قرآن فارسی
راز نیاز
__________________________
فلسفه نماز
__________________________________________
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی
۶۱- همانطور که قبلا نیز اشاره نمودم اینجانب حدود چهار سال پیش که شروع به تبیین تخصصی معرفت قرآنی نمودم حدود چهل شبانه روز شب تا به صبح سحر در عین بیداری و هوشیاری و در حال نوشتن شاهد بر حضور جمالی عروس قرآن در مقابل رویم بودم. که اینک حق کبیر آن واقعه را بهتر درمی يابم. و خود بنده نیز بتدریج این اسرار را در آیات قرآنی یافتم که این جستجونی کلاسیک و کتابی البته نبوده و بلکه نوعی نزول باطنی بوده است و خود قرآن با من سخن گفته و کل زندگی ام را تبیین قرآنی فرموده است و بدین گونه به کرم پروردگارم کل تن و دل و روح و جان و اعمال و سرگذشتم قرآنی گشته است. و اين نه امری ویژه بنده که ویژه همهمخلوقات خداست که به نور معرفت نفس و جهاد مادام العمر ممکن شده است که همان واقعه آفرینش جدید عرفانی است و قيامت فرد!ی
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد ۵ اثر استاد علی اکبر خانجانی
۶۶۲- در حدیث قدسی نیز آمده است که خداوند می فرماید که مومنی که شب زنده دار باشد و عبادت مرا کند من چشمش می شوم تا مرا ببیند و گوشش می شوم تا صدایم را بشنود و… و محل اراده من می شود یعنی خلیفه من می شود. به همین سادگ!ی
۶۶۳- احتمالاً بسیاری از متشرعین که عمری نماز شب خوانده و چنین مقامی را نیافته اند اصل این سخن را منکرند و لذا عارفان را مرتد و ملحد و کذاب می خوانند. زیرا پنداشته اند که هر نمازی مصداق خداپرستی است. چه بسا نمازی که عین خودپرستی است و آدم را دیو می کند. کسی که امام حی ندارد که نماز ندارد ای عزیز! زیرا خدا ندارد! فرق نماز ابن ملجم و عمار در امام است
۶۶۴- آدمی بت را بپرستد به هدایت نزدیکتر است تا اينکه خدای خیال خود را بپرستد.«آیا پیروی از خدا حق تر است یا پیروی از کسی که خدايش هدایتش نموده.»قرآن-
«٩۰ اقتدا کنید به کسی که تحت هدایت خداست» انعام -
«ذهن برای رسیدن به حق کفایت نمی کند» یونس ۳۶-
تأویل و ترجمه دعای سحر اثر استادعلی کر خانجانی
ای پروردگار من
ای خودآی من
ای خود خود من
درخواست میکنم از پرتو تو
روشن ترین آنرا
که کل پرتو ات روشن است
خدایا درخواست میکنم
بحق پرتو تو
کل پرتو تو را
ای پروردگار من
ای خودآی من
ای خود خود من
درخواست میکنم از
جمال تو زیباترینش را
که همه جمالهایت زیبا است
خدایا درخواست میکنم
بحق جمالت کل جمالت را
ای پروردگار من
ای خودآي من
ای خود خود من
درخواست میکنم از جلوه های
تو متجلی ترینش را
که همه جلوه هایت متجلی است
خدایا درخواست میکنم بحق
تجلی ات کل جلوه ات را
ای پروردگار من
ای خودآي من
ای خود خود من
درخوأست میکنم از عظمت
تو عظیم ترینش را
که همه عظمت هایت عظیم است
خدایا درخواست میکنم بحق
عظمت تو کل عظمتت را
ای پروردگار من
خودآي من
ای خود خود من
درخواست میکنم از نور
تو نورانی ترینش را
که همه نورهایت نورانی است
خدایا درخواست میکنم بحق
نورت کل نورت را
مقاله ۲۲ خودشناسی تمثیلی٬ دائرة المعارف عرفانی جلد سوم٬ اثر
استاد علی اکبر خانجانی
روزی بنده ای به درگاه خدا نالید و گفت: پروردگارا مگر من چه جفایی در حق تو کرده ام که عالم و آدمیان را امر نموده ای که به من جفا کنند؟
پاسخ گفت: جفایی بدتر از این نبود که عمری دل به غیر من داده ای حال آنکه من در دلت به انتظار بودم. و تو مرا به غیر فروختی آنهم به شقی ترینشان
بنده ناله کنان گفت: پروردگارا می دانی که دل به اختیار من نبود و ربوده شد
پاسخ گفت: می دانم و این امتحان عظیم تو بود. ولی می توانستی که از این واقعه شرمسار باشی و یا از معشوقه هایت بگریزی. شرمساری حداقل انتظار من از تو بود. ولی تو او را به جای من پرستیدی و بر جای من قرار دادی. من هم به او امر کردم که از تو بیزار شود و برود. تو به من خیانت نمودی و او هم به امر من به تو خیانت نمود. من نور عشق تو بودم و تو مرا به شقی ترین دشمنانم هدیه کردی.
بنده با شرمساری گفت: پروردگارا هر چه بر من جفا شود حق است. حال که نور تو را اینگونه نثار دشمنانت کردم بر من آتش ببار که مستحق آتشم.
پاسخ گفت: هنوز هم کافری. پس چرا رحمت و عفو مرا طلب نمی کنی؟ آیا ابلیس تو را از من مأیوس کرده است؟
بنده گفت: پروردگارا تاب عفو و رحمت تو را ندارم در آتش تو بیشتر تو را یاد می کنم. من بخود امیدی ندارم و خود را می شناسم.
پاسخ گفت: پس از من بخواه که به تو معرفت بر لطف و رحمت خود بخشم تا ظرفیت درک محبت مرا بیابی. زین بعد مرا صدا کن: یا اَعرَ!ف
(از کتاب مهدی نامه(دعای غیبت و ظهور امام زمان عج)(سباسب
خدایا! مرا در سرا پرده حرم خود حفظ فرما که تندبادها آن را کنار نزده و هتک نکنند و نیزه ها آن را پاره نکنند و روح مرا با روح مقدس خودت نگه دار که بر هرکس آن را القاء کردي در دیده بینندگان معظّم و در قلوب خلق، بزرگ شد. و مرا با اسماء حسنایت و مثل هاي عُلیایت موفق بدار و صلاح من را در جمیع آنچه آرزو دارم از خیر دنیا و آخرت قرار بده و چشمان بینندگان را از من بگردان و قلب هایشان را از شر آنچه در درون دارند به خیر آنچه مالکش نیستند متحول فرما
پناه بردم به الله رب من و رب هرچیز ،از سِحر هر ساحري و خیانت هر خیانتکاري و مکر هر مکر کننده اي و از شر مردم دل آزار و زبان زهر دار و ملامت کننده و از شر هر صاحب شري و تهدید هر درنده خوي صاحب قدرتی و غلبه هر دشمنی و شماتت هر کینه توزي
!از دعای خود مأیوس نشوید
مقاله ۲۱ خودشناسی شرعی از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم
اثر استاد علی اکبر خانجانی
مأیوس شدن از دعا همان مأیوس شدن از خدا و عین کفر و تسلیم ابلیس شدن است چرا که ابلیس رسالتی جز مأیوس کردن انسان از خدا ندارد و از همین درب بر انسان وارد می شود. هر چه دعائی بزرگتر و محالتر باشد استمرار و استقامت و خلوص و صبر و تداوم بر آن دعا بهمان میزان ضروری است. در حقیقت دعائی بدون اجابت محال است. آنچه که دعائی را به اجابت نمی رساند قطع امید نمودن فرد داعی از دعای خویش و رها کردن آن است. آرزوهای بزرگ مستلزم تداوم در خواستن است. دست و دل شستن از دعائی، موجب رویکرد به راه و روشهای نادرست می شود و این همان پیروزی ابلیس بر انسان است. اراده کنید، بخواهید و قلباً بخواهید و از خدا بخواهید و بر خدا صبر کنید بدون تردید اجابت می شود زیرا خداوند چنین وعده نموده است و خدا هم هرگز خلف وعده نمی کند. و این نکته که چه بسا دعائی که بعد از مرگمان اجابت می شود اگر حیات بعد از مرگ را هم به حساب زندگی آوریم. استمرار در هر دعائی علاوه بر به کام رسیدن موجب تقویت قدرت اراده شده و قدرت کلی روح انسان را تعالی می بخشد. قدرت هر انسانی بمیزان شدت در دعا و صبر بر آن است. و خداوند با صابران است. افسوس بر کسی که دست و دل از دعای خود بشوید مگر اینکه به دعائی برتر برسد. و نیز اینکه خداوند دعاکنندگان را دوست می دارد زیرا دعا تنها راه رابطۀ انسان با خداست
از کتاب دعای عرفه آخرالزمان٬ اثر استاد علی اکبر خانجانی
ای رفیق و ای شفیق، ای انیس و ای مونس، ای حبیب و ای طبیب، ای شفیع و ای شافی، ای مولا و ای نعیم، ای سلطان و ای نصیر، ای محاط و ای محیط، ای باعث و ای وارث، ای شاھد و ای ناظر، ای کامل و ای واصل، ای کافی و ای وافی! ما را در دین و دنیا کفایت نما تا محتاج غیر تو نباشیم و در امتحانات و بلایا جز به درگاه تو روی نیاوریم و شرمندۀ آستان تو نیائیم و اگر شرمنده آمدیم ما را بپذیر و از ما در گذر ای آنکه عفو تو را غایتی نیست. و اگر نیامدیم تو خود از درب لطف و محبّت خویش ما را به سوی آستانت کشان و مگذار تا بر آستان دشمنانت توقف کنیم
ای نور ازل ، ای زیبای ابد ، ای پاک مطلق ، ای قادر بی انتها ، ای یگانۀ بی ت!ا
راھت را بر ما آسان فرما و اعضاء و جوارح ما را بر صدق امرت استوار کن و در ھر امری از نزد خودت ما را ھدایت فرما و از سرگردانی برھان تا طعمه اشقیاء نشویم.
شرایط اجابت دعا (خودشناسی شرعی) مقاله ۱۶
دعا به درگاه حق مستلزم حقوق و آدابی است که کمابیش می دانیم و بطور کلّی عبارتند از: جدیّت و شوق لازم برای درخواست از خدا، معرفت لازم دربارۀ خواستۀ خودمان و اخلاص در دعا که همانا تک نیّتی بودن آن است. در قرآن و احادیث داریم که از آنجائی که اکثر مردمان این شروط را برای اجابت دعای خود ندارند بهتر است که دعای خود را به نزد رسول، امام و یا مؤمن مخلص ببرند و از طریق او خواسته خود را به خدا برسانند. شروط دوم و سوم اجابت دعا اموری هستند که اکثر مردم از آن غافلند زیرا معرفت لازم در حقّ خواستۀ خود را ندارند و نیز اخلاص لازم. و امّا نکته دیگر در اجابت دعا اینست که خداوند لزوماً به روشی که ما می خواهیم خواستۀ ما را اجابت نمی کند زیرا او نظر بر قلوب ما دارد و نیّت ما را در می یابد و نه لزوماً صورت ظاهری خواستۀ ما را. مثلاً اگر پول بیشتری می خواهیم برای راضی ساختن همسر یا فرزند است وگرنه پول بخودی خود ارزشی ندارد. حال اگر بدون رسیدن پول بیشتر همسر و فرزندان ما راضی شدند پس دعای ما اجابت شده است. زیرا چه بسا هر چه که پول بیشتری بدهیم حرص و توقّع هم بیشتر می شود و هرگز رضایتی حاصل نمی گردد یعنی دعای ما اجابت نمی شود. پس عاقلانه و دعای با معرفت آن است که بگوئیم: خدایا به خانۀ ما قناعت و رضایت عطا فرما نه اینکه پول بیشتری برسان. دعای خردمندانه، درخواست افزایش قناعت وعزّت و عقل و ایمان است نه درخواست پول بیشتر. چه بسا دعاهائی که ذاتاً گناه هستند و لذا اجابت نمی شوند و اگر بشوند بر بدبختی ما افزوده اند. کسی که خود را بشناسد دقیقاً می داند که چه چیزی از خدا بخواهد
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فلسفه شریعت خودشناسی شرعی اثر استاد علی اکبر خانجانی تألیف ۱۳۸۴-۱۳۸۶
درباره آسمان
عموماً آدمی به هنگام درد و بلا و بدبختی های شدید به یاد خدا می افتد و او را یاد می کند و روی به آسمان می نماید و او را از آسمان صدا می کند از زبان عمیق ترین جای وجودش یعنی از زبان دل. گوئی روی به منشأ خودش که همان نیستی می باشد، می نماید و گوئی آرزوی نیستی می کند و می خواهد همچون آسمان هستیِ نیستی وار باشد: هستی غیر مادی. و این میل به یگانگی با خویشتن است زیرا انسان ذاتاً خود را از عالم ماده و خاک نمی داند و این احساس به هنگام درد و ناتوانی شدیدتر می شود و این میل توحیدی در ذات بشر است و به معنای فطری بودن دین. ولی آیا براستی خدا در آسمان است…؟
از کتاب کند و کاوی در اصول تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 101
(مناجاتی کودکانه(از کتاب نظر بازی ما
۶- ای پروردگار من! اگر مابقی عمرم را بنشینم و فقط نعمات تو را برشمرم باز ھم عمرم کفایت نخواھد کرد تا به پایان این شمارش برسم. آیا از من پرسیده بودی و یا من از تو درخواست کرده بودم که اینهمه نعمات به من عطا کنی؟ پس تو از من بمن مهربانتری. تو خوِد خوِد خوِد منی. پس من بخودم بسیار ستم و معصیت کرده ام و دشمن جاھلی دربارۀ خویشتنم. و توحکیم و عزیز و بس مهربانی بمن.
کلمة الله
1- به یاد می آورم که نخستین کتابی که پس از واقعه نزول ذکر و روح بنگارش آوردم کتاب “قرآن الساعه” بود که نخستین فصل آن “تعیّن کلمة الله” بود و این درب ورودم به حکمت و عرفان قرآنی و خلق جدید انسان بود
2- در کتاب مذکور نشان دادیم که کلمه “الله” مرکب از ال + لا + ه می باشد به معنای آن ” نه معروف قابل پرستش ” است و یا وجود عدم (بودِ نبود). که این ترکیب و تجزیه مترادف با ال + اله نیز می باشد که ابن عربی از آن به تفصیل سخن گفته است.
از کتاب کلمة الله تألیف استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
ذکر
ذکر در لغت بمعنای «به یاد آوردن» است. به یاد آوردن خدا در خویشتن! و بدینگونه ذکر روشی است که راه از خود تا خدای ذات طی می شود و ذاکر به اسماء و کلمات الهی نهاده شده در خلقتش می رسد و متخلق به اسماءالله می شود که همان واقعه خلق جدید انسان است که از حیوانی دو پا، خلیفه خدا می سازد و انسان کامل! «خدای رحمان آفرید انسان را و تعلیمش نمود قرآن و بیان را»- سوره رحمن
از کتاب ذکر تألیف استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
(دعای سباسب (مهدی نامه
وجه تسمیه سباسب
سباسب به معنای سرزمین خراب و ویران، بیابان دور افتاده و پرت و موحش و دست نیافته است. امام صادق (ع) در روایتی می فرماید: همانا برای شیعه ما عصمتی است که اگر با آن در دل دریاها و سباسب بیابان ها (صحراهای دور افتاده و خوفناک) بین درندگان و گرگ ها و دشمنان و جن و انس حرکت کنند از خطر آنها به ولایت ما در امان خواهند بود
از کتاب مهدی نامه
www.khanjany.com
معنای توکل (خودشناسی دینی) مقاله ۷ استاد علی اکبر خانجانی
توکل از جمله مفاهیم و ارزشهای دینی – اخلاقی است که شاید بیش از سائر ارزشها مورد سوء تفاهم و حتی سوء استفاده بوده است. توکل در معنای لغتش عبارت است از وکیل قراردادن خداوند در امور زندگانی. و یا توسل به غیب در امور دنیوی. بدون شک یکی از علائم توکل نوعی انفعال در قلمرو فعالیتهای دنیوی می باشد. گوئی که انسان اهل توکل برخی از کارهایش را به خدا می سپارد. لذا یکی از انتقاداتی که به این امر وارد شده است همانا بروز تن پروری و بی عملی می باشد. گوئی توکل توجیه کننده تنبلی و بی مسئولیتی است و بی عملترین و لاابالی ترین آدمها بیشترین توکلها را دارند و از این معنا استفاده ای بیشتر می کنند. این نکته مورد انتقاد شدید بسیاری از متفکرین عصر جدید از جمله مارکس و سوسیالیستها بوده است واز بابت همین معناست که مذهب را افیون مردم دانسته اند. گوئی که توکل به خدا موجب ستم بری و ذلّت پذیری است و هر نوع قدرت تهاجمی و حتی تدافعی را که راز بقای بشر است نابود می سازد. آیا به راستی مسئله چیست؟ این واضح است که در معرفت دینی مقام توکل از مقامات بسیار بالای یک انسان متقی و عارف است که در صبر و رضای بر بلایا آشکار می شود. ولی مردم عادی از چنین قدرتی بندرت برخوردارند. در عین حال همین مردمان عادی و حتی بی اعتقاد به خدا هم در سختی های اجتناب ناپذیر و از سر ناچاری مجبور به صبر هستند و گاه متوسل به معنای توکل می شوند تا این صبر را ممکن سازند. به هر حال توسل به توکل برای عارف و عامی در معنای نهایی امری اجتناب ناپذیر و جبری و ذاتی و از فرط بیچارگی می باشد. زیرا آدمی تا حدّ توانش در قبال مسائل زندگی واکنش نشان می دهد و برای تحقّق آرزوهایش عمل می کند. و برایش می جنگد مگر اینکه دیگر از فرط خستگی و بیماری و درماندگی و ناچاری منفعل و تسلیم گردد که آنگاه هیچ فلسفه ای همچون توکل بکار نمی آید. و این یک توفیق اجباری است که آدمی را در سخت ترین بن بست ها امکان ادامه حیات می بخشد و بهتر از افیون است. توکل حتی از جنبۀ توفیق اجباری نیز مانع ارتکاب به جرم و جنایت و خود کشی و تخدیر می شود. و آدمی را برای یک بار هم که شده بر سر جایش می نشاند و با خودش روبرو ساخته و مبتلا به خود می کند و این واقعه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز در زندگی هر انسان است زیرا انسان را بر آستانۀ خودشناسی قطعی و وجودی قرار می دهد که نعمتی بس بزرگ است. در حقیقت توکل به خدا در معنای نهائی همان توکل به خودی خویشتن است زیرا آدمی از هر غیری مأیوس شده است و دستش از هرچه غیر خویش کوتاه است و لذا مجبور است که به ذات انفعالی خویش متوسل شود که همسایه مرگ و نیستی است و این آستانۀ غیب و توسل به قدرت غیبی وجود خویش است. بدون شک توکل برخاسته از غایت ناتوانی و نادانی انسان است همانطور که خداوند هم در چنین وضعیتی از وجود انسان پیدا می شود. به هر حال آدمی همواره تلاش می کند که خود را در نزد خویش توجیه کند و توکل توجیه غایت ناتوانی می باشد و این زیباترین و معنوی ترین توجیهات ممکن است. به هر حال توکل مربوط به قلمرو ناتوانی بشر است ولی از آنجاییکه توانائیهای هر کسی متفاوت از دیگران است لذا ناتوانی هم تعریف محسوسی ندارد پس توکل هم در چهارچوب محسوسات قابل تعریف نیست و امری واقعاً خصوصی و باطنی و احساسی است و راز ویژۀ هر کسی در نزد خود اوست. این نکته نیز بدیهی است که توکل هرگز نمی تواند منجر به گناه شود و اگر چنین شود توکل نیست بلکه یک سوء استفادۀ عمدی از این معنا است زیرا توکل قرار است مانع ارتکاب به گناهان بزرگ شود نه اینکه توجیه ارتکاب به گناه گردد
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
بسم رب العالمین
نابترین دعای کل تاریخ دعا
برای ما شیعیان ماه مبارک رمضان که ماه تمرین و تمتّای صمدیت ذات پروردگار است(زیرا غذا نخوردن از بی نیازی ذات حق است) بدون دعای سحر که منسوب به امام رضا (ع) و امام محمد باقر و امام سجاد است ثقریباً فاقد روح است. بخصوص که این دعا برای این بنده حقیر به مثابه دعای سرنوشت است چرا که به برکت و اجابت این دعا در سن پنج سالگی که از زبان مادرم در شب قدر رمضان جاری بود خداوند جمالش را در خواب بر من نمود که حدود سی و پنج سال بعد همان جمال به نور تجلی و کمال در بیداری بر من عیان گشت به اجابت این بخش از دعا که: اللهم انی اسنلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل اللهم آنی اسنلک بجمالک کله. لذا توجه بنده به اين دعا توجهی خارق العاده و سرنوشت ساز بوده است. به همین لحاظ بناگاه متوجه شدم که این دعا اصلاً دعا نیست بلکه یک سوگندنامه بنده ای به درگاه خداوند است که سراسر خدای را قسم می دهد و از او درخواست می کند بی آنکه چیزی درخواست کند. و گونی دعانی برزخی است که دعا کننده اش صورت مسنله دعایش را فراموش کرده است. زیرا در اين دعا آدمی خداوند را به بها و جمال و کمال و رحمت و قدرت و … سوگند می دهد و همین. درست به همین دلیل حاشیه نویسان و مفسران این دعا از جمله جناب شیخ عباس قمی در پایان این دعا اضافه می کند که: «پس از ختم دعا اینک درخواست خود را از خداوند بخواهید …» اگر این دعا به فارسی می بود حتماً تا کنون هوش ایرانی متوجه این معما و معضله و نقصان عجیب شده بود و پاسخی به آن داده بود. ولی از آنجا که خدای ما ایرانیان فارسی بلد نیست و باید با او عربی سخن گفت لذا هرگز دعانی از ما بدرگاه او نمی رسد و اجابتی هم طبعاً نمی شود و اگر هم برسد و اجابت شود ما متوجه آن نمی شویم زیرا نمی دانیم که از او چه خواسته ایم. بگذریم از این درد بی درما!ن. این دعا با دهها سوگند ادامه می یابد و نهایتاً به یک دعای بی موضوع پایان می یابد که خلاصه اش اینست: خدایا از جمال تو٬ از کمال تو٬ از قدرت تو٬ از رحمت تو و … می خواهم که دعایم را اجابت کنی !!! عین ترجمه بخشی از اين دعا را به ترجمه استاد الهی قمشه ای ریت می کنیم: « بارخدایا من از تو خواهم به تابشت که روشن ترین است و همه تابش تو پر روشنی است بارخدایا همانا من از تو خواهم به تابشت همه آن. بارخدایا من از تو خواهم به جمال تو جمیل ترین آن و همه جمالت جمیل است خدایا من از تو خواهم به جمالت یکسر. بارخدایا من از تو خواهم به جلالت که اجل است و همه جلال تو جلیل است خدایا من از تو خواهم به جلالت یکسر. بارخدایا من از تو خواهم به عظمت تو که عظیم و همه عظمت تو عظیم است. بارخدایا من از تو خواهم به همه عظمت تو … . بارخدایا من از تو خواهم به رحمت تو وسیعترین آن و همه رحمت تو وسیع است خدایا من از تو خواهم به همه رحمتت و … . بارخدایا من از تو خواهم بدانچه اجابتم کنی چون خواهش کنم از تو پس اجابتم کن ای خدا .» آیا براستی شما از این دعا چه می فهمید؟ اين تازه یکی از بهترین ترجمه های آن است بواسطه یک عالم عارف و شاعر که مقتدرترین مترجم قرآن در دوران ما هم هست. آیا بقول معروف این یک دعای سرکاری و برزخی نیست که دعاکننده اش یااش رفته که از خدا چه بخواهد؟ آیا چه رمز و رازی در این دعاست؟ بنده سالها در این امر اندیشه کردم و هیچ راز و رمزی در محتوای آن نیافتم الا در مترجمین آن. و آن اینکه مترجمین اين دعا شهامت این را نداشته اند که از خداوند خود خودش را بخواهند. همانطور که در ترجمه این آیه از قرآن هم چنین نسیان و تحریفی آشکار رخ داده است: ادعونی استجب لکم. یعنی مرا بخواهید(دعوت کنید) تا اجابت کنم. در حالیکه اینگونه ترجمه کرده اند که: از من بخواهید تا اجابت کنم. یعنی خرما بخواهید از خدا نه خدا را. این دعا عارفانه ترین و خالصانه ترین و جسورانه ترین دعانی است که در کل تاریخ بشر بر زبان آمده است که از خدا خود خدا را می خواهد و نه غير او را. یعنی از خدا خرما و پول و ریاست و سلامت و بهشت نمی خواهد بلکه جمال و جلال و نورش را می خواهد وجودش را می خواهد خود خودش را. و اینگونه است که اين ترجمه تا این حد مهمل و پوچ و بی مغز شده و بلکه اصلاً تحریف گشته و اصل دعا گم شده است و فقط تمنای بی موضوع و مسئله است. یعنی فقط خدایا خدایا است مثل هذیان یک دیوانه که صورت مسئله را فراموش کرده است. در حالیکه آشکارا هر بند اين دعا یک سوگند است که از خدا همان موضوع سوگند را مطالبه می کند. از نورش٬ نورش را می خواهد و از جمالش٬ جمالش را و ….
پس اینک برای نخستین بار این دعا را به زبان فارسی ساده ترجمه می کنیم تا ایرانیان عزیز شهامت خداخواهی را از خدا بیابند و خود را لایق خداخواهی از خدا بدانند و از خدا کمتر از خدا را نخواهند تا اجابت شود. زیرا از خدا غیر خدا را خواستن عين شرک و ناخالصی در دعا است که اجابت نمی شود و اگر شود موجب خسران و گمراهی است. زیرا دعای خالصانه اینست که انسان از خدا ؛ خدا را بخواهد نه خرما را. زیرا خداوند خرما را بدون درخواست ما به ما داده است آن اندازه که خود را خفه نکنیم و تاب هضمش را داشته باشیم. و اینک به یاری حق و امامش که این دعا را بما آموخته است نابترین دعای کل تاریخ دعا را به زبان فارسی ترجمه می کنیم. و از هموطنان عزیز هم تمنا داریم که با زبان مادری خود با خدایشان سخن گویند و خجالت نکشند. بخدا که خداوند زبان مادری ما را بهتر می فهمد و زودتر اجابت می کند همانطور که خود هم بهتر فهم می کنیم. زیرا بقول رسول اکرم (ص) شرط اول اجابت دعا همانا معرفت است و شرط دومش هم اخلاص. تذکر: اگر «خدا» را «خوداً» نوشته ام به دلیل اصل ريشه این لغت در زبان فارسی است که عالیترین نام خدا در همه زبانهاست. و اگر خداوند را « خود خود من» خطاب کرده ام بیان مولای ما علی(ع) است که فرمود: خداوند خود خود شماست! پس اینک بخوانید دعانی را که هزار سال خواندید و نفهمیدید یعنی نخواستند که فهم کنید چرا که خودشان هم نفهمیدند زیرا نخواستند. بگذریم که بسیاری از رهبران دینی ما در طول تاریخ بر اين باور بوده آند که دعا نفهمیده اش اجابت می شود و فهمش شرک و الحاد است.
از کتاب تأویل ترجمه فارسی دعای سحر از امام محمد باقر(ع) اثر استاد علی اکبر
خانجانی
بنام خدائی که چون نامش بری با تو سخن گوید و چو یادش کنی همنشین با توست و چون دوستش بداری به دیدارت آید و چو عاشقش گردی بر جای تو نشیند و همو شوی. و چون انکارش کنی رزق و حیات جاویدت بخشد و کاری به کارت نداشته باشد
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد ششم
www.khanjany.com
دعای تنهائی (خودشناسی شرعی) مقاله ۷ استاد علی اکبر خانجانی
پروردگارا، خالقا، رزّاقا، حافظا
ای اهورا مزدا، ای کریشنا، ای یهوه یا الله
به کدام نام بخوانمت که دوست میداری مرا
به خودی ترین نامها می خوانمت ای خود – آ
ای کسِ بیکس
ای خدای تنهائی تنهایان
ای انیس و مونس، ای رئوف و لطیف، ای رفیق و شفیق، ای عزیز و رحیم
ای علی و ولی، ای مولا ونعیم، ای سلطان و نصیر
ای باقی و مقیم، ای مالک و ای صاحب و ای قدّوس
ای ودود و ای خلیل
ای جلیل و ای جمیل
ای احد و ای صمد و ای سرمد
ای کافی و ای وافی
برای تنهائیم کفایت کن و مرا محتاج غیر مکن
ای مهربان و ای تنها مهربان
با من مهربانی کن که جز تو مهری نیست
آمین
www.khanjany.com
فرازهایی از دعای( عرفه تنهائی) از کتاب دعای عرفه آخرالزمان اثر استاد علی اکبر خانجانی
ای واحد قهار و ای عاشق بی معشوق! در به در و بی کاشانه و غریب و تنها خود توئی، زیرا من از تو می گریزم و لایق یاریِ تو نیستم
پروردگارا ! این گریز و کفران مرا علاج فرما تا مبتلا به نژاد پرستی و عواطف دروغین نگردم و غیر تو را نپرستم و به عذاب النّار دچار نشوم چرا که گریز از تو و ابتلای به غیر تو ، ھمان رویکرد به آتش دوزخ است که دل را که خانه توست می سوزاند تا غیر تو در آن وارد نشود . مرا از این آتش برھان
پروردگارا، دلم را که خانه توست مسکن غیر خودت مفرما ھر چند که خویشان و نژاد و عزیزانم مرا طرد و لعن کنند این لعن و نفرینشان سزای من است و حق من است و تنها راه رویکرد من به توست تا در خانه دلم در آئی و صاحب خانه خودت شوی و مرا ھم از نابودی نجات بخشی
واینگونه است که می توانم خویشان خود را نیز بی ھیچ توقّعی دوست بدارم و به آتش این عواطف مبتلا نگردم و خود و آنان را نسوزانم و قلبم را کارخانه کینه و بغض نسازم تا مجبور نشوی که قلبم را تعطیل کنی و ُمهر باطل بزنی و مرا از قلمرو حیات و ھستی بیرون اندازی تا ابد دریوزۀ عدمیان و ھمنشین مردگان و اشقیاء گردم.
پروردگارا مرا در خویشتنم بنشان و قرار بخش و از خویشان ساز و اھل بیت حرم رازت فرما و یگانه ام کن و از بیگانگی نجات بخش
پروردگارا مرا در جمع دوستانت که تنهایانند قرار ده و ھمنشینی با آنان را بر من شیرین و عزیز گردان و از غیر دوستانت بی نیازم فرما
www.khanjany.com
فلسفه دعا و ادعا
ادعای هر کسی در حقیقت همان دعای او به درگاه خداست منتهی به صدای بلند و با منطقی دگر. مومن دعا می کند و کافر هم ادعا. ادعا همانطور که از لغتش پیداست صفت تفصیلی دعاست و پیشی گرفتن از دعاست و پیشاپیش دعای خود را ادعا کردن است قبل از اجابت دعا. این نوعی زرنگی به درگاه خدا هم هست که خیلی هم بد نیست و گاه خیلی هم خوبست و خداوند خیلی سریعتر اجابت می کند. گویی نوعی خدا را در عمل انجام شده قرار دادن است. منتهی خوشا به حال کسی که ادعاهای بزرگ و انسانی کند. ادعا و دعا هر چه که بزرگتر باشد به درگاه خدا مقبولتر است. خداوند از خواسته های حقیر بدش می آید زیرا به نوعی تحقیر کردن رحمت و کرامت اوست. دعای کوچک کمتر اجابت می شود. و اما چه بسا آدمی ادعایی می کند از روی هوس یا جنون ولی بناگاه خود را بر آستانه تحقق آن می یابد و می گریزد. بنده شخصاً به کرات با چنین وقایعی روبرو بوده ام که چگونه آدمها می گریزند. و این امتحان دعاها و ادعاهای بشر است. خداوند می فرماید که هر که ادعایی کند امتحانش می کند تا معلوم شود که آیا واقعاً راست می گوید و می خواهد یا نه. راز تحقق هر دعا و ادعایی چیزی جز شدت و عمق و جدیت در آن خواهش نیست هر که به راستی و قلباً هر چه را بخواهد همان می شود و در این امر هیچ تردیدی نیست و سخن پیامبر اکرم راست است که مومنان اگر بخواهند کوه را جابجا می کنند. منظور از مومن یعنی کسی که به خواسته خود باور قلبی دارد و قلباً اراده می کند. آدمی دارای روح خداست یعنی دارای قدرت کون فیکون است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۲۹
www.khanjany.com
یک دعا
پروردگارا که مرا از عدم آفریدی و هر چه دارم از توست. پس چرا نظری بمن نمی کنی؟ آیا لایق نظرت نیستم؟ اگر چنین است آیا خلقت تو در من ناقص است و نظرت را تأمین نمی کند؟ پرودرگارا چرا بمن رحم نمی کنی؟ آیا گناهانم بیشتر از رحمت توست؟ پروردگارا چرا مرا نمی بخشی؟ آیا خطاهایم برتر از بخشش توست؟ پروردگارا چرا بمن لطف نمی کنی؟ آیا شقاوت من فزون از لطافت توست؟ پرودرگارا چرا مرا از ورطه نابودی نمی رهانی؟ آیا عدم من قوی تر از وجود توست؟ پروردگارا چرا پاکم نمی کنی؟ آیا ناپاکی و پلیدی من قدرتمندتر از قداست توست؟ پروردگارا چرا در بهشت خود راهم نمی دهی؟ آیا دردهای من لایق بهشت تو نیست؟ آیا به اندازۀ کافی درد وعذاب نکشیده ام که دلت به رحم آید؟ پس چرا مرا آفریدی که لایق رحمت و لطف و کرامت و محبت تو نیستم؟ چرا چیزی آفریدی که لایق تو نباشد؟ اگر لایق تو نیستم و از آفرینش من نادمی پس مرا نابود کن چنانکه هرگز مرا نیافریده ای و ننگ وجودم را از درگاهت پاک نما و از شرم آسوده شو! آمین
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۵۲
www.khanjany.com
بیائیم دعا کنیم برای جهانیان
دعا برای ديگران از ويژگيهای دين اسلام و فرهنگ تشيع است که بصورت امری به مؤمنان توصيه شده است. در دعا کردن برای خود و عزيزان هنری نيست و لذا بندرت هم اجابتی است که اجابتش هم موجب گرفتاری می شود. دعا برای ديگران، برای بيگانگان، برای دوست و دشمن، ويژۀ يک انسان راستين و خداپرست است که خدا را به خدائی اش می شناسد و نه به گدائی اش به درگاه مخلوق تا برايش عبادت کنند تا نانشان دهد. يکی از درسهائی که ادعيه ائمۀ اطهار به شيعيانش می دهد دعا برای غير است. اين دعا فقط هم بشر دوستی نيست بلکه عين يک خودــ دوستی خردمندانه است چرا که تا زمانيکه کسی بر روی زمين در رنج و ستم است و جان می کند هيچکس نمی تواند آرام و قرار و سعادتی داشته باشد زيرا بشريت نفس واحده است و واقعاً بنی آدم اعمای يکديگرند. بنگريد به کسانی که خوشبختی را امری خصوصی می دانند و تمام عمرشان مشغول خوشبخت سازی خويش هستند براستی بدبخت ترين آدمهايند و در هزاران غل و
زنجير جان می کنند. دعا کردن برای ديگران کمترين و حداقل تلاش آدمی برای همنوعان خويش است. اين دعا دل و اند يشه و جان آدمی را نيز توسعه می دهد و به آفاق عالم متصل می سازد و يکی از قدرتمندترين روش رشد روحانی و تعالی جان است. کسی که به درگاه خدا برای بدبختی ديگران می گريد. اينست انسان! پس بيائيم اين هديه الهی را امتحان کنيم تا ببينيم که چه گشايش عظيمی در دل و جان ما رخ می دهد. بيائيم دعا کنيم برای شفاعت و سلامت و نجات همه بيماران لاعلاج، همه سرطانی ها و ايدزی ها و صرعی ها و افسرده ها و معتادان. برای همه زندانيان و محکومان به اعدام. برای همه يتيمان و بيوه زنان. برای همه تنهايان و بيکسان جهان. برای همه آوارگان و جنگ زدگان و تبعيدی ها و بی خانمانها و کارتن خوابهای جهان. برای همه کسانی که نان در خانه ندارند. برای همه کسانی که از درد خماری بخود می پيچند. برای همه روسپی های مفلوک و هم جنس گرايان تباه شده و برای همه جوانان پير و عذب و درمانده. برای همه بی هويت ها و پوچ ها و برای همه بيماران روانی در تيمارستانها. برای همه مبارزان راه آزادی. برای همه کسانی که در زير شکنجه ها هستند. برای همه کسانی که از زندگی بيزار و در انديشه خودکشی هستند. برای همه زن و شوهرهائی که بخون هم تشنه اند. برای همه زناکاران و فاسقان. برای همه کسانی که برای يک لقمه نان خود را می فروشند و دست به گناه می زنند. برای همه کسانی که عزيزان از دست داده اند. برای همه کسانی که در محاصره اند. برای همه کسانی که بيقرارند. برای همه مؤمنانی که در امتحانات الهی چون بيد می لرزند. برای همه کسانی که کرايه آخر ماه ندارند. برای همه بدهکاران که خواب ندارند. برای همه اشقياء که در آتش خود می سوزند. برای همه حريصان و حسودان که جان می کنتد. برای همه آوارگان وادی معرفت. برای همه درماندگان وادی سعادت. برای همه بنی آدم بر روی زمين که رفته اند و هستند و خواهند آمد. و سپس برای خود و عزيزان خود دعا کنيم و اينکه: خدايا بما توفيق دعا برای ديگران عطا کن. آمين-
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۶۶
آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس
آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،
پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی
_____________________________________
www.khanjany.com
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی
1314- ھنگامی که نمازی را ختم می کنید بروید و در تنهایی و گوشه ای در خود نظر کنید و ببینید که چه بلائی بر سرتان آمده است حتّی در غافلانه ترین و غیر حضوری ترین نمازھا ھم اتفاق بسیار بزرگی در اعماق شما رخ نموده است بنگرید و تأمل کنید که چه خبر شده است. تأملات پس از نماز است که برداشت از نماز است و بی آن مثل مزرعه ای است که درو شده ولی جمع نشده و دانه ھای خرمن بدست نیامده است. زیرا درست است که شما صلوة نکرده اید و مشغول جدال با خناس ھای نفس بوده اید ولی او بر شما صلوة کرده است و در شما نظر کرده و نشانه ای بر جا نهاده است به سراغش بروید و بیابید!ش
www.khanjany.com
خداپرستی یا نماز پرستی مقاله ۲۹ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم
اثر استاد علی اکبر خانجانی
هنگامی که بر نماز می ایستد گوئی که خودِ خداست که مشغول تمجید و پرستش خویشتن است و هیچ نشانی از خشوع و تضرّع در او نیست. و لذا پس از پایان نماز هم کبر و غرور و تشنّج او دو صد چندان است و گوئی که از جهنم بازگشته است و بقول قرآن مصداق کسی است که بر دوزخ سجده نموده و پیشانی اش سوخته و تب مغزی نموده است. این همان نمازی است که در طول تاریخ کارخانه تولید ابن ملجم و شمر و امثالهم بوده است که بر نماز مؤمنان اشکالات شرعی وارد می نمودند. این همان نمازی است که بدون ایمان قلبی اقامه می شود و فرد برای انجام هر گناه و ستم و حرامخواری نیاز شدیدتری به اقامۀ نماز می یابد تا بتواند کبر و غرور خود را پروار نماید همانطور که شمر و عمرسعد قبل از بریدن سر حسین(ع) اقامۀ نماز کردند. این نوع نمازِ بی امام که فرد کافر آن خدای خیالی خود را که همان منیّت آسمانی و مطلق اوست، می پرستد اسباب شدیدترین پلیدیها و شقاوتها در تاریخ بوده است که هزار و یک فن و پیچیدگی دارد و شکیّات آن پایانی ندارد. بسیارند کسانی که نماز را خدا پنداشته اند و لذا نماز را می پرستند و چون نماز به خودی خود وجود ندارد در واقع، نمازگزار یعنی خود را می پرستند. به همین دلیل اگر به نمازشان کمترین ایرادی وارد شود خون بپا می کنند. این نماز شقی ترین دشمن خدا و رسولان و اولیای اوست
www.khanjany.com
مذهب اصالت عشق جلد اول
۲۳۷- یکی از نشانه های عشق مرگ خواب است زیرا خواب از نعمات دنیوی است و لذا عاشق شب زنده دار می شود چرا که به قول قرآن «در شب ها قول خدا در قلوب مزمنان شدید است» و بنابر حدیثی «خداوند از نیمه شب به عالم دنیا وارد می شود» تا با عاشقانش شب نشینی کند و چای بنوشد. و اینست راز گله ی خدا از بنده عاشقش در حدیث قدسی که «گرسنه بودم غذایم ندادی بیمار بودم عبادتم نکردی٬ تنها بودم با من همنشینی ننمودی …». این واقعه عشق که منجر به خلافت می شود و عاشق و معشوق بر جای یکدیگر قرار می گیرند. و اصلاً مسنله خلافت که مقصود خدا از خلق آدم است جز عشق چه معنایی دارد فقط عاشقانند که مقیم در دل یکدیگرند و بر جای یکدیگر زندگی می کنند. پس هدف از خلقت عالم و آدم جز عشق نبوده است: خلاف!ت
www.khanjany.com
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۵۸
گزارشات خبری در سراسر جهان مدرن، دالّ براین حقیقت است که انسان مدرن بیش از هر دورانی با تجربیات و حوادث و ادراکات ماورای طبیعی در خواب و بیداری مواجه شده است که در زمانهای قبل فقط برای انگشت شماری از مؤمنان و عارفان رخ می داد. هر انسانی با هر اعتقادی در عصر ما، گنجینه ای از مشاهدات و حوادث ماورای طبیعی است که متأسفانه عموماً این وقایع را نادیده گرفته و یا جدی نمی گیرند و لذا بسرعت از یاد می برند. این واقعیت دالّ بر این حقیقت است که انسان مدرن بیش از هر زمانی به آستانه قیامت و متافیزیک و عالم غیب نزدیک شده است که از جمله نشانه های آخرالزمان است. این حوادث می تواند انسان سرگشته و کافر را براستی هدایت کند در صورتیکه آنها را جدی گرفته و درباره شان تفکر نموده و نشانه هایی برای اعمال و اقدامات خود در زندگی نماید و ارتباط بین این وقایع را به قوه تفکر و ایمان و معارف دینی بدست آ ورد و از این طریق مسیری روشن برای نجات خود از مادیات دنیا، کشف کند.. قرآن می فرماید که: « دوزخ آشکار شد و بهشت بسیار نزدیک شد. » این آیه امروزه در حال تحقق است و لذا در آن واحد هم اخطار و هم نویدی به انسان مدرن است که از طریق مشاهداتت بهشتی خود از دوزخ فاصله بگیرد و مسیر زندگی خود را تغییر دهد و این به یاری معرفت نفس دوصد چندان آسانتر و ممکن می آید
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۵۸
www.khanjany.com
درباره شریعت
… و اما مسلمان طالب شریعت آن کسی است که به نیاز دینی رسیده است و دعوی دین می کند و تازه دین-خواه شده است و تا ایمان راه زیادی دارد. یعنی تا آنجا که عطش و شوق دین به دلش راه یابد و به وادی از خود-گذشتن برسد. و این کسی است که شریعت بتدریج از وجودش پیدا و بر اعضا و حواس او جاری می گردد بطور طبیعی و مشتاقانه و نه به صورت اکراهی و تصنعی و تقلیدی و تجاری. یعنی به وادی صدق و وفا و قناعت وارد میشود و نفساً از ریا و زنا و ربا بیزار می شو….د
از کتاب کند و کاوی در اصول تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص41
www.khanjany.com
منشأ بشری شریعت ها (خودشناسی شرعی) مقاله ۱۲
می دانیم که شریعت انبیای الهی در طول تاریخ بشر تکامل یافته است و هر پیامبر صاحب شریعت و کتابی برخی از احکام شریعت قبل را فسخ نموده و احکام جدیدی افزوده است. این بدان معناست که شریعت و احکام الهی تماماً ریشه در تکامل نفس بشری در تاریخ داشته است. در مذاهب کهن بسیاری از احکام وجود داشته که در مذاهب بعدی گناه و جرم محسوب شده است مثل ازدواج با محارم و یا مراسم قربانی و یا تعدّّد زوجات و حقوق زن و غیره. انبیای الهی که خود مهد وحی احکام بوده اند بستر تکاملی این احکام نیز هستند و وجود، همانا موتور محرکه تکامل فرهنگ و وجدان جوامع بوده است. در واقع شریعت هر پیامبری همان احکام وجودی تکامل همان پیامبر است که بکلّ جامعه ای القاء شده و آن جامعه را بسوی کمال رانده است. مثلاً ازدواج با زن پسر خوانده در شریعت محمدی ، حلال شده که قبلاً نبود. و با توجّه به ماجرای این واقعه کاملاً ادعای مورد بحث را درک می کنیم. البته درک این اسرار تماماً در وادی معرفت نفس انبیای الهی ممکن است و لاغیر که هر انسانی نیز در همین وادی می تواند به راز تغییر برخی احکام آگاه شود و حقانیت آنرا تصدیق نماید. بنابراین برای معرفت یافتن دربارۀ احکام الهی هیچ راهی بهتر از شناخت وجودی پیامبران خدا نیست و این راه هم نه بواسطۀ تاریخ که فقط از طریق معرفت نفس ممکن است همانطور که رسول اکرم می فرماید که: زین پس فقط رهروان معرفت نفس به حقایق دینی من نائل می آیند و آنرا تصدیق می کنند.
کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم – خودشناسی شرعی- فلسفه شریعت
www.khanjany.com
موسیقی، سکس وعبادت (خودشناسی دینی) مقاله ۱۲
ارتباط موسیقی وسکس سابقۀ بس قدیم دارد. از زمانی که موسیقی بعنوان یک وسیلۀ ذکر و ارتباط روحانی از معابد خارج شد به خدمت عیش ونهایتاً سکس در آمد و از بالا تنه به پائین تنه تنزّل یافت. ارتباط موسیقی و سکس مربوط به ارتعاشات و حرکات بدن بواسطۀ امواج موسیقی است همانطور که تحریکات جنسی محصول تحرکات جسمانی می باشد و در نقطه مقابل موسیقی خلسه آور است که موجب سکون و سکوت تن و روان است که باعث تمرکز قلبی و ذهنی و ارتباط روحی می شود: موسیقی آرام بخش وموسیقی محرّک. مقایسه کنید موسیقی سیتار معابد هند را با موسیقی دیسکو در غرب: موسیقی ایمان و آرامش و موسیقی کفر و بیقراری. پس موسیقی در آنِ واحد دارای دو خاصیّت و رسالت در تاریخ بوده است مثل همه پدیده های فرهنگی بشر مثل علم وعبادت. این دو نوع موسیقی برخاسته از دو نوع نیاز حیاتی برای دو دسته از بشریت است: بشری که باطناً در جنبش است و نیاز به آرامش و قرار دارد (موسیقی معبد ) و بشری که باطناً در سکون و افسردگی است و نیاز به جنبش دارد (موسیقی غنائی و رقص ). موسیقی آرام بخش قوّۀ اروتیک (شهوانی) و موسیقی محرک این قوّه. مؤمنان به قوّه ایمانشان دارای جنبش حیاتی و لذا شهوانی قدرتمندی هستند و محتاج تسکین و قرار و فروکش نمودن و مهار این قدرت می باشند و کافران به واسطۀ قلوب مرده و نیمه جانشان محتاج تحرّک و رقص می باشند تا ادامۀ حیات دهند وغرایز حیاتی را به جنبش در آورند. در واقع نیاز کافران به موسیقی شهوت انگیز مثل نیاز مؤمنان به موسیقی آرام بخش و ذکر و نماز است. رقص به مثابه عبادت کافران است و یک نیاز حیاتی محسوب می شود و گرنه دچار افسردگی وعقیم شدگی قوای جنسی و ارگانهای حیاتی می شوند و از حیات جانوری خود نیز ساقط می گردند. حدیثی از رسول اکرم(ص) می فرماید « ما پیامبران به لحاظ قوای جنسی همچون خروس سفید هستیم ». و در جائی دیگر می فرمایند: « بخدا سوگند! که شبی بدون جماع با همسرانم بسر نبرده ام ». این امر دال بر وجود قدرت اروتیک عظیمی در اهل ایمان می باشد و لذا خداوند مؤمنان را دعوت به نماز و ذکر و تقوی و حفظ حجاب نموده است تا این قوی را مهار و تربیت نموده و تبدیل به یک انرژی معنوی و روحانی سازند و گرنه تباه می شوند.
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
– آنچه که در نماز بین بنده و خالق حجاب و حائل می شود ھمان شی شده گی ھای نفس است که بصورت اشیاء و آدمها به میان می آیند و حواس فرد را پرت می کنند. این ھمان بت ھا ھستند که از حافظه و خاطره نماز گزار به میدان رابطه می آیند و مانع رابطه می شوند و فرد را به عقب باز می گردانند در زمان. زیرا در حال جز خدا نیست
٢٧١- در حقیقت این حافظه انسان است که حائل بین بنده وخداست و حافظه ھمان زمانیت و تاریخیگری نفس است. حافظه ای که در کنترل و احاطه آدمی نیست و بلکه اراده و شعور و اختیار انسان در اسارت و احاطه آن است. زیرا اگر در اراده و احاطه انسان می بود می توانست در نمازش حضور قلبی داشته باشد و خدایش را دیدار نماید. زیرا طبق قرآن کریم خداوند بر صراط المستقیم در انتظار دیدار با انسان است و صراط المستقیم که کوتاھترین راه و زمان است ھمان «حال» است که حاصل عرفان نفس می باشد «براستی که صراط المستقیم ھمان معرفت نفس است» علی (ع)
٢٧٢- علم حضور یا لدنی در نزد اولیاء و عرفای واصل بمعنای مقام حال و احاطه آنها بر حافظه خود و منزه بودنشان از زمانیت و تاریخیگری است که دمادم در حضور خداوند ھستند و از نزد او علم و معرفت آنی می یابند و این علم حضوری یا شهودی است که در نقطه مقابل علوم اکتسابی و تاریخی و حفظی قرار دارد.
٢٧٣- آدمی در ھیچ تجربه ای چون نماز شاھد بر شی شده گی و بت ھای نفس خود نیست و ابتلایش به تاریخ و زمان گذشته . که برخی به ھمین دلیل مأیوس شده و ترک نماز می کنند که این درست نیست بلکه بایستی بواسطه معرفت نفس وتزکیه مستمر با این حجاب مبارزه کرد و این یک جهاد کبیر است ھمانطور که قرآن می فرماید: ای مؤمنان یاری جوئید به صبر در نماز که امری کبیر است و حاصل نمی آید الا بر خاشعی!ن
٢٧۴- پس نماز میدان جهادی کبیر بر علیه زمانیت و تاریخیگری نفس است و شی شده گی روان. و بیرون راندن این بتها و ظلمت و ثقل زمان از جان. ولی خشوع چیست که جز بواسطه آن نمی توان در این جهاد پیروز شد. زیرا اگر این پیروزی تدریجی حاصل نشود خود نماز ھم در نفس آدمی تبدیل به یک شی و بت بمراتب مهلکتر و ظلمانی تر می شود و ازانسان یک دیو مقدس می سازد
۲٧۵- نماز بایستی عرصه خانه تکانی نفس باشد از غیر خدا تا غبار تاریخ و کهنه گی برود و دل نو شود و زنده گردد. وخشوع به معنای فروتنی وترس و لرز قلبی و خاکسار شدن است. و این ھمان خانه تکانی دل است. و بی تردید چنین واقعه قلبی جز به قدرت معرفت و خودآگاھی عرفانی ممکن نیست وگرنه ھمان نماز ریائی می شود
٢٧۶- صلوة یعنی ورود در لغت. ورود بر دل که خانه خداست. پس نماز حضور در محضر حق است در خانه دل. و لذا نمازی که تن و جان را به لرزه (خشوع) و رعشه نیندازد ھنوز موفقیتی حاصل نشده است و باید تلاش کرد و تمنا و طلبکرد و بواسطه معرفت این طلب را عمق بخشید. زیرا کل این واقعه یک رویداد معرفتی و روحانی است.
٢٧٧- آنچه که عادات و زمان را در نفس می شکند یاد خداست و لذا می فرماید که: نماز را برای یاد من بر پا دارید! و یاد او مسلماً در ذھن نمی آید بلکه در دل است و یادی قلبی است و آدمی تا روی به دل می کند ظلمت زمان و گذشته واشیای مزمن حائل می شوند زیرا دل را محاصره و مصادره کرده اند و انسان باید از میان این ظلمت بگذرد، ظلمت زمان ودھر
برگرفته از کتاب عرفان تاریخ اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
«فرقه های مدرن» شریعت آخرالزمان (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۲
کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۱۲
عصر جدید را به لحاظی بایستی عصر ظهور فرقه های بی شریعت دانست که از بطن مذاهب قدیم سربرآورده اند مثل مذهب پروتستان و دهها فرقۀ فرعیِ منشعب از آن که از بطن مسیحیت پدید آمده است یا مثل فرقۀ اسماعیلیه و یا بهایی و یا برخی فرقه های صوفیه که از بطن اسلام و خاصّه تشیّع رخ نموده اند و یا صهیونیزم بعنوان یک فرقۀ مذهبی – سیاسی که از بطن مذهب قدیم یهود پدید آمده است و جملۀ اینها مذاهبی بی شریعت محسوب می شوند و اصول راه و روش و آیین زندگی اینها همان ارکان فرهنگ و تمدن مدرن غرب است مثل آزادی، برابری، دانش و تکنولوژی و غیره. به لحاظی همه این فرقه های مدرن را بایستی پیرو همان پروتستانیزم اروپا دانست که زمینۀ فرهنگی مدرنیزم می باشد ولی هر کدام توجیه مذهبی خود را دارا می باشد ولی در عمل جملگی به یک راه و روش زندگی می کنند و هیچ تفاوتی بین شعبات مسیحی و یهودی و اسلامی و شیعی وجود ندارد. جملۀ این فرقه های مدرن شبه مذهبی هر یک به نوعی خود را برگزیدۀ خدا و مورد شفاعت مطلقۀ بانی مذهب خود می دانند که همۀ گناهانشان را خودبخود می بخشد و لذا جای هیچ نگرانی نیست و بهشت از آن آنهاست و دوزخ بر آنان حرام شده است و لذا نیازی به هیچ شریعت و آیین و اصول و احکام خاص نیست. این همان اساس توجیهی و مذهبی لیبرالیزم غرب است. عمر تاریخی این مذاهب، بدون شریعت پیش از دو قرن نمی باشد که کهنه ترین آنها پروتستانیزم است. این فرقه ها عملاً توجیه و تقدیس لیبرالیزم و تکنولوژیزم و آزدای بی قید و شرط می باشد. یکی از مستمسکهای کلامی این فرقه ها و مخصوصاً آنان که از اسلام جدا شده اند احادیثی از حضرت رسول (ص) و ائمۀ اطهار(ع) دربارۀ تقیه دین و ایمان در آخرالزمان است که عرصۀ دین محمد (ص) می باشد. اینان تقیه را به طرزی حیرت آور مترادف با ابطال شرع و احکام الهی دانسته اند درحالیکه تقیه به معنای پنهان داشتن باطنی و قلبی و روحانی نمودن دین است و نه انکار دین. و این شرایط مربوط به اوضاع آخرالزمان است و قلمرو قیامت است. پس می بینیم که تفسیر این فرقه ها کاملاً وارونه است. امر تقیه و باطنی نمودن دین به مثابه کمال دین است و نه ابطال آن . بطور مثال نماز بایستی همانطور که در قرآن آمده به مقصود خود یعنی ذکر قلبی خدا برسد و یا روزه بایستی تبدیل به امساک و قناعت دائمی شود و نه اینکه ترک گردد. متاسفانه بسیاری از این فرقه های جدید با وجود سابقۀ درخشانی که در تاریخ مذاهب داشته اند امروزه با انکار اصل شریعت دچار نسیان و بی هویتی و خسران عظیمی گشته و با تمامیّتِ انسانیّت و معنویت به بن بست رسیده و مولد نسل جوانی شده اند که همچون خاری در چشمان و استخوانی در گلویشان عذاب می دهد و بهتر است که تا این نسیان قدمت نیافته است و اصول فطرت از بین نرفته، به اصول عملی دین خدا بازگردند و نسلهای آیندۀ خود را نجات دهند. انکار شریعت تحت لوای تفاسیر مالیخولیایی و عرفان مشربی های دروغین موجب نابودی فرهنگ و فکر و معنویت وهویت است و آیندۀ این فرقه ها و پیروانشان را به هلاکت میبرد. شریعت مادۀ اولیه فرهنگ و هویت و معنویت است. این ماده اولیه را بایستی پروراند و تلطیف و تکامل بخشید و به روز نمود نه اینکه انکار کرد. این انکار موجب توحش نسلهای آینده است. و این امر را نیز باور کنیم که عرفان، بی دینی و لاابالیگری نیست بلکه دین خردمندانه و حکیمانه و روحانی است. خرافات را بزدائیم و نه فطرت را. فطرت زدائی موجب جنون و جنایت است. آخرالزمان عرصۀ دینی عرفانی است و نه بی دینی.
کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۱۱
www.khanjany.com
بدان که احکام الهی که کمالش در شریعت محمدی متجلی شده است تماماً احکام عشق و حقوق عشق و غیرت عشق و راه و رسم رسیدن به معرفت درباره حضرت عشق است. پس آنکه شریعت الهی را منکر است ضد عشق است یعنی ضد خداست یعنی ضد حیات و هستی الهی خویشتن است و نمی خواهد آدم و خلیفه خدا باشد.
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد هفتم
www.khanjany.com
چرا به لحاظ تفکر اینقدر تنبل شده ایم؟
(ستاد بحران فرهنگی)
در قلمرو توليد علم و توليد انديشه های دينی و علوم انسانی دو دهه قبل از انقلاب را بايستی با شکوه ترين دوره تاريخ سده اخير کشورمان بدانيم که شاهد ظهور چنين آدمهای نخبه ای بوديم: پروفسور هشترودی، دکتر حسابی، فروزانفر، دهختدا، مهندس بازرگان، دکتر شريعتی، آل احمد، فروغ فرخزاد، آيت الله طالقانی، محمد حنيف نژاد، امام خمينی و امثالهم. که جملگی سرمايه انقلاب ما بودند. ولی بعد از انقلاب چنان دچار قحطی مخصوصاً در علوم انسانی شده ايم که حتی مسئولين کشورمان را به فغان آورده است که انحطاط فکر و فرهنگ را خاطر نشان می کند. چرا؟ آيا علت جنگ هشت ساله است؟ اگر چنين باشد دوران سياه مغولها در کشورمان مواجه با ظهور بزرگترين انقلاب عرفانی نمی شد. و بزرگترين انديشه های معنوی اروپا در جريان جنگهای جهانی پديد نمی آمدند. چرا انقلاب ما که فرهنگی ترين انقلابات بود منجر به ضد فرهنگترين انقابها شده است براستی چه بلائی بر سر روح و روان و دل و انديشه ما آمده است؟ آيا واجب نيست که اصلًا يک ستاد بحران برای تشخيص و علاج اين فاجعه تشکيل شود؟ آيا لازم نيست که مسئولين فرهنگی کشور در اين باره جدی تر بينديشند؟ ما به
درک و تشخيص خودمان عوامل ذير را مسبب وضع موجود می دانيم: روح پراگماتيستی و تکنولوژيستی مسلط بر مسئولين و برنامه ريزان، نفاق ايدئولوژيکی اهالی فرهنگ و آموزش عالی، دانشگاه زدگی و مدرن زدگی و در يک کلام غرب زدگی مفرط و البته منافقانه، سانسور فکری حاکم بر اهل فکر و قلم (خود سانسوری)، مسابقه فنی با غرب، دور شدن از مبانی معنوی انقلاب، اقتصاد محوری در فرهنگ و خفقان حاکم بر دگر انديشی دينی و غرور ملی که شبانه روز از رسانه ها القا می شود. خودستائی بس است و بيائيم اندکی هم خود را نقد و مؤاخذه کنيم. رسانه ملی ما (تلويزيون) که شبانه روز بر ما گروه گروه نخبه و نابغه و فرزانه و علامه و چهره های جاودانه می بارد و در اين کشور همه احساس نبوغ می کنند و در غرور ديوانه شده اند و همين نکته برای انحطاط فکر و فرهنگ و جمود انديشه يک ملت کافی است. اين روش مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب و اتهامات آمريکا نيست. از مسلمانی فقط حجاب و نماز کافی نيست همانطور که از مدرن بودن هم انرژی هستته ای و پيوند قلب و ژنتيک کافی نيست. اينها همه فن است: فنون صنعتی و دينی. اين غايت فرماليزم و ظاهر پرستی و به زبان قرآن دنياپرستی است. اينهمه مبتلا به جنون آمار بودن نشانه هولناکی از سوره تکاثر است که ما را با مرگ فرهنگ مواجه کرده است و لذا قبور گذشتگان می شماريم. رهبر انقلاب از مظلوميت فرهنگ هشدار دادند ولی بنظر ما فاجعه اساسی تر است و نمی توان فرهنگ را بعنوان يک قطعه از کالبد جامعه به تنهائی ترميم نمود و بودجه اش را افزود. ما مشکل بودجه نداريم. ما در کل تاريخ کشورمان هرگز تا اين حد ثروتمند نبوده ايم و در سطح جهان هم يکی از ده کشور ثروتمند محسوب می شويم. اتفاقاً همين ثروت از عوامل انحطاط فرهنگی ماست و ما را تا اين حد مغرور ساخته است. همه چيز کشورمان بوی نفت می دهد حتی فرهنگ و فکر و احساسمان. و لذا هر چه قيمت نفت بالاتر می رود ما بی فکرتر می شويم و اقتصادمان نيز بيمارتر و ظالمانه تر می شود و اختلاف طبقات هولناکتر. و اينها همه از بی فکری است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۸۷
www.khanjany.com
قرآن فارسي و اسلام ایراني
هيچ دين و آئين برحق و الهی در هيچ قومی راه نيافت الا اينکه کتاب آسمانی آن دين و پيامبر بر قلوب برخی از حق پرستان و مؤمنان آن قوم نازل شد و به زبان و منطق و عقل و احساس همان قوم جاری شد. يعنی هرگز دين اسلام و معارف قرآنی مستقيماً از خود پيامبر و قرآن به ايرانيان نرسيد الا اينکه موجب تقليد و اکراه و نفاق شد. بلکه نور اسلام و حکمتهای قرآن و وحی محمدی از دل سلمان فارسی نازل شد و در آن کارگاه تبديل به فرهنگ و احساس ايرانی و فارسی شد و به ايرانيان رسيد. از دل محمد (ص) بر دل سلمان و از دل سلمان بر قلوب ايرانيان. آن اسلامی که مستقيماً از اعراب به ايران رسيد در واقع به ايرانيان به زور تحميل شد که اسلام امثال غزنويان و سلاجقه و صفوی را پديد آورد که دشمن جان و ناموس و شرف ايرانيان بودند که اسلام بنی عباسی بود و نه اسلام محمد و علی. خداوند با هر قومی با زبان همان قوم سخن می گويد. عرفای ايرانی محل نزول قرآن فارسی بر قوم ايرانی بوده اند. همانطور که آن نور از دل سلمان به شمس تبريزی نازل شد و از شمس بر مولانا جاری شد و در مولانا منجر به انفجار مثنوی و غزليات گرديد و بمدت حدود هفت قرن نور هدايت ايرانيان بوده است. و بيهوده نيست که سلطان فقه شيعی در ايران يعنی شيخ بهائی کتاب مثنوی را قرآن فارسی می نامد و اين يک توصيف هنری و ادبی و ذوقی نيست بلکه عين واقعه است. بنابراين هرگز ايرانيان مستقيماً از طريق قرآن عربی، نور اسلام را دريافت نکرده اند الا اينکه دچار سرگشتگی و نفاق شده اند. نور ناب حکمت علوی و وحی محمدی از درب وجود کسانی چون سلمان و مولانا و حافظ و عطار و بابا طاهر بر ايرانيان تابيده است نه مترجمين قرآن و حديث و معلمين ادبيات عرب و تعاليم قرآنی و فقهی. در واقع بايد گفت که آنچه که عرفان ايرانی ناميده می شود همان اسلام ناب محمد و امامت علوی بر قوم ايرانی است. پس در واقع پيامبران شيعه ايرانی همان عرفای ايرانی هستند که به زبان دل و جان ايرانيان سخن گفته اند و نه حتی عرفای عرب زبان مثل ابن عربی يا حتی ايرانيان عرب گوی مثل ملاصدرا . درست به همين دليل هرگز عرفان ملاصدرائی بر فرهنگ ايرانی وارد نشده و نخواهد شد ولی عرفان مولوی و حافظ ، بابا طاهر و صفی و مشتاق را روستائيان بيسواد ما هم دريافته اند و اتصالشان به دين اسلام از اين راه است. اين است که اسلام از درب حوزه های علميه دينی ما هرگز بيرون نرفته و وارد فرهنگ مردم ما نشده است و لذا تنها اتصال روحانيون حوزه ای ما با مردم فقط و فقط از طريق روضه های امام حسين است که با زبان و احساس فارسی است و اگر همين هم نمی بود هرگز حوزه های دينی ما نمی توانست بقا و استمرار يابد. در واقع حوزه های ما فقط زنده به نور کربلای حسينی هستند يعنی نزول حسينی در ايران. بقای اين حوزه ها
هرگز بواسطه فقه و ادبيات عرب و تفسير قرآن و حديث نبوده است و همه علمای حوزه ای ما به اين امر معترفند. پيروزی انقلاب اسلامی هم سندی آشکار بر اين ادعاست. رهبر انقلاب بواسطه فقه و ادبيات عرب و معلومات قرآن عربی با مردم ارتباط برقرار نکرد بلکه بواسطه عرفان و زبان امّی و دهاتی بود که نور عدالت علی را به مردم رسانيد و رهبر شد. اين نکته ای بس مهم است که هرگز مورد توجه تحليل گران و انقلاب شناسان ما نبوده است و بلکه اکثراً انکار و گاه مسخره هم شده است. ارادت جوشان امام خمينی به مولانا جوابگوی ادعای ماست
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۷۲
www.khanjany.com
: قران فارسی اثر استاد علی اکبر خانجانی
:نماز فارسی اثر استاد علی اکبر خانجانی
www.khanjany.com
فلسفه صلوة, راز نماز
صلوة در قرآن کریم فقط مؤمنان را مخاطب ساخته است و نه مسلمین را. در دهها آیه این امر بدون استثناء مبرهن است. و در ضمن ایمان و مؤمن هم تعریف شده است که عبارت است از دین و اسلامی که قلبی و با شوق و عاشقانه باشد و نه اسلام موروثی یا اکراهی و از روی سهو یا ریا. یعنی دین و اسلامی صرفاً ذهنی و منطقی و فلسفی لزوماً مترادف با ایمان نیست. در واقع انسان می تواند یک اسلام شناس بزرگ یا حتی یک عالم دینی باشد ولی لزوماً مؤمن نباشد. صفت مؤمنین در قرآن کریم در صدها آیه کاملًا تعریف و توصیف شده است که بدین گونه می توانیم درک کنیم که بسیاری از داعیان ایمان در حقیقت بی ایمان هستند. صفات مؤمنین در سلسله مراتب پائین تری از همان صفات اولیاء و ائمه اطهار می باشد. در واقع نماز قرآنی نوعی عشق ورزی با پروردگار است. پس اگر ایمانی قلبی بخدا نباشد این عشق ورزی نوعی زنا و ارتباطی نامشروع محسوب می شود و از گناهان چنان بزرگی است که خداوند می فرماید: وای بر نمازگزارانی که از روی عادت یا ریا نماز می خوانند. پس وای بر کسی که خدا به او بگوید وای بر تو! و اما در معارف و باورهای خاص امامیّه و شیعه صلوة دارای ویژگی و تعریف کاملًا منحصر بفرد و خارق العاده و روشنی است زیرا ایمان دارای معنائی ویژه است. در دهها حدیث از رسول اکرم (ص) و علی (ع) آمده است که: بی امام، کافر است. بی امام را نماز نیست. و کسی که همه احکام شریعت را بجا آورد و امام زنده ای نداشته باشد که در تبعیت او باشد باز هم کافر است منتهی کافری ریا کار یعنی منافق. علاوه بر این در قرآن کریم نیز آمده است که پرستش خدای ذهنی شرک است که «ظلم عظیم» است و پرستش هوای نفس است. در واقع این همان دین و اسلام بدون امام است که نمازش مصداق «وای بر نماز گزران» در قرآن می باشد در حقیقت چنین نمازگزارانی مشغول پرستش نفس خود هستند و لذا مبدّل به غولهایی متکبر و مقدّسین آدمخوار همچون ابن ملجم و شمر و جعده و قطامه می شوند. و می دانیم که همه پیامبران و امامان و عارفان شهید ما بدست این جماعت کشته شده اند. می دانیم که ابن ملجم پس از اقامۀ نماز صبح، علی (ع) را شهید کرد و شمر هم پس از اقامه نماز ظهر امام حسین را شهید نمود. نماز بی اذن و ارادت امامی زنده از علل اصلی نفاق است. صلوة به لحاظ ریشه لغت به معنای نزدیک شدن و وارد شدن است. این همان تقرّب و ورود بر وجود امام به عنوان آستانه حق و خلیفه خداست که درب بهشت نیز می باشد. همانطور که نفس آدمی قلمرو حاکمیّت ابلیس است زیرا کارگاه منیّت اوست و درب دوزخ. همانطور که در قرآن کریم سخن از صلوة کنندگان بر جهنم است. همانطور که در دهها حدیث آمده است که وجود اولیای خدا و مخلصین به مثابه دربهای جنّت است. در قرآن کریم نیز آمده است که برخی از مؤمنین اولیای برخی دگرند و این همان معنای امامت است. پس لزوماً نیازی به امام مطلق آخرالزمان نیست که تحت اراده و اشاعت او باشیم. بلکه او امام خرین و کامل امامت است که در کمال این راه صلوة رخ مینماید. همانطور که بقول رسول اکرم (ص) دیدار دو مؤمن به مثابه دیدار خداست لذا صلوة هم محصول رابطه دو مؤمن مرید است. نمازگزاران سهوی و موروثی و ریائی بتدریج بسوی جنون می روند همانطور که مثلًا اگر کسی به دروغ و یا سهوی و مکر مستمراً به کسی ادعای ارادت و عشق نماید دچار جنون و مالیخولیا می گردد همانطور که اکثر عشّاق این دوران اینگونه اند. نماز هم عشق ورزی با جناب عشق است و بازی با آن خطرناکترین بازیهاست. و اما مسئلۀ دیگر پدیده ای بنام «نماز خواندن» است. ما در قرآن مطلقاً چنین معنایی نداریم بلکه سخن از اقامه نماز است نه خواندن نماز. یعنی نماز یک واقعه وجودی است و فرد مؤمن بایستی صلوة را در وجود خود بر پا نماید و محقّق گرداند. چه بسا مؤمنی در تمام عمرِ این اقامه نمودنِ صلوة فقط چند بار موفق به این کار کبیر شود. این همان کاری است که بقول رسول اکرم (ص) بایستی معراج باشد که این معراج هم به تنهایی ممکن نمی شود همانطور که معراج رسول اکرم نیز در سر آغاز اقامۀ نماز رخ داد و بهمراه علی (ع) بود که دارای صدها حدیث می باشد که در اینجا مجال ذکرشان نیست. درست به همین دلیل است که در سورۀ حمد که درب قرآن و اساس نماز است می گوئیم :خدایا «ما» را به راه راست هدایت فرما! سخن از «ما» است و نه من. این همان رابطه مؤمن و امام اوست که بدون آن نمازی اقامه نمی شود. و نکته آخر اینکه در قرآن کریم آمده است که نماز باید برای رسیدن به ذکر (یاد قلبی خدا) باشد یعنی نماز نبایستی بخودی خود هدف تلقّی شود و بصورت یک عادت کور و فرمالیستی در آید. همچنین آمده است که ذکر (یاد قلبی خدا) از صلوة برتر است. نماز تنها عملی است که اگر از شوق قلبی و اخلاص نباشد نه تنها بی خاصیت که بغایت خطرناک است و عین بازی و مکر با خداوند است. در قرآن دهها آیه درباره صلوة وجود دارد که هر یک دارای رازی از نماز می باشد و نماز حقیقی و سهوی و مشرکانه را مشخص می کند. نماز بی ایمان و بی امام موجب خود – فریبی و توجیه گناهان و موجب اختلال در هوش و حواس و حتی انواع وسواسها و جنونها و جنایت ها می شود. آنچه که امثال ابن ملجم را چنین شهامتی داد تا امام را بکشد همانا ابلیس حاضر در اقامه صلوة جهنمی بود. صلوة از فروع دین است و فرع به معنای میوه است. پس نمی توان با چسبانیدن میوه های پلاستیکی به یک درخت آنرا زنده کرد. در قلمرو دین و شریعت و اسلام و تشیع فاجعه و مالیخولیای هولناکتر از نماز ریائی و سهوی رخ نداده است و قلمرو ظهور اشدّ نفاق و شقاوت و پلیدی است. در سورۀ ماعون این نوع نمازسهوی و ریائی از نشانه های عداوت با دین است. نماز حقیقی محصول عملِ خالصانه به دین خداست. تاریخ مذاهب نشان میدهد که شقی ترین دشمنان انبیای الهی و اولیای خدا همانا نماز گزاران سهوی و ریایی بوده اند که از نماز بعنوان یک حربه سیاسی و یا حقّ سکوت به خدا استفاده کرده اند
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۷۰
www.khanjany.com
نماز بی اذن و ارادت امامی زنده از علل اصلی نفاق است. صلوة به لحاظ ریشۀ لغت به معنای نزدیک شدن و وارد شدن است. این همان تقرّب و ورود بر وجود امام به عنوان آستانه حق و خلیفه خداست که درب بهشت نیز می باشد. همانطور که نفس آدمی قلمرو حاکمیّت ابلیس است زیرا کارگاه منیّت اوست و درب دوزخ. همانطور که در قرآن کریم سخن از صلوة کنندگان بر جهنم است
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۷۰
www.khanjany.com
آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس
آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،
پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی