حجاب زن «فلسفۀ خانه داري» فصل اول , فلسفه آدم و حوا (خودشناسی جنسی)
در قرآن می خوانیم : «….حوا از سینه چپ آدم خروج کرد .» بنابراین جایگاه اولیه حوا ، سینه آدم است
و این به معنای آن است که دل مرد خانه اصلی زن است.
ھرزنی روزی عاشقی داشته است که سینۀ او منزلگاه زن بوده است اما چگونه زن خانه خود را از دست
داده است و چگونه می توانست این خانه را برای خود نگاه دارد؟
خانه داری اگر شغل ذاتی و اولیه زن در تاریخ بوده است بر خاسته از این حقیقت است که زن شغلی
جزحفظ عاشق برای خود ندارد زیرا زن تنھا درنگاه عاشق است که خود را احساس می کند و وجود می یابد .
به ھمین دلیل زن ھر چه می کند برای این است که مرد را به خود عاشق تر کند و عشق او را برای ھمیشه نگاه دارد .
زن به میزانی که بتواند عشق مرد را برای خود حفظ کند خواھد توانست از خانۀ آن مرد نیز پاسداری
کندو به میزانی که عشق مرد به خودرا از دست بدھد خانه مرد را نیز از دست داده است و این ھردو
یک مقوله است.
تمامی احساس زن به خانه نشأت گرفته از احساس زن به مرد خویش است که این احساس در محبوب بودن در نزد آن مرد رقم می خورد .
عموماً تمام دختران جوان در آغاز ازدواج ک در اشدّ محبوبیت در نزد مرد خود ھستند به خانه آن مرد
بسیار احساس دارند و با تمام وجود از آن خانه حراست و پاسداری می کنند اما ھر چه از عمر ازدواج
میگذرد و ھر چه زن در نگاه مرد بی اھمیت تر می شود احساس زن نیز به خانه از دست می رود و
گویی تمامی دیوارھای خانه او را از خانه می رانند که این درست ھمان وضعیتی است که زن در دل مرد دارد .
بنابر این خانه داری واقعی ھر زنی، پاسداری از عشق مرد به خود است. ھمیشه خانه داری را ھنری
دانسته اند برای زن که این ھنر ھمان اعمالی است که زن انجام می دھد تا محبت مرد را به خود
حفظ کند زنی که چنین ھنری نداشته باشد به میزانی که محبت مرد را به خود از دست می دھد خانه
مرد را نیز بعنوان جایگاه آرامش و امنیت از دست خواھد داد. خانه ھر مردی برای محبوب جایگاه دنیوی دل مردبرای زن است .
تمامی احساس وجود در یک زن که ھمان احساس امنیت و آرامش زن است حاصل محبوبیت
زن در دل یک مرد است و ھر چه این محبوبیت کاسته شود آرامش زن نیز از میان می رود و به
ھمین میزان آرامش و امنیت زن نیز در خانه از میان خواھد رفت . اما زن چگونه می تواند خانه
واقعی خود را (دل مرد ) برای خود حفظ کند؟
زنان احمق در طول تاریخ چنین گمان می کنند که با ناز و عشوه و غمزه می توانند عشق مرد را به خودپاسداری کنند .
اما زمانی که بواسطه نازھای فروان ، مرد را از خود منزجر کردند ، در می یابند که چه شیوۀ نادرستی برای حفظ محبت بکار بسته اند.
خداوند عشق را در دل مرد می گذارد و مرد ی را عاشق بر زنی می کند و حال این زن است که باید
این عشق را که داده الهی از جانب خدا و بواسطه یک مرد است برای خود پاسداری کند پس باید
گفت زن در تمام طول زندگی خود یک شغل بیشتر ندارد که آن ھم حفظ محبت مرد به خود است
و دیگر شغل ھا تمامی شغل ھای کاذبند و به ھمین دلیل زن در ھیچ شغلی احساس آرامش و امنیت نمی کند .
خانه داری به معنای آشپزی و نظافت و رفت و روب نمی باشد بسیاری
زنان ھستند که چنین می کنند
اما آنقدر بر مرد تکبر می کنند و انقدر بر بودن خود در خانه به مرد فخر می کنند که محبت مرد را از
دست می دھند ھر چند که خانه داري پاک و کدبانویی قابل باشند اما دیگر آن خانه آرامش را برایشان
پدید نمی آورد و اینجاست که اکثر این زنان برای فرار از خانه بسته به شرایط خود شیوه ھایی متفاوت را بر می گزینند .
عده ای به بهانه کمک به مخارج و باز منت نهادن به مرد به بیرون می روند، عده ای با برقراری روابطی
زنانه و بر پا نمودن محافلی از این دست از خانه می گریزند و آنگاه است که چنین زنانی در خطر فحشاء و ھرزه گی قرار میگیرند .
حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است وتنها بواسطۀ این امر است که زن میتواند پاکی و عفت و عصمت خود را حفظ کند .
زنی که محبت مرد را ازدست می دھد جایگاه امن وجود خود را از دست خواهد داد و حال برای
بدست آوردن آرامش و احساس امنیت مجبور است به بیرون از خانه رود تا مرد دیگری را برای
محبوب بودن بیابد که این آغاز فحشای زن می باشد.
آنچه باعث می شود زن محبت مرد را از دست دھد تکبر در قبال این محبت است و آنچه که باعث حفظ محبت می شود تواضع زن در قبال عشق مرد می باشد .
زن به میزانی که محبت و عشق مرد را اسبابی برای ھوسبازی خود می کند و بدینگونه مرد را بازیچه
امیال ناحق خود می سازد عشق مرد را از دست خواھد داد .
عشق داده الھی از جانب خدا در رابطه یک زن و مرد است و حفظ آن آدابی دارد .
آدابی که حرمت و تواضع و قدر شناسی و وظیفه شناسی جزءاصول آن است و ھر گاه این اصول
رعایت نشود خداوند نیز این موھبت خود را از رابطه بر می دارد . عشق زن به خانه ھمان عشق زن به مرد است .
زن به میزانی که قدر شناس محبت مرد به خود است به خانۀ آن مرد نیز محبت دارد اما زنی که
از مرد خود منزجر است از خانه آن مرد نیز منزجر است و حتی اگر تمامی آداب بیرونی خانه داری
را نیز انجام دھد باز ھم لحظه ای احساس آرامش در آن خانه نخواھدکرد .
اگر خانه داری ھمیشه شغلی زنانه بوده است نه مردانه نیز بر اساس ھمین حقیقت است زیرا
این زن است که باید از عشق مرد نسبت به خود و لذا از خانه مرد پاسداری و نگهداری کند نه مرد
و این پاسداری عشق و خانه به یک میزان در زن انجام می گیرد .
زنی که در امر اول موفق باشد در خانه داری نیز زنی موفق است .
زنی که دل مرد را از دست می دھد خانه مرد را نیز از دست داده است و باید در خیابان به دنبال دل دیگری و لذا خانۀ دیگری برای خود باشد و باز به ھمین سبب است که در طلاق این زن است که دیگری و لذا خانۀ دیگری برای خود باشد و باز به ھمین سبب است که در طلاق این زن است که خانه را ترک میکند زیرا خانه ھر مردی جایگاه دنیوی دل اوست زنی که از دل مردی می رود باید از خانه مرد ھم برود واین قانونی از جانب خداست .
خانه را ترک میکند زیرا خانه ھر مردی جایگاه دنیوی دل اوست زنی که از دل مردی می رود باید از
خانه مرد ھم برود واین قانونی از جانب خداست .
زنی که خانه داری را تماماً آشپزی و رفت و روب و نظافت می داند نگاھی بسیار سطحی به این شغل
ذاتی خود کرده است و اینکه چرا در طول تاریخ زنان از خانه داری منزجر شده اند به دلیل حرص و
طمع زن در محبوبیت است که زن یک مرد را برای خود کافی ندانست .
ھمین حرص و طمع زن را به بیرون از خانه کشاند تا مردان دیگری نیز برای خود بیابد اما این عمل
زن باعث شد که او مرد خود را از خود منزجر کند و لذا خانه مرد را زندان خود بیابد .
این ازحماقت زن بود که گمان میکرد اگر مردان بیشتری را عاشق بر خود کند احساس امنیت و
آرامش خود را فزونی داده در حالیکه ظاھراً او بر کمیت افزود اما کیفیت را یعنی عمق و شدت
عشق مرد را از دست داد و به ھمین دلیل روز به روز از خانه بیشتر منزجر شد و خانه داری را حقارت یافت .
زن تنھا در عشق مرد به خود است که خودرا آرام و آزاد و امن می یابد .
ھر چه این عشق کاھش یابد احساس بی قراری و حقارت و اسارت بیشتر برای زن ایجاد می شود .
آرامش و امنیت و آزادی برای زن حاصل محبوب بودن در نزد یک مرد است .
اگر دل مرد خانه ازلی زن بوده است پس تنھا در این خانه است که زن خود را آرام و امن و آزاد می یابد
و اگر زنان امروزه بیش از ھر دورانی فریاد آزادی سر داده اند به این سبب است که سالهاست جایگاه
ازلی خود را بواسطۀ تکبرات و ھوسبازیھا و حرص و طمع ھاي خود از دست داده اند و با اینکه زن امروز
بیش از ھر دورانی در دنیا آزاد است اما این آزادی بیرونی لحظه ای به او قرار و آرامش نداد هر زنی که
ھمسر خود را دوست دارد خانه آن مرد را نیز دوست دارد و با کار در خانه تمامی این محبت ومعنا کسب
شده از ھمسر خود را به خانه بر می تاباند .
به ھرحال سالهاست که مردان در خانه به اندازه زن کار می کنند اما ذات این کار کاملاً متفاوت از کار زن
است زیرا کار مرد در خانه حامل ھیچ معنا ومحبتی نیست و تنها یکسری اعمال فیزیکی است که در خانه
انجام می شود از ھمان دست که یک کارگرانجام می دھد .
به ھمین دلیل مرد با تمام کاری که در خانه انجام می دھد ھیچگاه نمی تواند خانه دار باشد و یا از
خانه پاسداری کند زیرا نگاه داری از خانه به معنای حراست و پاسداری از حریم زناشویی است .
حریمی که در آن عشق و حرمت و وفا و تعهد وجود دارد و تنھا زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد نه مرد .
این قدرت در ذات زن از جانب خدا نهاده شده است و به ھمین دلیل زنی که به ھمسر خود دل
نمی دھد تمامی قداست این حریم را در ھم می شکند. این قداست نشأت گرفته از قداست عشقی
است که بین زن و مرد از جانب خدا نهاده شده است و این زن است که باید از این حریم قدسی
پاسداری کند و این تنھا وظیفه ای است که از جانب خدا برای زن معین شده است و تنھا شغلی
است که زن در دنیا دارد و مابقی شغل ھا ی زن ، مشاغلی بر خلاف ذات وی است و به ھمین
دلیل ھیچگاه آرامش را برای زن پدید نمی آورد و عموماً تن و روح را مستهلک و رنجور می سازد .
اینکه زن امروز اینچنین از خانه داری بیزار شده است که ھر رنج و استهلاک و خفت و خواری را
دربیرون بر خانه داری تر جیح می دھد ، نشانگر این است که زن امروز تا چه حد از ذات خود بیگانه شده است .
زیرا این آزادی یک دروغ ویک فریب است.
✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »