معنای توکل

معنای توکل

معنای توکل

توکل از جمله مفاهیم و ارزشهای دینی – اخلاقی است که شاید بیش از سایر ارزشها مورد سوء تفاهم و حتی سوء استفاده بوده است . توکل در معنای لغتش عبارت است از وکیل قراردادن خداوند در امور زندگانی . و یا توسل به غیب در امور دنیوی .

بدون شک یکی از علائم توكل نوعی انفعال در قلمرو فعالیتهای دنیوی می باشد . گوئی که انسان اهل توکل برخی از کارهایش را به خدا می سپارد . لذا یکی از انتقاداتی که به این امر وارد شده است همانا بروز تن پروری و بی عملی می باشد . گوئی توكل توجیه کننده تنبلی و بی مسئولیتی است و بی عملترين و لاابالی ترین آدمها بیشترین توكلها را دارند و از این معنا استفاده ای بیشتر می کنند .

این نکته مورد انتقاد شدید بسیاری از متفکرین عصر جدید از جمله مارکس و سوسیالیستها بوده است و از بابت همین

معناست که مذهب را افيون مردم دانسته اند . گوئی که توکل به خدا موجب ستم بری و ذلت پذیری است و هر نوع قدرت تهاجمی و حتی تدافعی را که راز بقای بشر است نابود می سازد. آیا به راستی مسئله چیست ؟

این واضح است که در معرفت دینی مقام توكل از مقامات بسیار بالای یک انسان متقی و عارف است که در صبر و رضای بر بلایا آشکار می شود . ولی مردم عادی از چنین قدرتی بندرت برخوردارند . در عین حال همین مردمان عادی و حتی بی اعتقاد به خدا هم در سختی های اجتناب ناپذیر و از سر ناچاری مجبور به صبر هستند و گاه متوسل به معنای توکل می شوند تا این صبر را ممکن سازند .

به هر حال توسل به توكل برای عارف و عامی در معنای نهایی امری اجتناب ناپذیر و جبری و ذاتی و از فرط بیچارگی می باشد. زیرا آدمی تا حد توانش در قبال مسائل زندگی واکنش نشان می دهد و برای تحقق آرزوهایش عمل می کند. و برایش می جنگد مگر اینکه دیگر از فرط خستگی و بیماری و درماندگی و ناچاری منفعل و تسلیم گردد که آنگاه هیچ فلسفه ای همچون توكل بکار نمی آید.

و این یک توفیق اجباری است که آدمی را در سخت ترین بن بست ها امکان ادامه حیات می بخشد و بهتر از افيون است. توكل حتی از جنبه توفیق اجباری نیز مانع ارتکاب به جرم و جنایت و خود کشی و تخدیر می شود. و آدمی را برای یک بار هم که شده بر سر جایش می نشاند و با خودش روبرو ساخته و مبتلا به خود می کند و این واقعه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز در زندگی هر انسان است زیرا انسان را بر آستانه خودشناسی قطعی و وجودی قرار می دهد که نعمتی بس بزرگ است.

در حقیقت توکل به خدا در معنای نهائی همان توکل به خودی خویشتن است زیرا آدمی از هر غيرى مأيوس شده است و دستش از هرچه غیر خویش کوتاه است و لذا مجبور است که به ذات انفعالی خویش متوسل شود که همسایه مرگ و نیستی است و این آستانہ غیب و توسل به قدرت غیبی وجود خویش است.

بدون شک توكل برخاسته از غایت ناتوانی و نادانی انسان است همانطور که خداوند هم در چنین وضعیتی از وجود انسان پیدا می شود. به هر حال آدمی همواره تلاش می کند که خود را در نزد خویش توجیه کند و توكل توجيه غایت ناتوانی می باشد و این زیباترین و معنوی ترین توجيهات ممکن است.

به هر حال توكل مربوط به قلمرو ناتوانی بشر است ولی از آنجاییکه توانائیهای هر کسی متفاوت از دیگران است لذا ناتوانی هم تعریف محسوسی ندارد پس توكل هم در چهارچوب محسوسات قابل تعریف نیست و امری واقعأ خصوصی و باطنی و احساسی است و راز ویژه هر کسی در نزد خود اوست.

این نکته نیز بدیهی است که توكل هرگز نمی تواند منجر به گناه شود و اگر چنین شود توكل نیست بلکه یک سوء استفاده عمدی از این معنا است زیرا توكل قرار است مانع ارتکاب به گناهان بزرگ شود نه اینکه توجيه ارتکاب به گناه

گردد.

دانلود فایل صوتی مقاله معنای توکل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*