«چند حکایت زنانه»(2)
*از زن مطلّقه ای پرسیدم :چرا طلاق گرفتی و به این روز سیاه افتادی ؟
گفت :منظورم طلاق گرفتن نبود . من فقط داشتم ناز می کردم و از فرط این لذت مست بودم که بناگاه دیدم مرا طلاق داده است.
*از زن مکّاری پرسیدم :چرا عمداً کاری میکنی که شوهرت به وفای تو شک کند؟
گفت : می خواهم ببینم که چقدر مرا بخاطر خودم میخواهد!
*از دختر جوانی پرسیدم :چرا با کسانی که عاشق تو هستند ازدواج نمی کنی ؟
گفت :آنها مرا فرشته می پندارند و می خواهم که تا ابد در نگاه آنها فرشته بمانم .
*از زن جیغ جیغویی پرسیدم :چرا عمداً شوهرت را عصبانی و تحریک می کنی ؟
گفت :برای اینکه مرا کتک بزند تا به او ثابت شود که عاشق من نیست و بمن ثابت شود که عاشق من است.
*از زن خردمند ی پرسیدم :به نظر تو عاشق واقعی چه مردی است ؟
گفت :مردی که آه در بساط نداشته باشد و دعوی عشق کند.
دانلود فایل صوتی مقاله چند حکایت زنانه