مزد سخن چین خودشناسی اخلاقی مقاله شماره 6
روزی مریدی به نزد شیخ رفت و گفت : یا شیخ دیروز فلانی را دیدم که از شما بسیار بدگوئی می کرد وشما را مردی شیّاد و رذل نامید . شیخ مکثی نمود و آھی کشید سپس گفت : خدا رحمتش کند که اینقدرباشرف بود که این فحاشی ھا را پیش من نگفت .
⚪اقتباس از « کشکول » شیخ بھائی
✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل دوم _ فلسفه تعلیم و تربیت
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »
روزی مریدی به نزد شیخ رفت و گفت : یا شیخ دیروز فلانی را دیدم که از شما بسیار بدگوئی می کرد وشما را مردی شیّاد و رذل نامید . شیخ مکثی نمود و آھی کشید سپس گفت : خدا رحمتش کند که اینقدرباشرف بود که این فحاشی ھا را پیش من نگفت .
⚪اقتباس از « کشکول » شیخ بھائی روزی مریدی به نزد شیخ رفت و گفت : یا شیخ دیروز فلانی را دیدم که از شما بسیار بدگوئی می کرد وشما را مردی شیّاد و رذل نامید . شیخ مکثی نمود و آھی کشید سپس گفت : خدا رحمتش کند که اینقدرباشرف بود که این فحاشی ھا را پیش من نگفت .
⚪اقتباس از « کشکول » شیخ بھائی
روزی مریدی به نزد شیخ رفت و گفت : یا شیخ دیروز فلانی را دیدم که از شما بسیار بدگوئی می کرد وشما را مردی شیّاد و رذل نامید . شیخ مکثی نمود و آھی کشید سپس گفت : خدا رحمتش کند که اینقدرباشرف بود که این فحاشی ھا را پیش من نگفت .
⚪اقتباس از « کشکول » شیخ بھائی روزی مریدی به نزد شیخ رفت و گفت : یا شیخ دیروز فلانی را دیدم که از شما بسیار بدگوئی می کرد وشما را مردی شیّاد و رذل نامید . شیخ مکثی نمود و آھی کشید سپس گفت : خدا رحمتش کند که اینقدرباشرف بود که این فحاشی ھا را پیش من نگفت .
⚪اقتباس از « کشکول » شیخ بھائی