آیت الله طالقانی «تجسّم کلمۀ توحید»
در میان احیاگران دینی در جهان اسلام در عصر جدید آیت الله طالقانی منحصر به فرد است . ویژگی احیا گری او مربوط به قلمرو ایدئولوژی و معرفت قرآنی است . احیاگران قبلی از سید جمال اسد آبادی و میرزا کوچک خان و مدرس تا آیت الله خمینی جملگی پرچمداران عرصۀ احیای حیثیت اسلامی بودند و جملگی حافظان سنّت .
به موازات این احیاگری سنتی خط دیگری وجود داشته است که احیاگران ایدئولوژی را بر عرصۀ ظهور رسانیده که سعی در زنده و نوساختن معارف قرآنی داشته و همۀ بدبختیهای مسلمین را از جهل می دانستند .
از این میان بایستی میرزا آقاخان کرمانی را از بدعت گزاران این وادی در تاریخ جدید دانست . و اما سید محمود طالقانی این احیاگری را در دو عرصۀ عدالت و معرفت بنیان گزاری نمود و آن احیای حیثیت را به علم و معرفت آورد و لذا وجود و آثار مبارزاتی و معرفتی او زیر بنای کل جریان احیاگری در نسل جدید گردید که هر دو جنبه را در حوزه و دانشگاه و حتی عامه مردم رهبری نمود و تقریباً هیچ حرکت فکری و عدالت جویانه در دوران ما نبود که از ایشان تأثیر نپذیرفته باشد .
ایشان را بایستی روشنفکرترین روحانی تاریخ معاصر ایران و اسلام دانست که تمام عمرش را غرق در قرآن بود آنهم نه در کنج عافیت حوزه و خانه که در زیر شکنجۀ مخوف ترین زندان سیاسی جهان .
جهاد او برای احیای عدالت زمینۀ قدرت خلاقۀ فکر او در مکاشفات قرآنی بود . هیچ کس در انزوا و زندگی شخصی خود به هیچ حقی نرسیده الا اینکه تبدیل به غولی متکبر شده است .
و اما عدالت چه ربطی به معرفت دارد ؟ عدالت به قول علی (ع) یعنی هر چیزی را سر جای خودش نهادن . و اما معرفت یعنی حق هر چیزی را فهم نمودن . پس واضح است که بدون معرفت نمی توان به عدالت رسید و معرفت یعنی عدالت معانی . همۀ عارفان و علمای حقیقی احیاگران عدالت بودند .
اتهام مرحوم طالقانی به کمونیزیم از جمله افتخارات یک روحانی است و دال بر عشقش به عدالت . طالقانی را باید از سلالۀ امامان و پیرو مکتب مزدک و سقراط و حسن صباح دانست که از بطن حکمت به عدل حکومت رسیدند .
او جهان بین ترین و به معنای حقیقی کلمه دموکرات ترین روحانی مسلمان قرن بیستم جهان است . هیچ فرد و گروهی نتوانست بر او خرده گیرد و هیچکس نتوانست او را دوست نداشته باشد .
او برخاسته از درد و داغ مردم بود و کل مردم ما در دل او جای داشتند . او جمال عشق به خلق بود . لقب ابوذر زمانه از جانب رهبر انقلاب به ایشان عین واقعیت بود .
وجود او در انقلاب ما تجسم وحدت کلمه بود که با رفتنش این وحدت از میان رفت و به ناگاه ملتی متحد فرو پاشید و به جان خودش افتاد . همه می دانند که اگر طالقانی نبود همان سال اول انقلاب جنگ داخلی در کردستان آغاز می شد .
همه می دانند که اگر طالقانی می بود هرگز جنگ گروهکها آغاز نمی شد و هرگز جنگ ایران و عراق انقدر ادامه نمی یافت . او حقاً یک امت واحد بود .
هیچکس در دوران ستم شاهی چون او اینهمه شکنجه نشد و یا این حال هرگز از این مسئله سخنی به میان نیاورد و با اینحال بی ادعاترین انقلابی کل انقلاب ما بود . تقوای او نیز منحصر به فرد خود او بود .
او تجسم وحدت انقلاب بود و با رفتنش این روح هم رفت و حمام خون به راه افتاد . قدرش دانسته نشد و پس از انقلاب به او جفای بیشتری شد . جفای دوست کشنده تر است و او را کشت .
او سیمای معصومیت و مهجوریت اسلام و قرآن نیز بود . او تنها کسی بود که به راستی قرآن را از طاقچه به صحنه زندگی ما آورد و با رفتنش قرآن هم از این صحنه رفت .
سال اول انقلاب بود که برای توصیه ای به منزل ایشان رفتم که در بدو ورود به محله شان مواجه با خیل عظیمی از زنان مفلوک و بد نام تهرانی شدم که به خانه ایشان پناه آورده بودند . بدون وجود هیچ محافظ و دربانی وارد شدم و عرض منظور نمودم که گفت :پسرم مگر نمی بینی ………! که من گریه ام گرفت زیرا به چشم خود دیدم که کلمۀ وحدت خانه نشین شده است .
دکتر شریعتی با از دنیا رفتن، انقلاب را به دنیا آورد ولی مرحوم طالقانی با رفتنش گویی روح وحدت انقلاب را با خود برد .