نفاق
کفر و ایمان
_________________________
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی
۶۵- و نیز هفت درجه کلی از اضداد و توحید و عشق ممکن می آید به مصداق هفت آسمان و زمین همجنس آن بقول قرآن. که آخرین و هفتمین آن بین بود و نبود است: بین زمین هفتم و آسمان هفتم! زمین هفتم همان پست ترین درجه از زمین یعنی درک اسفل السافلین است. و آسمان هفتم هم که قلمرو هی هاهوت اعلی العطیین است. و اين همان عشق بین بود و نبود است. و اين عشق عارفان واصل است به اهالی درک اسفل السافلین که شقی ترین و کافرترین و پست ترین موجودات عالمند از جنس عشق بین شیخ صنعان و دخترک ترسا! و کل نقاط عطف حیات دینی- عرفانی و رسالت بنده نیز در اين قلمرو هفتم قرار داشته است که عشق ورزی بنده با اشد اشقیاء کافر و خاصنه منافق بوده است که یگانگی و عشق بین آسمان هفتم و زمین هفتم است
از کتاب اسمای الهی اثر استاد علی اکبر خانجانی
عدم و عدم شناسی
وقتی کسی دعوی ایمان کرد عهد کرده ضعفهایش را پنهان نکند و بر ضعفهایش بنشیند تا خدا با او کاری بکند، بنا براین حرف مردم یکی از مهمترین امتحانات است. چون طبق قول قرآن: ھر گاه کسی گفت « ایمان آوردم » و ایمان آورد من او را امتحان می کنم که او ببیند راست می گوید یا دروغ. این راست و دروغ چیزی از سر آگاھی و عمدی نیست. انسان چه بسا ناخودآگاه در ارتباط با مؤمن و عارفی قرار گرفته و نور معرفتی پیدا کرده و بویی از معنویت برده ولی ھنوز خودش به مقامی نرسیده ولی فکر میکند که چیزی شده در حالیکه نشده و این امتحان برای اینست و از مهمترین امتحانات حرف مردم است که اگر می گویند چه آدم ابله و نادان و بیهویتی ھستی و اصلاّ اتکاء به نفس نداری تا چه حد می توانی بر آن صبور بمانی. خداوند در مورد این اتهامات به مؤمنان می گوید: ای مؤمنان در مقابل اتهامات دیگران از خودتان دفاع نکنید و بدانید این اتهامات چون عبای الهی است که خداوند بر شما انداخته و از شما حراست میکند تا دیده نشوید چون کافران ھر جا ایمان واقعی ببینند، دسیسه می کنند تا شخص را نابود کنند، نور ایمان مشعل نیست که بشود آنرا با فوت خاموش کرد. فوت، ھمان تهمت و فحاشی است. پس اگر گفته می شود ایمان را تقیه کنید و به بازار نبرید تا خرجش کنید چون با این حرفها از دست می رود و ایمانی نمی ماند، چون ایمان در بازار مشتری ندارد و حتی وقتی تهمت ھم میزنند خاموش باشید و دفاع نکنید. این وسوسۀ به بازار بردن دین برای کسی که پیر و امام دارد دو صد چندان قوی تر است چون فرد از نفس روحانی پیر صاحب کراماتی ھم شده و چون از ضعیف ترین آدمها رو به دین می کنند این کرامتها را در بازار می برند تا از جانب ھمانهایی که مدتها تحقیر شده اند، این کرامتها را بفروشند و ضعفهای گذشته خود را جبران کنند حال آنکه نه تنها جبران نمی کنند بلکه ایمانشان را ھم از دست می دھند و می فروشند و در انتها می بینند که چیزی دستشان نمانده است
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
356- عاشق کسی است که برای سعادت و نجات مردم خود را در خطر قرار می دهد. چنین کسی حبیب خداست حتی اگر بر حسب اعتقادات ذهنی و کلامی یک کمونیست یا نیهیلیست و لانیک باشد. هیچکس نمی تواند خدای را دوست نداشته باشد و موّمن به خدا نباشد ولی از منافع خود برای دیگران بگذرد. اين راز را خداوند بر ملا نموده است که اگر کسی را براستی دوست بدارید خدای را شدیدتر دوست می دارید.
357- مومن و اهل محبت کسی است که از رنج دیگران رنج می برد حتی اگر بی نمازباشد. کافر و شقی کسی است که از رنج دیگران لذت می برد و از خوشی دیگران زجر می کشد٬ حتی اگر با نماز باشد
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی
(دل، کانون کفر و ایمان و شرک و اخلاص)
439- کانون کفر و ایمان و شرک و اخلاص در انسان ھمانا دل اوست. در حقیقت ھرچه جز خدا و اھل الله از آدمی دل برد و در دل رسوخ کند و تبدیل به شوق و عطش شود شرک است
440- به زبانی دیگر ھر چیز یا کسی که آدمی را به یاد خدا اندازد امری توحیدی و خالصانه است و ھرچیز و یا کسی که آدمی را از خدا و قیامت غافل سازد امری مشرکانه است حتّی اگر امور دینی و عبادی باشند
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی
321- شرک » امّ المسائل حیات و ھستی انسان در جهان است و شرک زدائی سرنوشت سازترین و حیات بخش ترین و انسانی ترین تلاش انسان است که محور کل دین و معنویت می باشد
322- بدون درک عمیق و ھمه جانبه شرک ھیچیک از مسائل انسان درک نشده است. شرک شناسی ھسته مرکزی شناخت شناسی و انسان شناسی و خدا شناسی و جهان شناسی است و ھستی شناسی
323- شرک شناسی و شرک زدائی محور معرفت نفس و سلوک عرفانی است
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی
1573- آدمی بواسطه جهلش مشرک و ظالم و گناھکار است و بواسطه این افعال است که موحد و پاک می شود خواه ناخواه
1574- در واقع عبادت و سجود و تسبیح کافران و جاھلان میگساری و رقاصی و فسق آنهاست بی آنکه بدانند. حال اگر آدمی کافر باشد و میگساری و رقاصی ھم نکند دیوانه و جانی می شود و از ظالمان انتقام می ستاند و زندگی را بر مشرکان زھر می کند
1575- انسان یا به نور معرفت و جهادش وجود الهی می یابد و یا بواسطه گناه و ظلم و شرکش. یا با عزت و یا با ذلّت. یا در بهشت و یا در دوزخ! یا در روشنائی و یا در تاریک!ی
www.khanjany.com
از کتاب حق و باطل اثر استاد علی اکبر خانجانی
55- آنکه می گوید ” دین برای دنیا ھیچ برنامه ای ارائه نداده است ” و نیز آنکه می گوید: “دین برای ھمۀ امور دنیوی بشر برنامه دارد و می توان با آن برنامه ھا کل جامعۀ بشری را بصورت نظامی واحد اداره کرد و ھدایت نمود.” ھر دو در جهل و گمراھی اند و ھردو به یک اندازه بی دین ھستند. این دومی خودش را مالک دین پنداشته و بواسطۀ آن می خواھد دنیا را مالک شود و آن اولی می خواھد او را سرنگون نموده و خودش بر دنیا حکومت کند. این دعوای بین کفر و نفاق است که موجب ھلاکت ھر دو می گردد. مسئله اینست که در ھمه حال بر ھمۀ ارکان عالم و آدم و جوامع بشری در جزء و کل، دین خدا حاکم است و آنگاه که دین برداشته شود عمر جهان به پایان میرسد. اگر انسان تسلیم شود می بیند که از سر تا پای بشر احکام دین خدا یا بصورت قهری (دوزخی) و یا بصورت مهری (بهشتی) جاری است. این ھر دو گروه دشمنان خدا و دین انبیاء ھستند
www.khanjany.com
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی
59″ -قرآن” کتاب عمل نیست. ھرکسی بقصد استخراج عملی آنرا بخواند یا منافق است و یا منافق میشود زیرا بزودی آنرا محال می یابد. برای ھمین ھم در قرآن کریم ھرگز نیامده است که این کتاب را بخوانید و آنرا به عمل آورید و یا از آن تبعیت نمائید. بلکه مکرراً آمده است که این کتاب را بخوانید و در آیاتش تفکر و تدبّر کنید تا شاید ھدایت شوید. مسئلۀ تبعیت فقط در رابطه با خدا و رسول و مؤمنان خالص است و نه کتاب. ھمۀ روحانیت و واعظان ادیان که ” اھل کتاب ” نامیده می شوند از جماعت منافقان و فاسقان و ریاکارانند ھمانطور که در قرآن ھم این وصف مکرراً آمده است. اینان کتاب پرست ھستند نه خداپرست. ایدئولوژیهای معاصر ھم ادامۀ تاریخی ھمان ” اھل کتاب ” می باشند و ماھیتاً منافقند. ” قرآن ” ھمانطور که از نامش پیداست کتاب خواندن است و فهمیدن و تفکر کردن. برای ھمین است که منافقان که سعی فراوان دارند که از این کتاب نسخۀ عملی استخراج نمایند مجبور به تحریف و تبدیل کلام خدا می شوند و آنرا ” تفسیر” می نامند. تبعیت که آنهم امری قلبی و حبّی است و نه تقلیدی و تفنّنی و مصلحتی، در سلسله مراتب ایمان و اخلاص و معرفت جریان دارد و به خدا می رسد و فقط مؤمن مخلص و عارف است که می گوید ” ّربی الله ” و از خدا تبعیت می کند زیرا خلیفۀ خداست و مابقی مؤمنان در سلسله مراتب تبعیت از او قرار دارند و این ھمان امر ولایت است که سراسر با عشق و اختیار و معرفت است. امر تقلید به این گونه که در جهان اسلام شایع است ضد اسلام و مسلمانی است و دشمن تشیع علوی است. تمامیت قرآن و تجربه تاریخ ادیان و تاریخ اسلام و کل تجربۀ ایدئولوژیها و انقلابات تاریخ معاصر جهان گواه بر حقانیت این امر است
www.khanjany.com
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی
1103- تا زمانیکه دین، اسلام، معرفت توحیدی و قرآن در انحصار و اسارت یک گروه و صنف خاصی باشد که نقش واسط بین خدا و خلق را ایفا کنند شرک اجتناب ناپذیر است. و ما به لطف الهی قرآن و اسلام و دین را از این مهجوریت و اسارت نجات داده و به میان مردم آوردیم و لذا عمر شرک و نفاق را به پایان رسانیدیم. و رساله حاضر به تنهایی این رسالت تاریخی را به انجام رسانیده است
www.khanjany.com
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی
(….اگر نمی توانید)
٨٠٢ -اگر نمی توانید خالص و موحد باشید اخلاص و توحید را انکار نکنید. اگر نمی توانید صادق و مؤمن باشید صدق و ایمان را تکذیب نکنید و اگر نمی توانید اھل معرفت باشید معرفت و اھلش را لعنت نکنید. اگر نمی توانید خوب باشید خوبان را متهم نکنید. اگر نمی توانید آدم باشید لااقل شرمنده باشید و آنگاه شاھد نزول رحمت خدا باشید
٨٠٣- اگر نمی توانید اھل حق باشید با اھل حق باشید. اگر نمی توانید با اھل حق باشید دوستدار کسانی باشید که با اھل حق ھستند. و اگر نمی توانید آنان را دوست بدارید لااقل دشمن مدارید تا مشمول رحمت خدا گردید
٨٠۴- اگر نمی توانید مشرک نباشید لااقل شرک خود را انکار نکنید و به درگاه حق شرمنده باشید تا این شرم، شرک شما را ذوب کند
www.khanjany.com
از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی
۸۹۴- براستی چه چیزی انسان را « خود » کرده است که می گوید « من »؟ ھمه چیزھایی که آدمی را « من » کرده با مرگش نابود است. ھمه عناصر « خود » عاریه ای و قرضی و نذری و فرضی است. انسان فی الواقع بی خود است و ماسکی است از عدم. ھرکه عدم خود را فهمید و تصدیق نمود بر آستانه آدمیت و خلقت و وجود قرار گرفته است
٨٩۵ – ھرکه خود را شناخت بی خود شد و اینست مرگ شرک و ظلم و عذاب و دروغ! و بدان که شرک شناسی الفبای خود شناسی است
٨٩۶- دروغی بزرگتر از «من » نیست. من مهد دروغ و دزدی و ظلم و فریب است و کارگاه شرک!
٨٩٧- آنکه وجود یافت دیگر من نیست، ھوست: یا من ھ!و
www.khanjany.com
از کتاب حق الیقین اثر استاد علی اکبر خانجانی
(اخلاص)
637– خدا را به واسطۀ صفات او پرستش کردن شرک است. خدا را به واسطۀ اسماء او پرستش کردن ایمان است. خدا را به واسطۀ ذات او پرستیدن اخلاص است
734– سخن حق، کافر را منافق و رسوا می کند و مؤمن را به اخلاص می کشاند
870– ھر چه بیان خلاصه تر می شود به اخلاص نزدیکتر است
1332– سورۀ اخلاص (توحید) در قرآن معّرفی کامل ِ انسان خالص است
1446– مؤمن اگر به سمت اخلاص نرود ایمانش به تدریج از دست می رود
1528– چهار رکن وجود آدمی عبارت است از: کفر ، شرک ، ایمان و اخلاص. سه صنف: فاعل، مفعول و فعل و دو جناح: عقل و ھوس (خیر و ّشر ) و یک نفس واحده که حق است
1536– ایمان اگر به سوی اخلاص برود به خودی خود برای جهاد با جهل و ستم کفایت می کند
1602– به ھمان سرعت و شدّت که مؤمن به اخلاص می رود جامعه اش به کفر رانده می شود
1603– مؤمن در مسیر اخلاص ھر چه قلبش بخواھد بر آورده می شود
1623– مؤمن به میزان اخلاصش جهان را تحتِ ارادۀ خویش می آورد
1724– آدمی در آن واحد بر یکی از این چهار رکن وجود قرار دارد که ھمه صفات دیگرش ناشی از آن می باشد: کفر، نفاق، ایمان و اخلاص
1804– برخی چیزھا ھرگز با ھمدیگر در یک نفر جمع نمی شود از آن جمله اند: ایمان و جهل، معرفت و ثروت، عشق و مردم داری، خود شناسی و غرور، حرّافی و حکمت، محبّت و توقّع، فقر و چاپلوسی، صدق و اضطراب، تنهائی و بی کسی، خدا و خود، دوستی و حسد، خود فروشی و ادب، دین و ریا، تواضع و ترس، عادات و آرامش، خیانت و سلامت، تکبّر و عقل، بصیرت و قیاس، گرسنگی و جنون، علم و ستم، اخلاص و دعا
www.khanjany.com
چند حکایت عرفانی مقاله ۳۱ خودشناسی تمثیلی از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
از زاهدی پرسیدند: تو خود میدانی و خلایق هم می دانند که این زهد تماماً ریایی است پس چرا دست نمی کشی و اینقدر بیهوده عذاب می کشی؟ گفت: یعنی فاحشه شوم!
از منافقی پرسیدند: همه می دانند که منافقی پس چرا توبه نمی کنی؟ گفت : به خدا که نفاق بدترین عذاب الهی است و کسی را یارای رهایی از عذابش نیست. و این عذاب انکار کسی است که موجب ایمانم شده بود
از کتاب حق الیقین اثر استاد علی اکبر خانجانی
632- مسلمانی یعنی تقلید کردن از خدا
633- در تقلید کردن از کسی حتّی شبیه آن چیز ھم نمی شوی بلکه بندۀ آن چیز می شوی
634ـ تقلید از کسی نشانۀ ایمان به او نیست بلکه نشانۀ مکر است
635- عالم ھستی در تقلید از خداست که ھست
636- مؤمن فقط از خدا تقلید می کند
700- مقلّد می خواھد به واسطۀ تقلید خود را از مسئولیّت اعمال خویش مبرّا نماید ولی بطور ناخواسته مسئولیت اعمال دیگری را بر عهده می گیرد
778- عاقبت چون و چرائی، تقلید کورکورانه است
1354- فقط تقلید کودکان است که کورکورانه نیست
1538- آنگاه که کافر سعی می کند به تقلید از مؤمنی بپردازد کفرش آشکارتر می شود
از کتاب زمینه مردم شناسی عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی
597- اصلاً خود مستی و رقاصی یکی از مهمترین عرف تزکیه کننده و زداینده ثقل قلب در کافران و مشرکان است که ثقل و سنگینی دل را برون افکنی می کند و این بخشی از عبادات خاص کافران می باشد. به ھمین دلیل در جوامعی كه افراد و اقشار کافر امکان این عبادت کافرانه را نداشته باشند دچار انواع امراض روانی از جمله افسردگی شدید می شوند و از حیات روزمره ساقط می گردند. این نکته را دریاب که عبادات شرعی برای این جماعت ھمان مصداق فویل للمصلین است
598 -فی المثل در جوامعی که کفر حاکم است و اکثر مردمان قلباً کافرند اگر میخانه ھا و رقاص خانه ھا تعطیل شوند دچار رخوت و افسردگی و جنون و جنایتی آنی و انفجاری خواھد شد و ثقل قلب را به روشهای دیگری برون افکنی خواھد کرد که موجب فروپاشی جامعه می شود. ھمانطور است که اگر جامعه ای غیر مؤمن به زور مجبور به رعایت حجاب مؤمنانه شود
599- اینست که خداوند در کتابش می فرماید که آنچه که برای مؤمنان خیر و پاک و نیکوست برای کافران شر و ناپاک و مضر است و بالعکس. آنچه که برای مؤمنان عبودیت و تزکیه کننده و آرام بخشواست برای کافران اثری معکوس دارد اینست که خداوند بر نمازگزاران سهوی و ریایی فریاد می زند زیرا غیر مؤمنان نمی توانند عبادت قلبی داشته باشند زیرا قلوبشان سنگ و مرده و قفل شده است و لذا نمازشان سهوی و ریایی می شود و ورزش و رقصیدن اینان مفیدتر از عبادات شرعی بحالشان است. و از این رو جهانی شدن ورزش و رقص و میگساری و بی حجابی و برھنگی و امثالهم را بهتر درک می کنیم واین به معنای قطبی شدن کفر و ایمان است و بر افتادن شرک و نفا!ق
مذهب اصالت عشق جلد اول
۳۷۷- این بدان » که بی عشق٬ دین جز نفاق نیست و معنویت جز ریاکاری نیست و زندگی جز جان کندن نیست و عاطفه جز ظلم کردن نیست
۳۷۸- این نیز بدانکه عشقی هم جز در رابطه با اولیای الهی بر روی زمین حاصل نمی آید و مابقی یا شهوت جنسی است و یا گدانی محبت و یا تظاهر به عاشقی و شعر و
مذهب اصالت عشق جلد اول
۳۷۳- پس فقط وجود یک امام زنده و حاضر و تبعیت از اوست که انسان را از قحطی محبت می رهاند و صاحب وجود می کند زیرا وجود همان عشق است.
۳۷۲- پس واضح است آنانکه به تقلید از شعانر رسول خدا می پردازند به اين رحمت و محبت محمدی نمی رسند و دین در وجودشان قلبی نمی شود الا در تبعیت از امامی زنده
(کتاب عرفان چشم و گوش و زبان, پدیده شناسی بیان(زبان شناسی
اثر استاد علی اکبر خانجانی
34- کسی که نماز خواندن و کلاً آداب شرعی را نشان ایمان و فقدان آنرا نشان کفر و بی ایمانی می داند در ابتدائی ترین و قشری ترین حد از معرفت دینی و کلاً شناخت و خودشناسی و انسان شناسی و خداشناسی قرار دارد و اگر در این حد باقی بماند بزودی منافق می شود یعنی با تمامیت خودش و اعتقاداتش به بن بست می رسد و باطناً کافر می شود
فلسفۀ چله نشینی مقاله ۲۶ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارفعرفانی جلد دوم
اثر استاد علی اکبر خانجانی
چلّه و چلّه نشینی که یکی از شاقّه ترین عبادات در میان اهل سلوک عرفانی در جهان اسلام می باشد برخاسته از یک واقعۀ قرآنی است و آن ماجرای حضرت موسی است که در طلب دیدار با خداوند مدت سی روز در کوه سینا انزوا و اعتکاف گزید و هیچ خبری نشد و آنگاه به امر خداوند (چون موسی کلیم الله بود) ده روز دیگر در آن مکان انتظار کشید که آن بارقۀ الهی بر کوه تجلّی کرد و موسی بجای دیدار با خدا غش کرد و یا به روایتی فوت کرده و خداوند دوباره زنده اش فرمود و سپس موسی از تقاضای خود توبه و استغفار نمود. بنابراین چلّه نشینی یک تقلید از حضرت موسی(ع) و بلکه از خداست و طبق معارف شیعی این نوع تقلید باعث گمراهی و کفر است همانطور که علی(ع) می فرمود که «ای مؤمنان از من تقلید نکنید که کافر می شوید» – مگر اینکه حداقل یک پیر و مراد عرفانی به مریدش طبق تشخیص خود، امر به چلّه نشینی کند که یک مراقبۀ روحانی بس شاقّه است. بسیاری از کسانی که از سر خود به این کار مبادرت کرده اند و اصرار ورزیده اند یا کافر شده و یا دچار جنون گشته اند زیرا هیچ پاسخی نیافته اند و توهمات خود را باور کرده اند که موجب رسوائی شده است. پس بهتر است که در تقلید از پیامبران و امامان و عارفان، شدیداً مراقب باشیم که عاقبت خوشی ندارد. بخش عظیمی از نفاق در دین محصول این نوع تقلید هاست. مطالعۀ کتب عرفانی و تقلید از آداب و اطوارشان زمینۀ فلاکت های جبران ناپذیری بوده است
سیطرۀ مخلصین» آیا نیکی می تواند بدی گردد؟
مقاله ۲۴ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم
اثر استاد علی اکبر خانجانی
حدیثی از رسول اکرم (ص) است که از جمله احادیث جنجال برانگیز تاریخ اسلام بوده است: «نیکی های نیکوکاران برای مقرّبین گناه است ». اعمال حسنۀ مؤمنان برای کسانی که به مقام تقرّب الی الله رسیده اند گناه محسوب می شود. یعنی اگر همان اعمال حسنه از مقرّبین سرزند گناهشان است. اینکه مثلاً مستحبات مؤمنان مبتدی برای مقربین در حکم واجبات است و مکروهات مؤمنان برای مقربین در حکم حرام است ، امری معقول و قابل فهم می آید همانطور که عملاً خداوند به رسولش می فرماید که از بابت خطاهایش او را بسیار بیشتر از سائرین عذاب می کند بگونه ای که هیچکس را چنین عذاب نکرده است. این توقع خداوند از کسانی است که دارای الطاف و نعمات و حجّت ها و کرامات عظیمی از جانب او بوده اند. توقع از هر کسی به میزان عقل اوست. ولی اینکه نیکی های مؤمنان برای مقرّبین گناه محسوب گردد و لذا حتماً مستوجب عذاب باشد، امری عجیب و فراتر از عقل علیّتی می باشد و از قانون ویژه ای پیروی می کند. نیکی بهرحال نیک و برای افراد گوناگون در درجات گوناگون نیک است همانطور که بدی هم برای افراد گوناگون قباحت متفاوت دارد. فی المثل یک رفتار زشت از یک کودک یا مجنون چندان بد تلقی نمی شود ولی برای یک آدم عاقل و بالغ بدتر قضاوت می شود و برای یک عالم یا مجتهد در حکم گناه است و الی آخر. مثلاً آیا نماز خواندن یا خیرات کردن می تواند برای مقرّبین گناه محسوب شود؟ در حدیث مذکور سخن بر یک قاعدۀ کلان است که هر نیکی یک انسان مؤمن نیکوکار برای مقربین گناه است. پس حتماً باید اعمالی مثل عبادات رایج یا خیرات و مبرّات و مردم دوستی و صلۀ رحم و … که برای مؤمنان اعمال حسنه محسوب می شود برای مقرّبین گناه محسوب شود . آیا اینطور نیست؟ از اینجاست که سخن معروف علی (ع) تصدیق می شود که « ای مؤمنان از من تقلید نکنید که کافر می شوید». زیرا « مقرّبین درگاه حق همان انبیاء و اولیاء و عرفای حقّه و مخلصین در دین هستند و اعمالشان جملگی از ارادۀ خداست و خداوند مسئول آنهاست » (قرآن) – از این حدیث مسلماً برداشت وارونه نمی توان کرد که پس گناهان مردمان اگر از مقربین سر زند نیکوست. گناهان کوچک مردمان برای مقرّبین در حکم گناهان بزرگ است و ثوابهای مردم هم برای مقرّبین به مثابه گناه است. لذا نتیجۀ اینکه مقرّبین هیچ شباهتی در اعمالشان به سائر مؤمنان ندارند و اصولاً در قلمرو انفعال قرار دارند در قیاس با فعالیت عامۀ مؤمنان. پس واضح است که مردمان و مخصوصاً مؤمنان اگر بخواهند این مخلصین را به قلمرو قیاس با خود وارد کنند گمراه و کافر می شوند
مقاله ۲۷ خودشناسی دینی ااز کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر
استاد علی اکبر خانجانی
خداوند در کتابش خطاب به رسول می فرماید « بگو که من از شما از بابت رسالتم هیچ مزدی نمی خواهم » در واقع اگر قرار باشد آدمی از بابت اشاعۀ معنویت و دین خداشناسی و امر به معروف و نهی از منکر از مردم مزد بگیرد مصداق کامل « دین فروشی » در عرف مردم است و مصداق خودفروشی و فروش عهد خدا به مردم است که در قرآن مکرّراً به مؤمنان هشدار داده شده است که عهد خود با خدا را مفروشید که کافر می شوید .اگر مؤمنان وعلمای امّت محمد (ص) به مثابه اوصیای او هستند و رسولان عرصۀ غیبت و آخرالزمان می باشند پس اینها هم حق ندارند از بابت تعلیم و تربیت دینی از مردمان به هیچ شیوه ای مزدی دریافت کنند و فرقی هم نمی کند که این مزد را بواسطۀ حکومت بگیرند. جدای اصل دینی و حکم الهی که برتر از هر دلیلی است بواسطۀ عقلانیت و تجربه هم درک می کنیم که تجارت دینی و معرفت موجب شرک می شود زیرا هنگامیکه از مردم مزدی می گیریم خواه ناخواه مجبوریم در ادای حقّ اخلاص، رعایت امیال ناحق مردم را هم بکنیم تا از ما راضی باشند و حقوق ما را بپردازند. این امر در رابطه با حقوق دولتی مواجه با مشکل اساسی تری می شود و یک معلم روحانی مجبور است که رعایت سیاست را هم بکند و سیاست بهرحال دین وحکمت را برای مصلحت قدرتِ حاکمه می خواهد. عالم دینی بایستی شغل جداگانه ای داشته باشد . این یکی از ارکان سنّت وعترت است که باید رعایت شود. به لحاظ تاریخی هم شاهدیم که چگونه بسیاری از علمای بزرگ و مخلص دینی در قلمرو استخدام حکومتها گام به گام از مواضع و اصول حقّه دینی تنزل کرده و نهایتاً کل دین را قربانی قدرت و مقام و حقوق معیشتی خود نموده اند. این امر در قلمرو آموزش عمومی دینی هم به وضوح دلالت بر تحلیل و تحریف دین و معرفت دارد. این مسئله یکی از علل تاریخی رشد خزندۀ شرک در قلمرو تعلیم و تربیت بوده است. یکی از محسنات حوزه های دینی ما رعایت همین حق بوده است که متأسفانه در عصر جدید دچار اختلال گشته است. استقلال علمای دینی و تعالیم اسلامی منوط به مزد نگرفتن است و به همین دلیل سنت علمای شیعه در امر معیشت یک زندگی فقیرانه و توأم با فخر بوده است. امر تعلیم و تربیت اگر با فقر قرین نباشد موجب شرک و نفاق است. عالم دینی باید در فقر و قناعت محض زیست کند تا عالم دینی بماند وعلم و دینش از دست نرود و رسول شرک و نفاق نگردد
از کتاب حدیث وجود اثر استاد علی اکبر خانجانی
519- آنکه نیّت زیستن و ارتباطش با عالم و آدمیان، استکباری و تصّرفی است به این پندار که حق و رزقش را از جهان به زور بستاند کل عناصر وجودبخش را در نفس خود تنفیس و منی و ظلمانی می کند و ثقیل و منقبض می سازد و لاینحل! این ھمان نگاه و برخورد و برداشت حرامی از جهان است
(نجس های حیات مشرکانه) از کتاب زمینه مردم شناسی عرفانی
۵۰٣ -آیا براستی نجس ھای حیات مشرکانه چیستند؟ یکی اعتیاد است که از آن سخن رفت.
دیگری عدم نظافت و پاکیزگی و بهداشت می باشد که از ویژگی ایمان است و در مشرکین یا حضوری ندارد و یا امری سطحی و نمایشی است و فقط برای آبرو داری می باشد. ظواھر زندگی برق می زند و اندرون پنهان خانه کثیف و نجس است و به قول معروف روی فرش را به زیر فرش جارو می کنند و فقط کثافات را مخفی می دارند و نه اینکه پاکسازی کنند. وضع اخلاقی و فکری و عاطفی و رفتاری آنان ھم چنین است و لذا ریاکاری از ویژگی زندگی اکثرالناس است که موسوم به آبرو داری و مصلحت و مردم داری می باشد درست مثل روش نظافت کردن. و اما نجس دیگری زندگی مشرکانه ھمانا فسق و فجور جنسی است و فحشا و زناکاری پنهان که در عصر مدرنیزم به جبر عیان گشته است و فحشای جنسی از ارکان این مدنیت شده است که به آن افتخار ھم می شود که در این باره در سائر آثارمان به تفصیل سخن گفته ایم.
مقاله ۱۸ از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی
مرده پرستی، بستر اصلی مذاهب کفر و شرک و نفاق بشر در تاریخ بوده است. این پرستش اموات چه به صورت نژاد پرستی باشد و چه به صورت پرستش قبر اولیاء و قدیسین، امر واحدی است. این همان مرگ پرستی در قبال پشت کردن به زندگی و انسانهای زنده و مخصوصاً حق پرستان زنده می باشد. مرده پرستی در ستم به زنده ها به عنوان یک کفر و حماقت، خودنمایی می کند و این همان پرستش خدای نابوده در آنسوی آسمان است. همانطور که قرآن می گوید که کافران می گویند ما پیرو سنت پدران هستیم و خداوند را از جایی بسیار دور می خوانند. بنی اسرائیل قرنها در انتظار ناجی خود بود و چون ظهور کرد او را مصلوب کردند. پیامبر اسلام نیز بیانگر اراده و احکام « الله » بود که قرنها توسط اعراب به نام خوانده می شد ولی اعراب کمر به قتل او بستند. ما شیعیان نیز از صدر اسلام تاکنون پیرو همین سنت مرده پرستی هستیم زیرا امامان زنده را در صدر اسلام انکار کرده و تنها گذاشتیم تا غیبت آغاز شد و اینک غیبت او را می پرستیم و نه حضور و ظهورش را. مسیحیت نیز صلیب مسیح را می پرستد و نه وجودش را. یعنی او را همواره بر صلیب می خواهد. سایر مذاهب هم کمابیش همین گونه اند. به همین دلیل مؤمنان هر مذهبی در زمان حیات خود تحت آزار و اتهام قرار دارند و فقط از مرده شان به نیکی یاد می شود
اینهم بمعنای آن است که بشر همواره خدا را نابوده و نادیده می خواهد و لذا خداپرستی اش عین عدم پرستی اوست. و این عدم پرستی مولّد تمدنی تماماً ویرانگر است. این به معنای خصومت ذاتی انسان با خویشتن است و این ذات کفر بشر است. و اینست که در قیامت کبری با ظهور جمال خدا، همه کافران آرزوی نابودی می کنند و خود را در دوزخ سرنگون می سازند
ایمان بی امام ممکن نیست
مقاله ۱۴ (خودشناسی شیعی ) از کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم اثر
استاد علی اکبر خانجانی
ایمان به معنای باور قلبی به خدا و رسولان او و ارزشهای معنوی است. آدمی بدون دیدن حجّت عینی از دین به باوری قلبی نمی رسد. هزار سال تعالیم دینی و پژوهش نظری دربارۀ دین هم منجر به ایمان نمی شود. آدمی تا نور خدا و سیمای تقوا و کرامت انسانی را در شخصی به چشم نبیند و با محسوسات دریافت نکند ایمان نمی آورد. تازه از میان همانهائی هم که می بینند فقط انگشت شماری تصدیق می کنند و مابقی مشاهدات خود را طلسم و چشم بندی می خوانند. بنابراین ایمان در معنای حقیقی کلمه بدون وجود امامی زنده ممکن نیست. ایمان به لحاظ نظری، تصدیق ارزشهای دینی به عنوان راه عملی زندگی و بلکه بعنوان آسانترین و ممکن ترین راه سعادت است. و چنین تصدیقی جز با مشاهدۀ کسی که خود اسوۀ عینی و عملی ارزشهای دینی و فضیلتهای اخلاقی باشد ممکن نیست: اسوۀ آرامش، پاکدامنی، رضا، محبّت، صبر، قناعت، توکل و عزّت نفس و کرامتِ وجودی که نصیب دیگران می نماید. امام بمعنای حجّت این ادعا که: صدق و شرف و قناعت و رستگاری و سعادت ممکن است و خدا کافیست. امام با تمام وجودش اثبات کنندۀ حضور خدا می باشد و کفایت او برای مؤمنان. و ایمان حاصل درک و تصدیق و اطاعت چنین کسی است در درجات. بنابراین هر مؤمنی به درجه ای یک امام در روابط اجتماعی خویش است و حجّتی بر مردمان
ایمان بهشتی وایمان دوزخی
طبق معارف قرآنی و نیز مشاهدۀ اجتماعی درک می کنیم که دو نوع ایمان در جهان وجود دارد: ایمان بهشتی و ایمان دوزخی! ایمانی که محصول تصدیق و تبعیّت اختیاری از حجت های الهی و معارف دینی و اخلاقی است و ایمان تقوی می باشد به مصداق « اِنّ المتقّین فی الجنات نعیم » ( براستی که پرهیزگاران در بهشت های نعمت پروردگار هستند ). و امّا ایمانی هم داریم که حاصل عذابهای دوزخ در همین دنیا می باشد. یعنی آنانکه حجت های الهی را دیدند و به تجربه و عقل درک کردند و به تصدیق رسیدند ولی بواسطۀ کفرشان انکار کردند و به حدود الهی تن در ندادند و سپس مهلت توبه شان بسر آمده و مشمول نزول عذابهای الهی شده اند که تحت الشعاع عذاب ایمان آوردند، منتهی با زجر و ضجّه تصدیق می کنند و اعتراف به کفر و شقاوت خود می نمایند و خود را سرزنش می نمایند و بواسطۀ عذابها از بسیاری اعمال فاسقانه ساقط شده اند اینان مؤمنین عرصۀ دوزخند. خداوند دربارۀ این ایمان دوزخی می فرماید که این ایمان هرگز از عذابشان نخواهد کاست زیرا مهلت ها را از دست داده اند و بر فرض هم که رفع عذاب شوند بلافاصله کافرتر از اوّل می شوند. اینان همان دسته از کافرانند که می گویند « اگر راست می گوئید پس چرا عذاب خدا بر ما نازل نمی شود ». در واقع اینان بطرزی حیرت آور خود محتاج عذاب می شوند و این عذاب، نفس کافر و متکبرشان را خاشع ساخته و به دلشان امکان تصدیق می دهد. پس در واقع دوزخ این دنیا هم نوعی رحمت الهی است تا قلوب کافران ایمان آورد. و وای بحال کافرانی که خداوند در این دنیا رهایشان میکند تا غرق در لذایذ حیوانی شوند و پس از مرگ بحسابشان میرسد
یکی از علائم جامعه اسلامی ، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم
(خدا و بت) از کتاب مجموعه مقالات عرفانی اثر استاد خانجانی
٢۵- در آخرالزمان بزرگترین و شقی ترین و مدعی ترین دشمن دین حق و ظهور ناجی موعود و جمال حق، ھمانا خداپرستان آسمانی و پرستندگان خدای نابوده اند و حامیان ابدی خدا بعنوان یک ایدۀ مطلق و ناممکن . که البته قدیمی ترین حامیان این دین و خدا ھمانا بنی اسرائیل ھستند. و لذا شقی ترین اقوام روی زمین می باشند.
٢۶- بنابراین تشیع و مذھب امامیه رابطه ای حیرت آور با بت پرستی دارد. و اینست رابطۀ عجیب کشور ما با کشورھای آمریکای لاتین و چین که دست از خدای نابودۀ آسمانی کشیده اند و یا ھنوز بت ھا را می پرستند. امام آخرین بت است. آن بتی که کل کائنات برای او پدید آمده است. اینست راز!
• ٢٧ -اینست که بهترین یاران امام زمان ھمانا بت پرستان و لامذھبهای آشکارند. و شقی ترین منکران و دشمنانش ھم طبق روایات و تجربۀ تاریخی جماعتی از شیعیان سادات می باشند ھمچون بنی عباس که به دفاع و حمایت از علی و آل علی بقدرت رسیدند و ھمۀ امامان را کشتند. اینست راز!
(بهداشت و درمان)
از کتاب معنای مدینه فاضله اسلامی، اثر استاد علی اکبر خانجانی
یکی از علائم جامعه اسلامی، سلامت است و فقدان سلامتی در جامعه ما نشانه فقدان فرھنگ اسلامی است. در کشور ما تقریباً ھمه بیمارند و حتی نسل جوان ما به مراتب از نسل پیر رنجورتراست. نسل جوان ما دچار یک بیماری و اختلال روانی آشکاری است که به صورت بی ھویتی و خود – مسخره گی و ابتذال بارز شده است. بهداشت و سلامت روانی که اساس سلامت جسمانی و سلامت اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و سیاسی است در جامعه ما شدیداً دچار ھلاکت و سقوط عمومی است. ما امروزه یک جامعه روانی داریم. آمار تصادفات جاده ای و خیابانی یکی از واضح ترین نشانه ھای این بیماری روانی است و این به دلیل نفاق اعتقادی مااست که در تبلیغات خود مؤمن ترین ملت جهانیم و در عمل و اندیشه کافرترین و دنیاپرست ترین و تکنولوژی پرست ترین جامعه ھستیم.
کسی که نیست (خودشناسی جاوید) مقاله ۱۵
ـ کسی که انجام وظیفه نمی کند وظیفه شناسی دیگران را اهانتی به خویشتن می یابد
ـ کسی که محبّت نمی ورزد محبّت دیگران را چاپلوسی می خواند
ـ کسی که ستم می کند عدالت دیگران را بی عاطفگی می نامد
ـ کسی که تقوا ندارد خویشتن داری دیگران را ریاکاری می خواند
ـ کسی که دروغگوست صدق دیگران را بزدلی تعبیر می کند
ـ کسی که شهامت ندارد شهامت دیگران را توطئه می داند
ـ کسی که ایمان ندارد ایمان دیگران را جنون می پندارد
ـ کسی که قدرت انتخاب ندارد اختیار دیگران را بی وفایی و خیانت می نامد
ـ کسی که آرامش ندارد، آرامش دیگران را تنبلی و عقب ماندگی می داند
ـ کسی که تواضع ندارد تواضع دیگران را بدبختی می نامد
ـ کسی که نیست ، هستی را وهم می پندارد
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم -حکمت جاوید (جملات قصار)- اثر استاد علی اکبر خانجانی
فرق تقوا و ریا (خودشناسی دینی) مقاله ۱۵
ـ انسان با تقوا می خواهد خوب باشد وبرای خوب بودن تلاش می کند زیرا خوبی را خوب می داند
ـ انسان ریاکار نمی خواهد خوب باشد زیرا خوبی را بد می داند ولی برای فریب مردم، خوب نمائی می کند و لذا از مردم کینه می کند زیرا ریاکاری زجرآور است. اوهمواره اسیر تن خویش است
– انسان ریاکار همه را مثل خود ریاکار می داند و اصلاً تقوا و دین داری را ریا کاری می خواند تا وقاحت و اعمال زشت خود را صداقت بنامد
ـ انسان بی تقوا می داند که هرگز بواسطۀ بی تقوائی قادر به دلبری و جلب نظر دیگران نیست لذا ریاکار و منافق می شود و در دلش از همه کسانی که فریبشان داده است نفرت دارد و این همان نفرت او از خداوند و رسولان خدا و دین است
ـ انسان بی تقوا همواره روابط بی ریای خود را پنهان میدارد و از نزدیکانش مخفی می کند و مستمراً از نزدیکان و خانواده اش دورتر می شود و اصولاً اجنبی پرست است الّا اینکه خاندانش نیز جملگی همچون او بی تقوا باشند که چنین خانواده ای مهد شقاوت و وقاحت هستند و جملگی در عین اتّحاد قلباً از یکدیگر بیزارند و فقط در حضور دیگران تاب تحمل یکدیگر را دارند و بدترین جای جهان همان خانه آنهاست که در آن قرار ندارند
ـ آنچه که انسانها را ظاهراً و باطناً به هم مربوط می سازد تقواست. اساس مدنیّت به معنای تجمّع بشری، همان تقواست. یعنی بانیان تمدّن همان انبیای الهی بوده اند که بانی تقوا هستند. و اگر جوامع و تمدّنهای بی تقوا را اسوۀ جمع تنهایان می یابیم از همین روست که هر کسی در اطاق و آپارتمان شخصی خود محبوس است و چون جانوران زیست می کند. ولی صورت بیرونی این جوامع هم بدلیل رعایت ریاکارانه آداب تقوا پا برجاست که البته بقائی گذراست ومحکوم به نابودی می باشد
ـ انسان بمیزانی که بسوی تقوا و اخلاص در دین میرود تنهاترمی شود زیرا دیگران در حضور او رسوا می شوند و می گریزند. این تنهائی همان امامت است و از همین رو امام تنهاترین انسان وغایب از همگان است
ـ در هر انسانی دو اراده وجود دارد که یکی امر به خیر می کند و دیگری امر به شرّ. پیروی از خیرِ وجود همان صدقِ اهل تقواست و پیروی از شرِّ وجود هم صدقِ اهل کفر است. لذا صدقِ اهل دین همان خویشتن داری است و صدقِ کافران هم وقاحت آنهاست
ـ غایت آرمان مؤمن همان صدق کامل است که نابودی کانون شرّ در وجود اوست همانطور که آرمان کافر اینست تا کانون خیر وجودش را نابود کند تا کاملاً در کفرش صادق شود و از دوگانگی و عذاب وجدان نجات یابد
ـ صدق در هر انسانی یک ارادۀ ذاتی است که این اراده یا او را مظهر خیر مطلق می سازد و یا شرّ مطلق می کند. یکی فرشته خو می شود و دیگری شیطان
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی
فرق تظاهر و مکر (خودشناسی شرعی) مقاله ۱۵
پیامبر اسلام (ص) می فرماید « در همه حال تظاهر به دین بهتر از تظاهر به کفر است ». این تظاهر نه بقصد فریب دادن مردم که به قصد حرمت نهادن به مردم است و تلاشی برای آدم شدن. اگر همین تظاهر هم نباشد از نفس آدمی بطور طبیعی جز توحّش و ابتذال صادر نمی شود زیرا نفس حیوانی بشر دارای حدود غریزی نیست و لذا توحّش بشری بسیار هولناکتر از توحّش حیوانات است. تظاهر به نیکی و ادب و حیا همان رعایت حدود آدمیت و حرمت و کرامت انسان است نه ریاکاری. این همان خویشتن داری و تقوا می باشد که بدون آن شیرازۀ امور می گسلد. بی حیائی و توحّش و افسار گسیختگی نفس ربطی به صداقت ندارد بلکه تقدیس وقاحت و شرارت است و تبدیل آن به فلسفۀ زندگی. آنانکه رعایت ادب را علیرغم نفس امارّه، همان ریاکاری می دانند در همین زندگی عواقبی فجیع دارند. تظاهر به نیکی و ادب حداقل آدمیت و مدنیّت است و همان است که بزرگترها به کودکان خود تلقین می کنند که اگر نکنند خانه تبدیل به طویله و دیوانه خانه می شود همانطور که بسیاری از خانه ها اینگونه اند که تحت عنوان تعلیم و تربیت علمی و مدرن (؟) توجیه می شود که گوئی بچه بایستی هر کاری که می خواهد بکند تا عقده ای نشود!؟
تظاهر به دین به قصد تجسّس و فتنه گری و مردم فریبی البتّه که امری پلید است و جای بحث ندارد. «آنکه ادب و حیا و حرمت را در شأن خود نمی داند در کلیۀ روابط خود شکست می خورد و نهایتاً به انواع عذابها دچار می شود تا جبراً نفس امارّۀ خود را مهار کند. و این بدان معناست که آدمی آفریده شده است تا آدم شود یا به جبر و یا به اختیار. یا از راه بهشت و یا از درب جهنّم
لمپینیزم شرعی خودشناسی کلامی مقاله ۱۴ دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم
لمپن یک واژه اروپایی است به معنای لاط، فحاش، رذل، بی سروپا، بی فرهنگ. اصولاً در هویت چنین آدمهایی نوعی غیرت و تعصب کور و ریاکارانه متکی به ارزشهای اخلاقی و شرعی و ناموسی هم حضور دارد که شدیداً نژادپرست است. در تاریخ جدید کشور ما « شعبان بی مخ» یک نماد مشهور از این هویت است که آنرا لمپینیزم شرعی نامیده ایم. یک فرد لمپن دارای هویتی هیز، رذل، متجاوز و ستمگر است ولی در بروز اجتماعی خود و برای دفاع از این هویت متوسل به ارزشهایی می شود که اتفاقاً خودش مطلقاً در عمل زندگی خودش بدانها مقید نیست و فقط در تجاوز به هویت و حیثیت انسانهای پرهیزکار این ارزشهای شرعی را مستمسک قرار می دهد و صفات خود را به آنها نسبت داده و آنان را در انظار جامعه به لجن می کشد و سرکوب می کند. لمپینیزم همواره در پس پرده مورد استفاده حکومتهای فاسد درجهت سرکوبی ارزشهای اخلاقی در جامعه است به خصوص بر علیه نیروهای انقلابی و ضد ستم و آزادیخواه به کار گرفته می شود
در یک نگرش تاریخی درک می کنیم که لمپینیزم شعبه ای از نفاق دینی است که اتفاقاً ریشه در ملایان ریاکار حکومتهای فاسد دارد . استفاده از لمپینیزم شرعی بر علیه انقلابات ضد سلطنتی و ضد قرون وسطایی در تاریخ رنسانس اروپا سابقه ای آشکار دارد. در تاریخ ایران و اسلام نیز شاهد همین جریان بوده ایم مثل استفاده خلفای بنی عباس و شاهان غزنوی و سلجوقی و صفوی از این لمپینیزم شرعی جهت سرکوبی نهضت های انقلابی قرامطه واسماعیلیه. و یا مشابه چنین استفاده ای در دستگاه ساسانیان جهت قتل عام مزدکیان و مانویان در تایخ به ثبت رسیده است. از همین منشأ می باشد که نسبت ناروای زنا و اشتراک جنسی به این نهضت های انقلابی و مؤمن و پاک تبدیل به بخشی از تاریخ ایران شده و چه بسا جاهلانه مورد استناد بسیاری از مورخین هم بوده است. فی المثل می دانیم که ازدواج و زنای با محارم و حرمسراهای چند هزار نفری بخشی از هویت این حکومتهای ضد مردمی و لامذهب است ولی همین حکومتها برای سرکوب مخالفان خود با توسل به جریایات لمپنی در جامعه صفات پلید خود را به نهضت های انقلابی نسبت داده اند. لمپینیزم شرعی همواره یکی از ستونهای اقتدار حکومتهای ضاله و ظالم در طول تاریخ جهان بوده است. حتی در عصر مدرنیزم هم این جریان به شیوه پیچیده تری در سرار جهان حضور دارد مثل جریان نئونازیسم و فرقه ک . ک . ک در اروپا و آمریکا. می دانیم که در کشور خودمان نهضت دکتر مصدق و ملی شدن نفت با اتکاء به همین لمپینیزم شرعی که پرچم وطن پرستی بر دوش می کشید و شعار دفاع از ناموس مردم را می داد سرکوب شد و کودتای ۲۸ مرداد بدون وجود این جریان ممکن نمی شد و حتی آمریکا هم از ماهیت چنین جریاناتی در جهان سوم به خوبی خبر دارد و از آن جهت کودتا و سرکوبی ملل استفاده می کند. جریان طالبان در افغانستان نیز به نوعی شعبه ای از لمپینیزم شرعی بود که اینهمه جنایت آفرید و دست پرورده آمریکا بود. جریان خوارج در صدر اسلام نیز نوعی دیگر از لمپینیزم شرعی – عربی در عصر خود بود که امام علی (ع) و مؤمنان را متهم به ارتداد و خروج از اسلام می نمود و آنهمه جنابت پدید آورد
کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم – فلسفه هرمنوتیک- خودشناسی کلامی اثر استاد علی اکبر خانجانی
حکمتهای قرآنی از کتاب شبی با خدا اثر استاد علی اکبر خانجانی
دروغ نمی گویید الاّ به خودتان
خیانت نمی کنید الاّ به خودتان
ظلم نمی کنید الاّ به خودتان
فریب نمی دھید الاّ خودتان را
ھدایت نمی شوید الاّ بر خودتان
و گمراه نمی شوید الاّ از خودتان
اجر وجزای شما ھمانا اعمال شماست و از طریق کردارتان جزا داده می شوید
ای مؤمنان دین خود را برای خدا خالص کنید و بدانید حتّی اگر یک نفر باشید خداوند شما را کفایت می کند و بدون اذن او موئی از شما کم نخواھد شد
کسانی که ازاطاعت خدا ورسول سر باز می زنند و به عبادات و خیرات پناه می برند خداوند آنها را عذاب و رسوا خواھد نمود
خداوند با صادقان و صابران است و دوستشان دارد وریا کاران و کافران را دوست ندارد
آنان که می گویند ما دوستان خدا ھستیم پس چرا از مرگ می ترسند. پس دروغ می گویند
ایمان و کفر و شرک و نفاق و اخلاص در قرآن(خودشناسی قرآنی) مقاله ۳
طبق تعریف قرآن کافران کسانی نیستند که اصلاً قائل به وجود خدا نباشند بلکه معتقدند که خدا در جائی بسیار دور (آسمان) قرار دارد و در واقع فعلاً دستش به آنها نمی رسد و کاری نمی تواند کرد و تا قیامت هم بالاخره ستون به ستون فرج است و می گویند که خیلی مهربان است و انشاءا… می بخشد. اینان در اواخر عمر که به مرگ یعنی (آسمان) نزدیک می شوند چه بسا نمازخوان و خیراتی می شوند تا پیشاپیش حقّ حسابی برای خدا فرستاده باشند. و اما مشرکان به تعبیر قرآنی دارای خدای ذهنی هستند که همان هوای نفس آنهاست و آنرا می پرستند و در واقع خود را خدا نامیده اند. که قرآن این نوع پرستش را معصیتی بر خدا و ظلم عظیم نامیده است و اعمال مشرکان را هم جملگی محکوم به ناکامی و رسوائی و بطالت می داند و حتی آنها را نجس می خواند. و اما منافقان همان کافرانی هستند که تظاهر به دین را به نفع دنیای خود می دانند و لذا در نزد کافران با آنهایند و در نزد مؤمنان جانماز آب می کشند و بین این دو خبرچینی کرده و عداوت می اندازند که این خود بخشی از تجارت آنهاست و خداوند این گروه را پست ترین مردمان نامیده است. و نهایتاً مؤمنانند که خدا را در دل خود می پرستند و باورشان بخدا ذهنی و منطقی و چون و چرائی نیست و براستی در حدّ توان به احکام دین عمل می کنند و در چشم کافران هم مردمانی ابله و گاه مجنون خوانده می شوند. بنابراین در نزد بشر سه نوع خدا وجود دارد: آسمانی، ذهنی و قلبی. اولی خدای کفر است دومی خدای شرک و سومی خدای ایمان می باشد. و اما انگشت شمارانی دگرهستند که موسوم به مخلص می باشند که خداوند آنها را مظهر اراده و فعل خود نامیده است. اینان خداوند را در همۀ وجود خود حاضر و ناظر دارند: در ذهن و دل و وجدان و تن و خون و هوش و حواس و در زمین و آسمان، درهمه جا و همه حال. و جز خدا نمی یابند و فنای در ذات اویند. اینان اولیاءا… هستند
کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم _ فلسفه قرآنی_ خودشناسی قرآنی اثر استاد علی اکبر خانجانی
(کتاب خداشناسی عرفانی فصل خداشناسی توحیدی(جمال خدا
تظاھر به عشق نسبت به کسی که عاشقش نیستی ، آیا بمعنای پلیدترین کردار بشری نیست؟ انسان فقط به نیّت زنا دست به چنین تظاھری می زند. پس اگر در قلمرو روابط بشری گناھی بدتر از زنا نیست در رابطۀ بین انسان با خدایش ھم گناه برتر از عبادت بی عشق نیست یعنی عبادت بی امامی که عاشق جمالش ھستی و از جمال او در عطش جمال حق به نماز می ایستی. و اینست آن نمازی که پیامبر اکرم را به معراج برد و اینکه گفته شده که: نماز معراج مؤمن است. پس واضح است که خداشناسی توحیدی جز خداشناسی جمالی نیست و خدا جوئی جمالی
ایمان بی امام ممکن نیست (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۴
ایمان به معنای باور قلبی به خدا و رسولان او و ارزشهای معنوی است. آدمی بدون دیدن حجّت عینی از دین به باوری قلبی نمی رسد. هزار سال تعالیم دینی و پژوهش نظری دربارۀ دین هم منجر به ایمان نمی شود. آدمی تا نور خدا و سیمای تقوا و کرامت انسانی را در شخصی به چشم نبیند و با محسوسات دریافت نکند ایمان نمی آورد. تازه از میان همانهائی هم که می بینند فقط انگشت شماری تصدیق می کنند و مابقی مشاهدات خود را طلسم و چشم بندی می خوانند. بنابراین ایمان در معنای حقیقی کلمه بدون وجود امامی زنده ممکن نیست. ایمان به لحاظ نظری، تصدیق ارزشهای دینی به عنوان راه عملی زندگی و بلکه بعنوان آسانترین و ممکن ترین راه سعادت است.
و چنین تصدیقی جز با مشاهدۀ کسی که خود اسوۀ عینی و عملی ارزشهای دینی و فضیلتهای اخلاقی باشد ممکن نیست: اسوۀ آرامش، پاکدامنی، رضا، محبّت، صبر، قناعت، توکل و عزّت نفس و کرامتِ وجودی که نصیب دیگران می نماید. امام بمعنای حجّت این ادعا که: صدق و شرف و قناعت و رستگاری و سعادت ممکن است و خدا کافیست. امام با تمام وجودش اثبات کنندۀ حضور خدا می باشد و کفایت او برای مؤمنان. و ایمان حاصل درک و تصدیق و اطاعت چنین کسی است در درجات. بنابراین هر مؤمنی به درجه ای یک امام در روابط اجتماعی خویش است و حجّتی بر مردمان
کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم
ایمان بهشتی وایمان دوزخی (خودشناسی شیعی) مقاله ۱۳
طبق معارف قرآنی و نیز مشاهدۀ اجتماعی درک می کنیم که دو نوع ایمان در جهان وجود دارد: ایمان بهشتی و ایمان دوزخی! ایمانی که محصول تصدیق و تبعیّت اختیاری از حجت های الهی و معارف دینی و اخلاقی است و ایمان تقوی می باشد به مصداق« اِنّ المتقّین فی الجنات نعیم » ( براستی که پرهیزگاران در بهشت های نعمت پروردگار هستند ). و امّا ایمانی هم داریم که حاصل عذابهای دوزخ در همین دنیا می باشد. یعنی آنانکه حجت های الهی را دیدند و به تجربه و عقل درک کردند و به تصدیق رسیدند ولی بواسطۀ کفرشان انکار کردند و به حدود الهی تن در ندادند و سپس مهلت توبه شان بسر آمده و مشمول نزول عذابهای الهی شده اند که تحت الشعاع عذاب ایمان آوردند، منتهی با زجر و ضجّه تصدیق می کنند و اعتراف به کفر و شقاوت خود می نمایند و خود را سرزنش می نمایند و بواسطۀ عذابها از بسیاری اعمال فاسقانه ساقط شده اند اینان مؤمنین عرصۀ دوزخند. خداوند دربارۀ این ایمان دوزخی می فرماید که این ایمان هرگز از عذابشان نخواهد کاست زیرا مهلت ها را از دست داده اند و بر فرض هم که رفع عذاب شوند بلافاصله کافرتر از اوّل می شوند. اینان همان دسته از کافرانند که می گویند « اگر راست می گوئید پس چرا عذاب خدا بر ما نازل نمی شود. » در واقع اینان بطرزی حیرت آور خود محتاج عذاب می شوند و این عذاب، نفس کافر و متکبرشان را خاشع ساخته و به دلشان امکان تصدیق می دهد. پس در واقع دوزخ این دنیا هم نوعی رحمت الهی است تا قلوب کافران ایمان آورد. و وای بحال کافرانی که خداوند در این دنیا رهایشان میکند تا غرق در لذایذ حیوانی شوند و پس از مرگ بحسابشان میرسد
کتاب دائره المعارف عرفانی جلد دوم
حکایت: حلّ یک مشکل شرعی (خودشناسی جاوید) مقاله ۱۰
روزی مؤمنی به نزد شیخ آمد و گفت یا شیخ مشکلی دارم
مسئله من اینست که زنی دارم کافر ولی خیلی دوستش می دارم و می دانم که پس از مرگ، او به جهنّم خواهد رفت و من در فراق او بهشت من جهنّم می شود. آیا این معمّا راه علاجی دارد؟ شیخ گفت: یا تو هم باید کافر شوی و به جهنم بروی تا با او باشی و یا او باید توبه کند تا با تو در بهشت باشد. مؤمن گفت: من که کافر بشو نیستم او هم توبه کن نیست. شیخ گفت: انشاءالله خداوند به خاطر ایمان تو زنت را هم مورد عفو و شفاعت قرار دهد تا مشکل تو حل شود. مؤمن اندکی فکر کرد و سپس گفت: ای شیخ این که تبعیض و ظلم است من که عمری تقوا پیشه کرده و اینهمه خیرات داده ام با اویی که جز گناه نکرده و لقمه ای به کسی نداده است در یکجا باشیم؟ شیخ در خود فرو رفت و گفت: بنشین تا مشکل تو را حل کنم. رفت و از پستوی حجره اش شمشیری عریان آورد و گردن مؤمن را از تن جدا کرد. و گفت: اینست جزای کافری که خود را مؤمن می پندارد و برای خدا هم تعیین تکلیف می کند. به راستی که مشکل منافقان جز با شمشیر حل نمی شود
تبادل دین ودنیا(خودشناسی دینی) مقاله ۱۰
دینداران سه دسته اند: آنان که دین را وسیلۀ هوسها و آرزوهای دنیوی خود می سازند چرا که دین به هر حال در همه جای دنیا بازار گرمی دارد زیرا اکثر مردمان امّی دارای فطرت مذهبی اند و لذا به اهل دین اعتماد میکنند. این جماعت دیر یا زود تمام دین را خرج دنیا کرده و با آن به بن بست و نفاق می رسند و بالاخره مجبور می شوند دست از آن بکشند اینان در این تجارت به ثروت و ریاست می رسند ولی از حیات باطنی و اخروی بی بهره اند. قرآن این گروه را کافران خوانده است. و اما گروه قلیل دیگری از اهل دین هستند که دنیا را وسیلۀ اعتلای دین و معنویت و معرفت می کنند. اینان به تعبیر قرآن مؤمناند که خداوند آنان را در حیات دنیوی بی نیاز میکند و قناعت می بخشد و با غناء و قدرت روحانی جبران می کند. زندگی حقیقی اینان همان حیات باطنی آنهاست که توشۀ آخرت است و با مرگشان شکوفا می شود. و اما گروه سومی هستند که چه بسا از ثروت و ریاستهای دنیوی می گذرند ولی منظورشان حیات اخروی و باطنی نیست بلکه ریاست و جلوه گری معنوی در نزد مردمان در همین دنیاست تا ازچشم مردمان تقدیس و پرستیده شوند. اینان منافقانند و براستی خسرالدّنیا و آخرت می شوند که نهایتاً هم از نظر خدا و خلق خدا طرد میشوند و لذا دشمنان قسم خوردۀ دین و مؤمنان هستند. اینان می پندارند که منظور از دین خدا همانا تقدیس و پرستیده شدن بواسطۀ مردمان است و یادشان رفته که پرستش فقط از آن خداست. مردم پرستی دنیوی، کفر است ولی مردم پرستی دینی موجب نفاق است در حقیقت این هر دو دسته مردم را نمی پرستند بلکه میخواهند که بواسطۀ مردم پرستیده شوند ولی مردم هرگز فریب نمی خورند زیرا خداوند محیط بر آنها است. اگر انبیاء و اولیاء مورد تمجید و تقدیس مردم هستند به دلیل عشق واقعی آنان به نجات مردم است و همین عشق اساس نبوت و امامت آنهاست
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه دین اثر استاد علی اکبر خانجانی
مصاحبه ای با یک ثروتمند(خودشناسی تمثیلی) مقاله ۹
س: آیا علم بهتر است یا ثروت؟
ج: البته که ثروت بهتر است زیرا به واسطه آن می توان علم و علما را هم خرید
س: آیا دین بهتر است یا ثروت؟
ج: البته که ثروت بهتر است زیرا به واسطه خیرات و مبرات می توان خدا را هم خرید
س: آیا عشق بهتر است یا ثروت؟
ج: البته که ثروت بهتر است زیرا به واسطه آن می توان هر محبوبی را خرید
س: آیا خودت بهتری یا ثروت؟
ج: البته که ثروت بهتر است زیرا بدون آن خودی ندارم
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد سوم فصل حکایات عرفانی – خودشناسی تمثیلی اثر
استاد علی اکبر خانجانی
حاکمیت توحیدی و حاکمیت مشرکانه
کتاب پدیده شناسی توحیدی اثر استاد علی اکبر خانجانی
476- یک حاکمیت توحیدی امکانات اقتصادی و معیشتی را برای آحاد جامعه جدای تفاوتهای صوری (صفاتی) بطور یکسان تقسیم میکند ولی آنان را در آداب زندگی آزاد می گذارد تا حدی که تجاوز در حقوق مردم رخ ندھد. ولی حاکمیت ھای مشرکانه بین افراد و گروھها تبعیض قرار میدھند ولی آنان را در آداب زندگی مجبور به امر واحدی می کنند تا ھمه ھمسان شوند تا تحت سلطۀ مطلقۀ آنان باشند
491- در نظامهای سیاسی در عصر ما ھمانطور که نشان دادیم دموکراسی و سوسیالیزم دو صورت از شرک است ولی شرکی ھولناکتر از آن التقاط بین مردم سالاری و دین است یعنی شرک بین خدا و خلق. شرک اولی نوع کافرانه است و دومی ھم منافقانه. و لذا دومی ظالمانه تر است و مفاسدش شدیدتر و عمرش ھم کوتاھتر.
492- آری! جز امامان و عارفان واصل مابقی بشریت در سلسله مراتب شرک قرار دارند و شرک ام الفساد ایدئولوژیکی بشر است و ایدئولوژی دروغ و فساد و دزدی است. زیرا مکر با خداست و دزدی با خداست. و لذا حاکمیت توحیدی ھم فقط حاکمیت امامان و عارفان و حکیمان الهی است و لاغیر. و این در صورتی محقق می شود که اکثریت مردم مؤمنان باشند زیرا مؤمنانند که به ذات وحدانی خداوند در خود پی برده اند و رسالتی جز شرک زدائی از خود ندارند
شرک
47- حدیثی از پیامبر عصمت و طهارت می گوید خداوند ھمه گناھهائی را که از شرک نباشد عفو می کند حتی اگر زنا و میگساری و ربا باشد. یعنی ھمه گناھان کبیره را می بخشد الا شرک را. و می دانیم که خداوند در کتابش مشرک را نجس می خواند و شرک را که ھمان خداپرستی ذھنی است ظلم عظیم می نامد که ھرگز نمی بخشد الا به عذاب. پس واضح است که نجسی آدم از پرستش خدای ذھن است که در آسمان مقیم است. و این یعنی بی امامی. و چنین آدمی حتی عباداتش نجس است و خشم خدا را برمی انگیزد که: فویل للمصلین( وای بر نمازگزاران ). زیرا چنین کسی عملاً خودش را در نماز سجده می کند آن خودی که نامش خداست. و خدا نام مستعار و ھنری استکبار نفس فرد است. و اینست ذات ھر معصیتی و ھر بی عصمتی
از کتاب پدیده شناسی عرفانی فصل نفاق اثر استاد علی اکبر خانجانی