حکمت فرقانی
می دانیم که « فرقان » نام دیگر قرآن است و در حقیقت محصول نهایی معرفت قرآنی می باشد . اگر قرآن کتاب هستی شناسی و نهایتاً خداشناسی است پس مجموعه این شناخت ها منجر به شناخت پدیده های جهان هستی بعنوان نشانه های خداوند ( آیات ) در عالم وجود می شود و می دانیم که نائل آمدن به مقام فرقان بعنوان درجه ای از علم و حکمت الهی یکی از آخرین مدارج انبیای اولوالعزم بوده است . فرقان در لغت از مصدر« فرق »می باشد و این همان شناخت فرقها و تشخیص مرزها و علم بر حدود موجودات است و عین هستی شناسی است و به مثابه شناخت باطن قرآن می باشد که منجر به شناخت حریم ها می شود که در صفات بشری همان درک حرمت هاست . به همین دلیل نتیجه حاصل از فرقان بعنوان علم حدود همانا درک احکام شریعت و اخلاق دینی و وظایف اجتماعی و حرمت های انسانی می باشد که نهایتاً انسان را به حریم الهی می رساند واژه « حرم » در ذاتش دارای دو معنای متضاد است : نزدیک شدن و حرمت نهادن و نیز دور شدن و تحریم نمودن . این همان منشأ حلال و حرام در رابطه است . پس فرقان علمی است که تکلیف انسان را با موجودات عالم هستی معین می کند و در واقع علم الوظیفه است . و منشأ پیدایش مرز حلالها و حرامهاست .
یکی از محوری ترین رسالت ما در این نشریه همین فرقان شناسی است و اگر از بطن این شناخت که به روش پدیده شناسی و با استفاده از علوم انسانی و معرفت نفس ، احکام و حدود الهی و حرم ها و حلالها رخ می نماید امری کاملاً منطقی است . در حقیقت ما به روشی دیگر که همان معرفت نفس است یک بار دیگر از منشأ شناخت حدود وجود به حقانیت احکام الهی می رسیم و این تصدیق کلام پیامبر اسلام است که : « زین پس رهروان معرفت نفس به حقایق دين من نائل می آیند » .
در حقیقت آنچه که در فلسفه یونانی و حکمت اشراق و نیز پدیدارشناسی مدرن موسوم به هستی شناسی است در زبان قرآنی همان علم توحید است که از بطن فرقان رخ می نماید . یعنی فقط از طریق تشخیص مرز و فرق بین هستی ها بواسطة معرفت می توان به ذات واحده عالم وجود یعنی هستی مطلق و وجود فی نفسه که خداوند است ، رسید همانطور که در قرآن می خوانیم که براستی خداوند حائل است بین ظاهر و باطن هر چیزی . به همین دلیل علی (ع) بعنوان مظهر حکمت و علم لدنی و بزرگترین قرآن شناس ، معروف به فاروق اعظم است موجود بودن همان محدود بودن به حدود محسوس می باشد پس وجودشناسی که اساس هر علمی است چیزی جز حدودشناسی نیست و همان شناخت حریم ها و رعایت حریم و حدود قلمرو حرمت هاست و این منشا پیدایش اخلاق دینی و حکمت عملی است علم فرقان شعبه ای از خود – شناسی است چرا که اولین موجودی که در دسترس فرد بشری می باشد ، وجود خود فرد است و لذا یکی از مهمترین نتایج خود – شناسی همان شناخت حدود معنوی وجود خویشتن است و لذا تواضع و عدالت وجودی به معنای قرار گرفتن بر جای خویشتن از ویژگی خودشناسان است و انسان از طریق شناخت این حدود معنوی در خویشتن میتواند حدود وجود سائر انسانها و موجودات را درک کند و لذا اساس رابطه اش را با جهان بیرون تعیین نماید و فرق خود را با غیر خود دریابد و نیز فاصله و فراق خود را نسبت به غیر خود فهم نماید و اندازه گیرد و از اینجاست که حرمت بعنوان نتیجه نهایی ایـن علـم پدید می آید که تشخیص جایگاه معنوی خویشتن در میان سـائر موجودات است و اساس رابطه انسان با سائر انسانها و نیز کل جهان طبیعت است و نهایتاً درک فرق بین خود و خدا و رعایت این حریم که منشاء پیدایش تقوا و عبودیت است و انگیزه جهاد برای نزدیک تر شدن به خداست . آدمی بواسطه حواس پنجگانه اش حد و مرز مادی هر شئ ای را تشخیص میدهد و مثلاً به خود می گوید این یک درخت است ولی این حد شناخت هرگز این امکان را پدید نمی آورد که انسان بتواند با هستی درخت رابطه برقرار کند . همانطور که انسان می تواند بواسطه حواس خود درک کند که این یک جنس مخالف است ولی این حد از شناخت برای برقراری یک رابطه معنوی با جنس مخالف کفایت نمی کند زیرا هر چیزی دارای یک معنای واحد و منحصر بفردی در خویشتن است همانطور که هر شئ ای چنین است و هرگز دو موجود در عالم هستی بطور کامل همسان نیستند پس علم فرقان ما را به درک تفاوت معنای موجودات می رساند و نیز این انگیزه را پدید می آورد تا به معانی دیگری از هستی دست یابیم و آن معانی را نیز بر معنای خود بیفزاییم و این همان رشد و تکامل انسان است . بنابراین فقط بواسطه چنین شناختی و رعایت این شناخت در حریم موجودات ، انسان می تواند فاصله بین خود وغير خود را درک نموده و حقوق این فاصله را رعایت کند تا بتواند به غیر خود نزدیک شود که غیرترین غیرها برای وجود انسان همانا خداست که ذات خویشتن است پس در واقع علم فرقان علم وصال با خویشتن است در وصال با جهان . و این مقام توحید است.به تجربه درک می کنیم که محوریترین مشکل بشر مشكل رابطه است و رابطه تمامأ بر قانون فرقان استوار است یعنی مثلا اگر کسی بتواند با شناخت حدود وجودش به مرزهای وجود همسر و فرزند و دوستانش دست یابد می داند که چگونه رفتاری داشته باشد که موجب تجاوز به حدود آنان نشود و رابطه را زخمی و ظالمانه نسازد و هم می داند که چگونه به آنان تدریجأ نزدیکتر شود تا بتواند بر حریم وجودشان وارد شده و محرمشان گردد یعنی با آنان به مقام صداقت و صمیمیت برسد. این همان تلاشی است که کل انرژی مادی و معنوی بشر را به خود مشغول داشته است و شکست و پیروزی هر کسی در زندگی منوط به همین امر است . آنکس که از این حکمت بیگانه است و حریمها را درک نمی کند یا در روابطش با عزیزانش بیگانه است و یا متجاوز است و یا ریاکار و چاپلوس و یا تحت ظلم آنان است . فرقان در یک کلام همان علم رابطه است و كل مشکلات عاطفی و روانی بشر حاصل فقدان این علم است. آنچه که ظلم و تجاوز و یا محبت و عدالت نامیده می شود بیان وضعیت های گوناگون انسان در جهان فرقان است. آدمی بدون این علم ، سرگردان عرصه فاصله ها و فرقها و فراقهاست . صفاتی همچون احترام ، تواضع ، تکبر ، صداقت ، صمیمیت ، بخل ، تهمت ، انصاف ، چاپلوسی ، کينه و … بیانگر انواع و درجات حضور انسان در جهان فرقان است. کسی که فرق و تمایز و برتری یا کهتری اش را در رابطه با دیگران درک نمی کند در رابطه ها دچار ظلمت است و این همان قلمرو پیدایش ظلم است . علم فرقان همان علم ارتباطات انسانی می باشد و کسی که این نور را ندارد در روابطش یا ظالم است یا مظلوم . این قاعده شامل حال رابطه انسان با جهان طبیعت نیز می باشد مثلا آدمی در طول تاریخ به واسطه پیشرفت علوم و فنون توانست به حدود طبیعت نزدیک شده و بسیاری از حریم ها را در هم شکند که حاصلش جهان صنعت است در حقیقت این علوم و فنون خود شعبه ای از علم فرقان است که بشر بواسطة فقدان این علم در رابطه با خود و همنوعانش نتوانسته است از علوم و فنون بهره ای انسانی گیرد . ولی آیا بشر مدرن در رابطه اش با خود هم توانسته است به پیشرفتی در این علم نائل آید ؟ البته بانیان و پیشتازان این علم همان انبيا و عرفای بزرگ بوده اند که بانیان اخلاق و حرمت و عدالت و محبت هستند . واقعیت جهان مدرن که جهانی لبریز از سوء تفاهم و ستم و انزجار و جنگ و جنون است دال بر جهل عظیم انسان در جنبه انسانی این علم است . بشر مدرن به میزانی که رعایت اخلاق و حدود الهی را در شأن خود ندانست و وراثت این علم را از جانب عالمان این علم کتمان نمود تمام فرقها و حرمت ها را در هم شکست و با توسل به شعار برابری تجاوز خود نسبت به هم نوعانش را تقدیس کرد . شعار برابری ،نقابی بر این جهل عظیم است . بشر مدرن از علم تساوی گری که اساس ریاضیات است در روابط انسانی اش بهره گرفت ولی نتیجه، جز فروپاشي هویت انسانی و نابودي حتى روابط غریزی نبود و محصولات القای این قانون ریاضیاتی در روابط انسانی عبارتند از: اعتیاد ، خود کشی ، همجنس گرایی ، فروپاشی خانواده ، ایدز و…. با برابرسازي صفات بشری حدود بشری نابود شد و لذا هویت ها و بینایی های وجود و آزادى ذاتی موجوديت بشر مورد تجاوز قرار گرفت و تحت عنوان دموکراسی و سوسياليزم تقديس شد . بشر مدرن چون نخواست حدود وجود را رعایت کند و فرقها را درک نماید آن را کتمان نمود و مرزها را در هم کوبید ولی آنچه که حاصل شد تباهی و عذاب و جنون بود و این همان ریاضیاتی کردن روابط انسانی بود و درست به همین دلیل برای چنین بشری جز پول هیچ معنای دیگری باقی نماند یعنی همه انسانها در برابر پول مساوی شدند و پول تعيين كننده حدود انسانها گردید و بواسطه پول می توان انسانها را طبقه بندی کرد و حدود وجودشان را خرید و سپس به آنها تجاوز کرد .