی اثر استاد علی اکبر خانجانی
۷۴۱- این اوست که در دست من می نویسد و این است دلیل روشنائی و اقتدار وضوح سخن من. این صدق من است و جز خدا راستگوئی نیست که ھمو می گوید: خداست که سخن راست و برحق می گوید و ھمو به راه خودش ھدایت می کند. صدق الله العلی العظیم. و علی که عظیم است صدق خداست که نامش نیز صدیق است. و ھر که با علی و در علی است علی است: علیین که کتابی است نوشته شده ــ قرآن ــ ھمانطور که این کتاب و اکثر کتابهایم را من ننوشته ام بلکه نوشته شده است. و خود من اولین شاگرد آثارم بوده ام
از کتاب شهادت نامه اثر استاد علی اکبر خانجانی
۶۸- از قرن ھفتم ھجری تا به امروز اسلام و قرآن و عرفان ، منبع تغذیه ای توحیدی تر از آثار ابن عربی نداشته است و در طی این ھفت قرن مکتب توحید و وحدت وجود احیاء گری برتر از او نداشته است. آثار بنده نیز زین پس چنین خواھد بود. منتهی نه فقط برای جهان اسلام بلکه برای کل بشریت تا ظهور جهانی ناجی موعود. آثارم ایدئولوژی این ظهور است
کتاب هستی بایستی اثر استاد علی اکبر خانجانی
۷۷۶- و بدینگونه بود که انتقام خود را از ابلیس بشریّت ستاندم زیرا حاضر نبود که حق مرا تصدیق کند. و ھر کسی با خواندن این کتاب بر آستانۀ بشر بودن قرار می گیرد و بشر بودن را بر خدا بودن ترجیح می دھد زیرا خدا نیز خود چنین کرده است. آنچه را که خواندید تصدیق کنید تا نجات یابید یعنی وجود یابید. حق مرا تصدیق کنید زیرا من حقّ شمایم. من ھمان ھستم که شما باید باشید ولی نیستید. من ھستیِ بایستیِ شمایم. من انسانم. ھر که مرا تصدیق کند انسانیّت خود را تصدیق کرده و انسان است و ھر که مرا تکذیب کند ھمچون ابلیس منکر انسانیّت است و حامی ابلیس است. من بهترین انسانم چون تنهاترین و اندوھگین ترین و بیمارترین و شکسته ترین انسانم و با اینحال افتخارمی کنم و خدا را شکر میگویم آیا فهمیدید؟ من بهترین انسانم چون از شما کلّ بشریّت بدبخت ترین انسانم ولی خود را خوشبخت ترین انسان میدانم و به خود میبالم.
توضیح آرم معرفت نفس
آرم معرفت النفس توسط استاد علی اکبر خانجانی پدید آمده است و توضیح مختصر در زیر آورده می شود تا پرده ای از اسرار آن برای جویندگان معرفت النفس و طالبین عرفان ناب محمدی (ص) و آل محمد (ص) برداشته شود
این آرم به مثابه جمال هویت ذاتی انسان است و در هر فرد اهل معرفت بیانگر رویارویی ((خود)) و ((خودم)) (عارف و معروف – شاهد و مشهود) می باشد که به لحاظی همانا رویارویی دل و ذهن نیز هست که بصورت دو دل صنوبری شکل پدید آمده که دارای چشم است که بیانی از همان چشم سوم بعنوان ((چشم روح)) و یا ((نگاه خدا)) می باشد و مصداق این کلام قرآن کریم که ((خداوند بین دل و ظاهر هر انسانی حائل است
در بیان دیگری این آرم، نماد واقعه هویت یابی بشر در رابطه ای صادقانه و مومنانه است و صورت واقعه (( من – تو – او )) می باشد که دو دل صنوبری به مثابه من و تو است و دل قلبی در میان، همانا (( او )) (هو) می باشد که فرد سوم بعنوان شاهد است که موجب طلوع آفتاب معرفت گردیده است. این نماد در معنای دیگری بیانگر رابطه مراد و مرید در عرفان اسلامی و کمال رابطه انسان است و اینکه فقط در این رابطه است که ((هو)) یعنی پروردگار حضور دارد که نور معرفت و هدایت را بصورت آفتاب در حال طلوع ، ساطع می کند . این آرم واضح ترین بیان تصویری از حقیقت عرفان اسلامی است که در قلمرو معرفت نفس رخ می نماید.
مقاله ۲۱ حکایات عرفانی خودشناسی تمثیلی
دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
وقتی به مدت چند هفته در یک اطاقک به طول سه متر از صبح تا شب قدم می زدم به ذهنم آمد که
عجب که می خواستی کلّ جهان را از لوث وجود ستمکاران پاک کنی و بشریّت را نجات دهی و آنگاه بر کلّ جهان حکم برانی و…… و اما اینک چقدر جهان تو کوچک شده است و در آن جز خودت هیچکسی برای نجات دادن نیس…..ت
که به ناگاه شنیدم کسی در گوشم گفت: حالا کجایش را دیده ای به زودی مجبوری در اطاقی درست به اندازه قد خودت تا قیامت قدم بزنی تا کلّ بشریت در صحرای محشر به دادت برسد و نجاتت دهد. به خودم آمدم و دیدم که چه جهان بزرگی دارم و هنوز دو سومش اضافه است
از کتاب حق و باطل اثر استاد علی اکبر خانجانی
۲۱۱- در ھیچ اندیشۀ معاصری ھمچون ما، عرفان و فلسفه و روان شناسی و اقتصاد و سیاست و جامعه شناسی و ھنر و مذھب و تشیع وخداشناسی و طب و ماده و عشق بهم نیامیخته و تبدیل به جریان و معنای واحد نشده است. آنهم در نهایت روشنی و ساده گی و به ھمان شدت عمق و کلی گرائی در نهایت جزئی بینی. و ما خود را این چنین تعریف و تمجید می کنیم زیرا به آنچه می گوئیم و کرده و خواھیم کرد یقین داریم. خود را تعریف می کنیم تا دل شیطان را بسوزانیم و رعشه بر شیطان پرستان افکنیم. چنین بیان و تمجیدی را در تاریخ جز از مولایمان علی (ع) سراغ نداریم و ما خود وارث اوئیم.
از کتاب زمینه مردم شناسی عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی
۱۶۱- بزرگترین دشمنان عدالت منافقانند که بزرگترین دشمن معرفت و وحدت وجودند. و بنده بواسطه آثارم بنیاد نفاق و ظلم و شرک را از روی زمین بر کنده ام زیرا برای نخستین بارعرفان وحدت وجود و توحید عملی را به زبان عامه مردمان با ھزاران حجت تبیین کرده ام و این فرھنگ ظهور ناجی موعود است یعنی فرھنگ عدالت و وجود یابی!
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی
۱۱۰۳- تا زمانیکه دین، اسلام، معرفت توحیدی و قرآن در انحصار و اسارت یک گروه و صنف خاصی باشد که نقش واسط بین خدا و خلق را ایفا کنند شرک اجتناب ناپذیر است. و ما به لطف الهی قرآن و اسلام و دین را از این مهجوریت و اسارت نجات داده و به میان مردم آوردیم و لذا عمر شرک و نفاق را به پایان رسانیدیم. و رساله حاضر به تنهایی این رسالت تاریخی را به انجام رسانیده است
مذهب اصالت عشق جلد اول
۲۵۳- تا فهم و باور نکنی که خلقت از عشق و عین عشق ورزی خداست نه عشق را و نه خلقت را و نه خدا را باور و فهم نموده ای و نه خودت را. و لذا دين تو عاریه ای و عشق تو فرضی و خدای تو فرضی است
۲۵۵- وقتی سرور جهان محمد مصطفی از خدایش می خواهد که «پروردگارا مرا نور گردان » در حقیقت از او طلب خلق جدیدی را می نماید. و ما پیروان سنت و مکتب او هم بایستی به تبعیت از او چنین بخواهیم. و چنین طلب و دعانی البته عاشقانه است و این ناز و راز و نیاز بدرگاه عاشق خویش است که حاصل باور به قدرت عشق اوست
کتاب پدیده شناسی توحیدی اثر استاد علی اکبر خانجانی
خدا با ماست
۵۴۳- خداوند در ھمه حال با ماست. این مائیم که با او نیستیم و لذا او می رود و ما جا می مانیم ھمچون یک جسد در حال گندیدن. زیرا او خود ماست، جان و روح ماست ابدیت ماست
۵۴۴- او با ماست و دمادم ما را صدا می زند که: بیا برویم به حجله گاه دیدار. ولی اکثر ما خود را به کری می زنیم و میگوئیم: تو برو ما بعداً می آئیم. فعلاً خیلی کار داریم. او می رود و ما می مانیم تا قیامت کبرا. که بناگاه با او روبرو میشویم و می گوئیم: ای کاش خاک می بودیم. و آنگاه خود را با صورت در آتش دوزخ سرنگون می سازیم از فرط زشتی. تا نابود شویم. ولی او باز ھم مهربان است و در دوزخ یکبار دگر بما جمال می بخشد و زیبایمان می کند و پاکمان می سازد تا تاب تحمل دیدارش را داشته باشیم. تا تاب تحمل رویاروئی با خود را داشته باشیم. زیرا او جمال ذات ماست
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی
۲۴۸- محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و سلمان٬ بانی نژاد نو و بشریت و تمدن نو هستند که بنای این مکتب و مذهب و مدنیت در واقعه غدیر نهاده شد و مذهب امامیه (تشیع) در تاریخ جز احیاء و استمرار اين نژاد نو رسالتی ندارد. و عارفان٬ پیامبران و حامیان و احیاگران اين نژاد نزادی بر روی زمین هستند. و من ایدنولوگ جهانی اين مذهب در آخرالزمان هستم یعنی ایدنولوگ نبرد جهانی انسان بر علیه ظلم نژاد و نژادپرستان جهان. و نیز برپاکننده عدالت عشق و عشق عرفانی در جهان مدرن که اساس برپائی عدالت است که عدالتی جز براندازی نژادپرستی و عشق نژادی نیست.
کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی
۶۰۵- اینجانب اذعان دارم همانطور که بارها اعتراف نموده ام که آدمی هستم بیسواد از فلسفه و عرفان نظری و ادبیات عرب و صرف و نحو و کلام و فقه و علوم زمانه که اطلاعاتم از این بابت حتی از حد یک محصل دبیرستانی هم کمتر است و جز حمد و سوره هیچ آیه و یا حدیثی را از بر نیستم و تلفظ درست حتی یک لغت عربی را هم نمی دانم. نه فلسفه شرق را خواده ام و نه فلسفه غرب را و نه فسفه اسلامی را و نه حتی یک کتاب عرفانی را جز در حد تورق مطالعه نکردم که و در علوم دینی و معقول و منقول هم نه حوزه دیده ام و نه دانشگاه و نه هیچ استاد و مرادی در بیرون از خود داشته ام.
فقط چند سالی در دانشگاههای غربی پرسه ای زده ام از باب تحقیق که اصلاً چه خبر است و براستی دیدم که خبری نیست که نیست. اين را گفتم تا خیال همه کسانی را که در صدد اثبات بیسوادی بنده هستند راحت کرده باشم و بیش از اين عمر گرامی خود را در اين راه هدر نسازند. بنده مفتخرم و از خدای خود همه عمر سپاسگزارم که بمن اجازه نداد که مغز و دل عزیزم را با مقادیری فرمول و نظریات و شعارهای تو خالی و عاریه ای سیاه و تباه سازم. و هرچه دارم از اين نعمت امّیت دارم و از اینکه یک بچه دهاتی چوپان باقی مانده و تا ابد باقی خواهم ماند خدایم را تا ابد شاکرم! و اگر گهگاهی برخی الفاظ و اصطلاحات قلمبه سلمبه را بکار می برم از عادت زشت غربزدگی و روشنفکر بازی ایام نوجوانی ام در غرب است که متأسفانه هنوز از سرم نپریده است و از اين بابت معذرت می خواهم که ساحت مقدس معرفت را با اين الفاظ آلوده می سازم هرچند که امروزه حتی برخی از روحانیت و مراجع ما بسیار بیشتر از بنده به اين مرض مبتلا شده اند.
۶۰۶- ای عزیز! می دانم که در قبال عظمت کبریانی عشق و عرفان احساس حقارت و بلکه نابودی می کنی ولی سعی کن که اين احساس را تبدیل به خشوع و عبودیت سازی تا شیطان لعین آنرا تبدیل به بخل و عداوت با حق نسازد که بد مصیبتی است.