🔸 مردان عاشق و زنان عاقل (خودشناسی جنسی) (۱۸)
یکی دیگر از تصورات عرصه واژگون سالاری بشر اینست که می پندارد زنان اسوه عشق ھستند ومردانھم مظھر عقل .
چنین باوری مستلزم اینست که انسان توانسته باشد واقعاًوارونه و کله پا شده باشد و روان و
ادراک وحواس خود را واژگون نموده باشد .
درک جریان این وارونگی البته از اسرار وجود انسان است که چگونه اصلاً چنین واژگون شدن
ممکن است وآدمی با خود چه می کند که چنین می شود .
مرد ھمواره عاشق است و زن تا ابد قدرت این عشق را ندارد و لذا مستمراً در تدارک امتحانات
عشق مرد است تا شاید اثبات شود .
زن جز اندیشه گری و مکر و تدبیر و محاسبه در قبال عشق مردکاری ندارد و تمام ھم وغمش
اینست که بتواند عشق مرد را فھم کند وخودش ھرگز کمترین عشقی ندارد وفقط مجذوب عشق مرد است .
این واقعیتی عینی ومحسوس ومعقول از این دو موجود ورابطه شان است .
پس چگونه است که زن را عاشق اھل عاطفه ومحبّت می پندارند ومرد را ھم موجودی خشک
وبی عاطفه وصرفاً اھل عقل و حساب.
البته پر واضح است که علم وفن ربطی به عقلانیّت ندارد ویک احمق ھم می تواند یک دانشمند
شود وھمواره احمق باقی بماند که معمولاً ھم احمق ترین آدمھا را می توان از میان دانشمندان
قلمرو تکنولوژی پیدا کرد .
درست است که عقل زن در قلمرو عشق تماماً در مدار مکرش عمل می کند وچنان لطیف و پیچیده
است که برای مرد یک عمر تمام بطول می انجامد تا کشف نماید وشاید ھم ھرگز .
واین ھم بدان معنا نیست که مردان مکار نداریم . ولی سخن از عمومیت بشر است .
عقل در معنای واقعی کلمه که ھمان احاطه بر اراده وتمرکز زندگی
است یک پدیده ای تماماً دینی است وھر زن یا مردی در دین صاحب
درجه ای از عقلاست.
ولی سخن بر سر پیچیده گی اندیشه است که در روابط بشری ومخصوصاً روابط زن ومرد پدید
می آید که پیچیده گی اندیشه علمی – فنی در مقایسه باآن بس حقیراست زیرا دارای حدود وقانونمندی است .
ولی اندیشه گری در رابطه زن ومرد لامتناھی می باشداندیشه زن در قبال مرد عاشق ، تماماً
برمحور سلطه کشانیدن اراده مرد و فرمانروائی مطلقه براوست .
باید گفت که این تعقل بر دیگری است زیرا تعقل یعنی به بند کشیدن ومسلط شدن وسوار گشتن و راندن .
عقل دینی تعقل بر خویشتن است .
و زن در تعقل بر دیگری درباره اکثریت مردان وخاصه مردان غیر مؤمن ،موفق است واگر این
تعقل را درباره خودش بکار گیرد یک شبه از قدیسین وعارفان خواھد شد .
پس این تعقل در ذات زن حضور دارد ودر رابطه عشق مرد به حرکت وخلاقیّت در می آید ھمانطور
که عشق ھم درذات مرد حضور دارد ودررابطه با یک زن عاقل به حرکت و جنبش در می آید .
زیرا آنچه که مردی را عاشق بر زن می کند ھمین تعقل زن درباره مرد جھت بدام انداختن اوست .
این تعقل غریزی است ھمانطور که آن عشق .
این عشق وعقل معلول متقابلند .
اصولاً عقل زنانگی تماماً بر مدار عاشق کردن مرد ومسلط شدن بر اوست ولذا تمام محصولات این
عقل مکرھا و کید ھا وحیله ھای حیرت آور است که مبدل به افسانه ھا شده است.
یکی از شگردھای عقلانی زن اینست که با کرشمه ای به مرد آری گوید وسپس تا مدتھا از او روی
برگرداند واورا انکارنماید تا کاملاً عاشق وتشنه اش نماید .
تعقل فاز دوم زن ھمان پدیده ناز اوست که مرد را تا حماقت کامل به پیش میراند و گاه دیوانه می سازد .
وآن تبدیل نیازھای خود به نیاز ھای مرد است تا مرد نیاز ھای زن را با منّت والتماس برآورده سازد.
حال تصدیق کنید که کدامیک مظھر عقل است .
عقل مردانه فقط در قلمرو دین و معرفت نفس پدید می آید ودر قلمرو عشقش تحلیل می رود .
عقل در مردآخرین پدیده است ھمانطور که عشق در زن آخرین پدیده است، اگر نوبتش برسد .
زن اگر اھل دین باشد می تواند عقل مکارانه اش را تبدیل به عقل سلیم
نماید وخود را رستگار سازدکه آن فائق آمدن بر عشوه وناز خویشتن است
وبعد از این نوبت عشق زن است .
✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل اول _ فلسفه آدم و حوا
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »