چگونه می توان مرضی را از طریق خود شناسی درمان نمود؟
(خودشناسی طبی) مقاله شماره 9
ھر بیماری جسمی ، عصبی و روانی و اصولاً ھر عذاب و ناھنجاری مادی و معنوی برآمده از یک وضعیت کلی از زندگی گذشته است و متعاقباً وضعیتی دگر را در کل نظام زندگی فرد ایجاد می کند این مسئله شامل حال یک سردرد روزمره تا ھر بیماری سختی مثل سرطان می شود .
این معنای انسانی یک مرض است که ھرگز از دیدگاه دانش پزشکی و حتی در بخش روانپزشکی و روان درمانی قابل فهم نیست و به کار نمی آید زیرا در پزشکی مدرن انسان بعنوان یک روح واحد با مجموعۀ ھماھنگی از حیات مادی و معنوی مدّنظر نمی باشد بلکه یک ماشین الکترو شیمیایی است .
در واقع دانش پزشکی ھر چه که پیشرفته تر میشود جزئی نگرتر یعنی تخصصی تر شده و ھر عضوی از بدن را ھمچون قطعه مستقل از یک ماشین می یابد و بلکه ھر مرضی را پدیده ای مستقل از وجود مریض مورد بررسی قرار می دھد و این مهندسی وجود انسان است .
تخصصی شدن دانش پزشکی بر ادعای دقت بیشتر ھرگز به درمانی سریعتر و قطعی تر منجر نشده است و بلکه نتیجۀ معکوس ببار آورده است . پس تخصصی شدن این علم ھرگز دارای حق علمی نیست مگر اینکه علم را پدیده ای در خدمت انسان ندانیم و بلکه انسان را خادم علم قرار دھیم که عملاً چنین است . دانش پزشکی که انسانی ترین شعبه از دانش است که مستقیماً با تن و جان و روان انسان سروکار دارد در جریان پیشرفت خود اینچنین ضد انسانی شده است پس تکلیف سائر علوم واضح تر است .
عرفان درمانی یعنی آنچه که ما ادعایش را داریم و در عمل به اثبات رسانیده ایم درست برخلاف ماھیت دانش پزشکی انسان را اولاً بعنوان یک موجود واحد و روح یگانه می نگرد و دوم اینکه انسان را مقدس ترین موجود عالم می داند و معتقد است که ھر دانشی اگر در خدمت انسان نباشد در علمی بودن آن تردید است و بلکه دارای ماھیت ضد علمی است زیرا ضد انسانی است و اینکه علم مخلوق انسان است پس بایستی خادم و تحت فرمان ارادۀ انسان باشد و اگر چنین نباشد از حیث حقانیت علمی ساقط است .
ما معتقدیم که مثلاً یک سردرد و یا یبوست و یا بدخوابی و عصبیت سربرآورده از تمامیت فعل و انفعالات درونی و بیرونی فرد است ھمانطور که بر تمامیت حیات فرد اثر می نهد و لذا بایستی تمامیت بیمار مورد مطالعه قرار گیرد تا مجرای پیدایش بیماری درک شود .
به ھمین دلیل ما در عرفان درمانی ھمۀ جوانب زندگی فرد را مورد بررسی و مکاشفه قرار می دھیم و با ھمدلی و اعتماد بیمار تمامیت ارکان و اجزای زندگیش را برایش آشکار میکنیم و علل و بستر پیدایش بیماریش را به او تفهیم می نماییم .
و بیمار با مشاھده بی نظرانۀ زندگی خود و درک علل و منشاء بیماری دارای نگاھی متعهدانه شده و بطور غریزی تحت شعاع این نگاه زمینه ھای بیماری را اصلاح و یا تغییر می دھد . و این به معنای خود درمانی می باشد که به لحاظ دینی عین توبه و اصلاح اعمال است .
به ھمین دلیل مثلاً برای درمان یک آسم فرد بیمار به تدریج رژیم غذایی و برخی عادات و رژیم و روابط اجتماعی و روش امرار معیشت خود را اصلاح میکند این یک انقلاب است پس درمان ما یک روش کاملاً انقلابی می باشد . از این دیدگاه بیماری ھمچون وحی بدن تلقی شده که به بیمار پیام می دھد و ما این وحی را برای بیمار به زبان احوال و افکار خودش ترجمه می کنیم .
بنابراین عرفان درمانی ھمان درمان انقلابی و دین درمانی و عمل درمانی و خود درمانی است و این درمان در اکثر موارد موجب تغییر سرنوشت بیمار می شود و حتی شخصیت او را دگرگون می سازد لذا درمان ما به قصد رستگاری می باشد و علاوه بر سلامت جسمی و روانی راھی برای تقرب الی الله برای بیمار است .
ما معتقدیم که درمان ھر مرض لاعلاجی کاملاً امکان پذیر است به شرطی که فرد بیمار آماده باشد و بخواھد که کل سرنوشت خود را تغییر دھد بنابراین این راه و روش درمان موجب از بین بردن سرنوشت جبری و سرآغاز یک زندگی اختیاری است در واقع این درمان براستی رھایی بخش است .
در اینجا بیماری وسیله ای برای تعلیم و تربیت یک انسان آزاده و صاحب اختیار سرنوشت خویش است . ما ھر بیماری را نهایتاً به طبیب خودش مبدل ساخته و بلکه از او یک حکیم عرفانی می سازیم که سایرین را در این راه یاری دھد .
حداقل و تنها کاری که بیمار بایستی در رابطه با این درمان انجام دھد اعتماد به ما و صداقت و درد دل کردن است . ما از ھر بیماری یک طبیب شفا بخش و یک مؤمن عارف می پروریم .
✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل چهارم _ فلسفه بهداشت و درمان
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »