۱۲_مذهب شریعتی چه بود ؟
ژان پل سارتر فیلسوف شهیر و مبارز ضد استعمار فرانسوی در مصاحبه ای می گوید :
«من مذھبی ندارم ولی اگر می داشتم مذھب شریعتی می بود .»
یک شرق شناس شهیر انگلیسی نیز درباره حافظ شیرازی عین ھمین نظر را ابراز داشته بود .
به راستی مذھب شریعتی چیست که ھر کسی با آشنایی با او و آثارش خود را با وی ھمذات می پندارد .
این ھمذات پنداری شامل حال ھمه عارفان عاشق مردم می شود . می دانیم که در تشییع جنازه مولوی از ھمه مذاھب و فرقه ھا حضوری حیرت آور داشتند و
گویی که پیامبر یا امام خود را از دست داده اند و ھر فرقه ای اورا از آن خود می دانست .
یک عارف مو حد در فراسوی نیک و بد و در ورای مذاھب و مکاتب قرار دارد و از بود و نبود فرا رفته است و حق واحده انسان را دریافته و
از ھمان منظر به مردمان می نگرد و ذات انسانی ھمه را مخاطب قرار می دھد و خدایگونگی آنان را برمی تاباند .
این ویژگی را بیش از ھمه عارفان درباره شخصیت علی(ع)در می یابیم که
کافر و مومن را به خود جلب می کند و حتّی کسی چون معاویه را به ارادت و تصدیق می کشاند .
اینان از منظر فرھنگ قرآنی از علیّین (علی واران) ھردورانی ھستند .
دکتر شریعتی برھر دلی می نشست و زبان حال ھر مکتب و مذھبی بود و حق ھر فرقه ای را آشکار می کرد و به ھمین دلیل به ھر مکتبی متهم بود : کمونیست ، اگزیستانسیالیست ، بودایی ، وھابی ، اسماعیلیه ، بهایی ، مسیحی و حتّی یهود و فراماسونی .
او ھمه را درک می کرد زیرا خودش را می شناخت . این ھویّت ھمه خود- شناسان (عارفان)جهان است زیرا خود شناسی به مثابه مغز ھر شناختی است و
اھلش را به حق یگانه پدیده ھا می رساند و این مقام توحید است .
ھمانطور که ھمه آدمها متعلّق به ھر مکتب و مذھبی بالاخره خدا را قبول دارند حتّی کمونیست ھا و نیهیلیست ھا .
و آنکه خدا را شناخته باشد ھمه او را تصدیق خواھند کرد و حتّی علیرغم میل و آگاھی شان در قلوبشان راه می یابد و نمی توانند که او را دوست نداشته باشند .
زیرا ھرکه حق مردم را شناخت مردم را دوست می دارد و مردم ھم نمی توانند که او را دوست نداشته باشند . محبّت محصول معرفت است .
و این نشان می دھد که دکتر شریعتی در چه مرتبه ای از عرفان قرار دارد
که دل از عالم و عامی و دانشگاھی و حوزه ای و کافر و مومن برده است.
مذھب شریعتی توحید است : خدابینی در ھمه!
مادر بزرگی رنجور و بی سواد و امی و روستایی داشتم .
سال اول پیروزی انقلاب بود و از رادیو سخنرانی شریعتی پخش می شد . مادر بزرگم از جا پرید و از من پرسید که این مرد کیست که حرف می زند . گفتم : تو نمی شناسی ! گفت صدای او مثل صدای علی است .
این اظهار نظرش مرا به حیرت انداخت زیرا او اصلاً حرفهای شریعتی را ھم نمی فهمید زیرا فارسی نمی دانست
و فقط نوای صوت شریعتی چنان در دلش رخنه کرده بود که گویی صدای امامش را می شنید .
این صدای عشق و ایمان بود که بر قلوب اثر نمود و موجب انقلاب (قلبی شدن)شد .
به راستی مرگ شریعتی موجب پیروزی انقلاب شد
ھمانطور که خودش در یکی از اشعارش پیشگویی کرده بود که با مرگش ملّتش از بند خواھد رست.