مراحل سیر و سلوک عرفانی
______________________________
از کتاب مذهب اصالت عشق جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی
1420- حکایت است که عارفی برای مدت طولانی دچار قبض روح و پریشانی قلب شده بود بالاخره طاقتش به پایان رسید و از دیار خود برون شد و سر به دیار غربت نهاد تا شاید حالش بهبود یابد که نیمه شب به روستایی وارد شد و مخفیانه در طویله خانه ای مسکن گزید تا شب را سحر کند و برود. نیمه شب از دیوار مجاور صدای شیون و شکوه زنی را شنید که به شوهرش می گفت: « عمری با فقر و بد اخلاقی تو ساختم و کتک و شکنجه تو را تحمل کردم و صدایم در نیامد ولی تاب تحمل هوو را ندارم مرا طلاق بده تا بروم. » عارف که این سخن را شنید به راز قبض روح خود پی برد و نعره کشان سر به کوه نهاد در حالیکه می گفت: خدایا مخلوق ضعیفه تو تحمل
شریک را ندارد پس تو چگونه شرکها و شرکای مرا با خودت تحمل کرده ای … .
مذهب اصالت عشق جلد اول
۲۷۶- عاشق اگر حق فراق را بداند و باور کند که در فراق چه عظمت روحانی و چه کرامت عرفانی و قدرت الهی و وصلت توحیدی و جاویدی حضور دارد هرگز آرزوی وصال نمی کند.
۲۷۷- باید درک کرد که حتی لقای الهی هم در قلمرو فراق عاشقانه ممکن می شود زیرا عشق به وصال معشوق زمینی در دل عاشق لحظه به لحظه نقب می زند تا به ذات می رسد و چشم ذات را می گشاید تا جهان ماورای طبیعت را مشاهده کند. همانطور که وصال جسمانی موجب توقف رسوخ و رشد عشق می شود.
۲۷۸- به یاد آوریم که کل نبوت خارق العاده حضرت یوسف سراسر محصول فراق در عشق با پدر و زلیخا است تا آنجا که زلیخا را هم به مقام اولیاء الله می رساند.
۲۷۹- وصال در عشق حتی بصورت شرعی تا اين حد مضر است تا چه رسد به وصال نامشروع و خیانت به عشق.
۲۸۰- اگر جوانان که جمله در آستانه دمیده شدن روح خدا و تجلی عشق هستند حقوق عشق را بشناسند و ادا کنند یک جامعه عرفانی مبتنی بر عدالت الهی رخ می نماید. زیرا تعلیم و معرفت بر عشق عین تعلیم عدالت است. زیرا انسان در عشق است که مقیم در دل خویش است و خویش است یعنی مقیم بر حق وجودی خویشتن است و این همان عدل است.
۲۸۱- بنابراین رساله حاضر اگر در آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت عمومی وارد شده و تبدیل به فرهنگ عامه گردد جهش عظیمی در رشد جامعه بسوی تحقق مدینه فاضله امام زمانی و جامعه عدل جهانی پدید می آورد که اثرش از صد آنقلاب سیاسی برتر است.
۲۸۲- فراق بستر جاودانه سازی و تعمیق و توسعه و تعالی عشق است. اگر جامعه ای این حق را رعایت کند در طی مدت کوتاهی مبدل به جامعه عارفان خواهد شد و عارفان سلاطین عدل هستند.
نگاهی به تاریخچۀ خرافی پرستی
مقاله ۲۷ خودشناسی شرعی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم
عرفان از معرفت است که بمعنای عقل و علم و ادراک یقین می باشد. ولی اما چگونه است که در کشور ما این عقلائی ترین مکتب دینی مبدّل به خرافی ترین مذاهب شده وعلناً مکتب اصالت جهل و جنون گشته است. این فاجعۀ دینی در تاریخ ما یکی از مهمترین موضوعات تحقیق در قلمرو تاریخ اسلام است که متأسفانه کسی را گوئی شهامت چنین تحقیقی نیست. یکی از علل تبدیل عرفان به خرافه پرستی ومذهب جن و ورد و جادوگری و شارلاتانیزم این است که عرفای ما متأسفانه بهر دلیلی یا بسیار ثقیل و پیچیده سخن گفته اند مثل ابن عربی و ملاصدرا. و یا به زبان شعر و استعاره و حکایت سخن گفته اند که جای هزار تفسیر و سوء استفاده دارد. در میان همه عارفان اسلامی فقط علی(ع) است که به نثر و به شیوائی و سادگی کامل سخن گفته است که متأسفانه کلام عرفان آن حضرت اصلاً مورد توجه علما و روحانیون ما نیست و چه بسا این کلام را منسوب به علی (ع) نمی دانند مثل مجموعۀ «غُرر الکلم و دُرر الحکم» که دریائی از سخنان عرفانی به زبان ساده است. و اما تا آنجا که تاریخ گواهی می دهد عرفان اساساً در عصر صفویان بود که تبدیل به دریائی از خرافات و قشری گری شد و جالب اینکه این شاهان از نوادگان یک صوفی بزرگ بودند. گوئی حتّی عرفان هم که به حکومت برسد ضدّ عرفان می شود. و به یاد داریم که شاه عباس بزرگ چه معامله ای با یکی از حکیمان و عارفان عصر خود یعنی ملاصدرا نمود. بخش عظیمی از مفاسد و خرافات و جنونی که در لباس عرفان بر جامعه ما حاکم است دستاورد این سلسله می باشد.
حلقه مفقوده بین حوزه و دانشگاه
به یک لحاظ پیروزی انقلاب اسلامی ایران معلول پیوند نسبی ای بود که بین حوزه و دانشگاه برقرار شده بود که پرچمدارانش کسانی چون دکتر شریعتی٬ مطهری٬ بازرگان٬ بهشتی٬ مفتح و امثالهم بودند. این همان پیوند بین سنت و مدرنیته و پیوند بین دين و دنیا و پیوند بین قدیم و جدید بود. و اما اين پیوند یک واقعه فیزیکی و صرفاً رسانه ای و تبلیغی نبود بلکه پیوندی زبانی بود که بقول مولانا٬ انگور و عنب و اوزوم را بهمدیگر ترجمه و یکسان نمود. مسلماً اين پیوند یک واقعه ترجمه ای و کلامی و ادبی نبود بلکه واقعه ای عرفانی و معنوی بود. معنای احیای گری دین نیز همین است. متأسفانه پس از انقلاب آن پیوند پدید آمده رها شد و فقط جنبه های کلاسیک و کلامی و موعظه ای و ترجمه ای بر جای ماند و تداخل مکانیکی حوزه و دانشگاه که بقول آقای رحیم پور٬ به ضرر هر دویشان تمام شد یعنی حوزه از اصالتهایش و دانشگاه هم از نوگرانیهایش دور شد. کامپیوتر به حوزه رفت و ریش و تسبیح و نماز هم به دانشگاه آمد و این فقط نمایشی بی ريشه از استمرار آن پیوند بود و اصلاً کفایت ننمود. فقط در جریان عرفان نفس است که می توان سنت و قدمت و مذهب را نو نمود و مدرنیته را تأویل به اصول دین کرد و لذا اول و آخر را و ظاهر و باطن را بهم رسانید. در این وادی هیچکس چون دکتر شریعتی به دین و دنیای ما خدمت نکرد و لذا مبدل به معم انقلاب شد.
دائرة العارف عرفاني جلد اول ص ۱۶۰ از آثار منتشر نشده استاد علی اکیر خانجانی
ویژگیهای مکتب عرفان درمانی
عرفان ما، عرفان شعر و مثال و تفسیر فال نیست بلکه عرفان منثور و واقعیت و بیان حال است و لذا نشئه
پران است و هرگز ملعبه اهل عیش و رنگ و گنج و کرامت بازی نمی شود زيرا عرفان ما محصول نشئه و بی
دردی نیست. عرفان ما عملی است نه توجیهی و تفسیری. عرفان ما عرفان توجیه انفعال نیست بلکه عرفان انقلابی است و لذا اهل منقل از آن گريزانند هر چند که اين جماعت را هم برای شفا و نجات با آغوش باز می پذيرد. عرفان ما برای بیدارسازی وجدان است و نه تخدير آن. عرفان ما، عرفان اشرافی و اهل فن نیست بلکه عرفان امیّ و اهل دل است و لذا جماعت اهل مدرسه و اهل عیاشی را ناخوشايند است.
عرفان ما برخلاف عرفان بازار درويشی به درد توجیه و تقدیس مفاسد و حقارت نمی خورد بلکه بدبختی ها را
می شکافد و نفس را کالبد شکافی می کند و موجب برون افکنی چرک و سیاهی باطن است. عرفان ما پهلوان
پرور است و نه مفلس نواز. عرفان ما، عرفان ورد و فوت و خواب و خیال نیست بلکه عرفان عقل و معرفت است. عرفان ما خودشناسی بی انتهاست و نه خودفريبی. خود براندازی نه خودپرستی. عرفان ما، عرفان عشق است و لذا فسق زدائی می کند و لذا قهار است و نه ملوس. عرفان ما، عرفان آسمانی ساختن زمین نیست بلکه زمینی نمودن آسمان است. عرفان ما، عرفان فرافکنی نیست بلکه عرفان درون افکنی جهان است.
عرفان ما، عرفان گوشه گیری و انزوا نیست بلکه عرفان اجتماعی، خانوادگی ، اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی، پزشکی و در يک کلام عرفان رابطه است عرفان مدنی! عرفان ما مکتب اصالت معرفت است و لذا حتی خرافات را هم به عنوان يک واقعیت به قلمرو و ادراک وارد می کند. عرفان ما، افسانه پرستی نیست بلکه واقعیت پرستی است. عرفان ما تاريخی نیست بلکه زندگانی است و مدرن. رسالت ما نجات يا هدايت کسی به صورت فی البداعه و آنی و ابدی نیست. زيرا چنین امری اگر هم ممکن می بود در شأن انسان نمی بود و اين همان فرق بین انسان و ملائک است. رسالت ما نماياندن حجت های عقلی وعینی و تجربی درباره حقیقت دين و عرفان است و بیدار ساختن وجدانها. و آنگاه جز انگشت شماری مابقی به راه و روش زندگی عادی خود باز می گردند منتها با چشمی باز و دلی آگاه. ما در نخستین رابطه برهر کسی عقلا و عملا نشان می دهیم که می توان انسان بود و با شرافت و عزت و اختیار و خدايگونه زيست فقط کافیست که جداً بخواهی. کسی که با چشم باز به راه ضلالت می رود به سرعت به غايت آن رسیده و برای توبه ای قاطعانه آماده می شود که بازگردد. اين بار او اهل هدايت و انتخاب صادقانه دين و معرفت است. اين مدت برای هرکسی بسته به سن و شرايط اوست . ما بذری می کاريم که بالاخره دير يا زود به بار می نشیند. «آيا پنداشته ايد کسی که می داند و کسی که نمی داند همسان است؟» قرآن –
هرچند که در يک مسیر حرکت کنند. آنکه می داند و می فهمد ديگر در وادی ضلالت و ظلمت نمی تواند
خوش بگذراند و اين جوهره رجعت اوست. بنابراين رسالت ما همان رسالت انبیای الهی در دوران ختم نبوت و
غیبت است به مدد عقل و عرفان و امکانات و شرايط و تجربیات بشر مدرن. چرا که بزرگترين نعمتی که درعرصه خالقیت و غیبت پديد آمده است همان عقل وعرفان است که جانشین وحی می باشد و نهايتاً به تصديق وحی می رسد. همانطور که رسول اسلام (ص) فرمود: زين پس فقط رهروان معرفت نفس هستند که به حقايق دين من می رسند. بنابراين ما احیاء گر دين خدا و نور اولیاء از منشأ عقل و عرفان و فطرت هستیم و نهايتا هیچ حرف و ادعای تازه ای نداريم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۸
عرفانیزه کردن گناه
شايد هیچ پديده ای از قلمرو فرهنگ بشری و از نعمات ويژه پروردگار به اندازه عرفان، مهجور و مظلوم و مغموم و محروم و منسوخ و معیوب و استحاله نشده باشد. براستی که عارفان مظلوم ترين انسانهای جهانند و دچار مظلومیتی دوگانه و مضاعف هستند يکی از جانب دشمنان دين و معرفت و ديگری از جانب به اصطالح پیروان خود. ظلم دوّمی به مراتب دردناکتر است. مثلًا نگاهی به ادبیات کاستاندا و پیروانش بیندازيد که چگونه مفاهیم ناب حکمت و عرفان شرق و غرب جهان با وقاحت تمام تحريف و استحاله شده و به توجیه و تقديس تبهکاری و جنون و تخدير درآمده است. و يا نگاهی به برخی از محافل درويشی بیندازيم که با بیچاره مولانا و حافظ چه می کنند. و اين دکّان «تکنولوژی فکر» را بنگريد که با توسّل به برخی آيات و اشعار، بشکن زنان همه مفاسد و جنون بشر را تقديس کرده و الوهیِت می بخشد و خیال همه را از هر گناه و خطايی راحت می کند که مثلًا «خدا ارحم الرّاحمین است» و گفته که همه گناهان را می بخشد پس بی خیال. گويی کیه بشیر در نان قرض دادن و تقديس نفس خود و فخر کردن به تبهکاريهای خود کم آورده است که تا اين حد افسرده و ديوانه گشته است. از خدا بترسید و اينگونه مغز و جیب و جان مردمان درمانده را غارت نکنید. ای داعیان و مبلّغان ابلیس، ای تبهکاران ملوس، ای جانیان عاشق پیشه و ای قاريان امام کش. بترسید که قیامت در راه است و غضب الهی در حال نزول است. گويی که بشر مدرن از فرط تقوی و حیا و ترس از خداست که به اين روز افتاده است و اين دجّالان ملنگ تقوی زدايی می کنند که: از خدا مترسید که خیلی خیلی مهربان و باحال است؟! و ما می گويیم که ای اسیران در بند جور و جفا از خدابترسید و بسیار بترسید که مهر الهی از همین درب نازل می شود و نه از درب فخر کردن به گناهان خود. از غیرت حق بترسید و اينقدر نسبت به ذات خود بی غیرت مباشید و خود را مسخره نکنید. ای تکنولوژيستهای فکری و هنری و روحانی و عرفانی و متافیزيکی که هنوز اسیر بند تنبان خويشید و شهامت انديشه نداريد و شهوت پرستی و جنون جنسی خود را عشق می نامید و به حساب خدا واريز می کنید، بترسید
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۶۳
دو منشأً اخلاق
اخلاق بمعنای نظام کردارهای افراد بشری دو منبع تعذیه دارد که یکی درونی و باطنی است و دگر بیرونی: عرفان و عرف! اولی محصول تعلقات و تعقلات درونی اوست و تعهداتی که با یافته های روحانی و معنوی خود می یابد و لذا متعهد و ملزم به یک سازمان رفتاری می شود. این نوع رفتار معطول یک نظام فکری است و لذا دارای پشتوانه معنوی و ريشه دار می باشد. ولی منبع تعذیه دوم همانا جامعه و خانواده و نظام سیاسی و طبقه اقتصادی و فرهنگ حاکم بر شرایط زندگانی فرد است که بطور کلی عرف نامیده می شود که سازمانی از تعهدات و الزامات بیرونی است و مجموعه ای از جبرها و مصالح اجتماعی است و با تغییرات شرایط بیرونی هم دگرگون می شود. اخلاق عرفی بشر کاملاً نسبی و متغیر و در عین حال بی چون و چرا و جبأر است و لذا همواره با پشتوانه قوانین عمل می کند و نیروی قهریه جزانی هم دارد. ولی اخلاق عرفانی که امری درونی است کاملاً مطلق و در عین حال آزاد و مختارانه است و رابطه ای مستقیم با اخلاق عرفی دارد و ارکان اين اخلاق را هم تصدیق می کند. اخلاق عرفی ورائت تاریخی اخلاق عرفانی انسانهای عارف و درون نگر است که در جوامع تبدیل به عادات و رسوم و قوانین و حقوق شده
است و چه بسا تحریف و تبدیل نیز گردیده است ولی اصولش موافق اخلاق عرفانی است. ولی هر گاه که اصول و ارکان اخلاق عرفی در جامعه تحریف و یا فراموش گردید بناگاه عارفی یکبار دگر آثرا به یاد جامعه می آورد و از نو احیاء می کند. پس اخلاق عرفانی بنیاد اخلاق عرفی است و عرف به مثابه حداقل اخلاق عرفانی برای عامه مردم می باشد. عرفانی که خلاف عرف باشد عرفان نیست. عرفان همان عرف ناب و کامل است
دائرةالمعارف عرفانی جلد اول ص ۱۰۰ از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی
عرفان زنانه
در کل تاريخ و ادبیات عرفانی تقريبا ً هیچ اثری زنانه نمی یابیم الا به چند جمله مختصر آنهم بسیار نادر و مشکوک. اين واقعیت موجب پیدايش اين مسئله است که آيا اصولًا عرفان برای زن هم محلی دارد و زن عارف ممکن است؟! البته منظور، اشعار عاشقانه نیست که بخصوص امروزه هر کسی می تواند شعر بگويد زيرا شعر هم مبدّل به يک فن شده است. بی ترديد زنانی چون هاجر، مريم، فاطمه و زينب را بايستی نخستین زنان صوفی و عارفان کامل در تاريخ دانست که چه بسا گوی سبقت را در تاريخ از مردان ربوده اند و مردانی چون ابراهیم و مسیح و محمد مولود عشق عرفانی آنها محسوب می شوند. در حديث قدسی حضرت فاطمه (ع) را غايت کمال بشری می يابیم که کل عالم و آدمیان از برای او خلق شده اند و مقامش در اين حديث حتّی از محمد و علی هم برتر است. ولی در اينجا زن در مقام محبوب عرفانی است و گرنه سخن می گفت و اسرار عشق را افشاء می نمود. زن عارف نهايتاً يک نقاب است چون فاطمه (ع). بنظر ما اين زنان مذکور نخستین زنان عارفه ای بوده اند که به مقام عاشقی برآمده اند. همانطور که کمال عرفان مردانه هم در مقام معشوقیت است همانطور که محمد (ص) به کمال اين مقام رسیده و حبیب الله شده است. گوئی که زن در همه حال در وادی خموشی قرار دارد و سیرّ وجودش حتّی در قلمرو عرفانی هم بیان و عیان نمی شود و شناخت او نیز شناختی رازوار و سر به مهر است همانطور که مثلًا درباره عرفان فاطمه بعنوان غايت کمال بشری، تقريباً هیچ نمی دانم و ما در چند مقاله بطور تخصصی به مقام عرفانی آن حضرت پرداخته ايم که همچون پای ملخی پیشکش سلیمان است و امیدوارم جسارت پرداخت به اين امر مهم در عرصه آخرالزمان فراهم آيد تا سرالاسرار عرفان بیان شود.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۷۴
تقوا و عرفان
بخش عمده ای از اشعار و ادبیات عرفانی ما گوئی با زهد و تقوا سر جنگ دارد که يکی از مشهورترين آن غزلیات حافظ شیرازی است که ملعبه دست فاسقان و تبهکاران و منافقانی است که کباده عشق و عرفان بدوش می کشند و با هر بیتی از حافظ یا مولانا عملی فاسقانه و رذيلانه ای را توجیه و تقديس می کنند. اين وضع يکی از علل اصلی جنگ اهل فقه با اين ادبیات در طول تاريخ بوده است و چه بسا عارفانی را به مسلخ کشانده است. حقیقت اينست که اين جماعتی که زهد و تقوا را ضد خلوص و عشق عرفانی می خوانند خود در قلمرو اخلاص و توحید قرار دارند و دراين وادی دعوی زهد و تقوا يک شرک عظیم است و بقولی در اين عرصه شرکی جز تقوا نیست. اين ادبیات و معارف توحیدی مربوط به عباد الله المخلصین است که فنای در ذات حقّ شده اند و از نزد خود هیچ اراده ای ندارند و لذا تلاش برای خويشتن داری همان عجب و خود بینی و شرک در اراده خداست. حال تصور کنید آدمی که از حقّ بیگانه است و اصولا دین را درک نکرده و بوئی از صدق و محبّت الهی نبرده است بخواهد زهد و تقوا را گناه بداند و طبعاً فسق و تبهکاری را عین ثواب و عرفان تصور کند چه ديوانه خانه ای پديد میی آيد از آن نوعی که در بسیاری از دکانهای موسوم به درويشی شاهديم. قیاس به نفس نمودن خود با حافظ و مولوی و امثالهم علّت ديگری از پیدايش اين عرفان دجّالی است که بايستی آنرا عرفان اموی نامید. در مقابل عرفان علوی. پس بايد شديداً مراقب باشیم وقتی که حافظ را می خوانیم خود را با او عوضی نگیريم تا همین عقل و دين نیمه کاره خود را هم ازدست ندهیم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۷۱
عرفان انقلابی و انقلاب عرفانی
عرفان بواسطه ذاتش که وحدت اضداد است در آن واحد به همان شدت که انقلابی است ضد انقلاب نیز هست. عرفان، معارف قلبی را گويند و قلب کارخانه انقلاب در وجود انسان است و اما از طرف ديگر منطق عرفانی حامی صبر و تسلیم و رضاست و از اين منظر دارای هويتی ضد انقلابی میشود. لذا از انديشه های عرفانی در آن واحد میتوان شعارهای انقلابی و ضد انقلابی استنباط نمود. و نیز اينکه همه انقلابیون بزرگ جهان دارای انديشه ای عرفانی هستند و به لحاظ منطقی حامل وحدت اضدادند و همین امرموجب می شود که هر انقلابی در ذاتش به ضد انقلاب منجر شود. عرفان در مرحله نخست همان عرفان انقلابی است ولی در مرحله پس از پیروزی منجر به انقلاب عرفانی می شود. کشور ما اينک در مرحلۀ دوم قرار دارد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۵۹
عرفان ما
برخی می پندارند که سخن از عرفان، سخن از جهان ماورای طبیعت، و عوالم ارواح و ملکوت و هبروت و از ما بهتران است. البته چنین عرفانی که جز به شعر و استعاره و حکایت و واژه های جنی سخن نمی گويد نیز همواره وجود داشته و شب چره بساط عیش اشراف و پای منقل هذيان باز نشسته ها و ورد تاجران جن و پری و سوداگران گنج است. ما را البته با چنین عرفانی نه تنها کاری نیست که نبردی بی پايان است زيرا اين عرفان ضد عرفان است. عرفان ما، عرفانِ عرف زندگی عادی و واقعی بشر است که اتفاقاً در جستجوی راه حلی برای دردهای بی درمان تن و جان و دل و روان انسان امروز است بخصوص دردهای پائین تنه ای. چرا که بشر مدرن از فرط تکبرش در حالی که غرق در پائین تنه است کمترين نظری هم به آن ندارد زيرا در شأن خود نمی داند. عرفان ما ادامه عرفان علی (ع) و مولاناست که به زبان بشر امروز سخن می گويد. عرفان ما، عرفان درد و داغ و فراق و ايدز و سرطان و اعتیاد و جنون و جنايت و بمب و دلار و گرسنگی و تلويزيون و سکس و دل و روده و خاک و آب است. عرفان ما، عرفان بخود – آئی و بیداری و هوشیاری است نه مستی و مدهوشی. عِرفان ما، عرفان است و با آدم زنده آنهم در همین دنیا و در عصر اتم سر و کار دارد. عرفان ما با ملکوت و لاهوت کاری ندارد زيرا معتقد است که ماوراء طبیعت در ذات طبیعت حضور دارد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۵۶
دین و عرفان در ایران معاصر
وقتی از دين– درمانی يا عرفان– درمانی سخن می گوييم برای اکثر هموطنان ما چنان عجيب و غريب است که گويی از عوالم از ما بهتران سخن می گوييم و يا دچار خرافه ای مهلک شده ايم و يا توطئه ای در کار است و يا مزدور شهرياريم. بهرحال غير قابل باور و تحمل است و گاه مثل فحش است و نشانه ارتجاع و عقب ماندگی غير قابل بخشش می نمايد. در حاليکه همين ها که غرب و مخصوصاً آمريکا را اسوه پيشرفت می دانند نمی دانند که دين – درمانی و عرفان– درمانی يک پديده رايج در غرب است و اکثر آمريکائيان و اروپائيان دربدر در جستجوی چنين راه حلهايی هستند. ما حتی از ژاپن و آمريکا خوانندگانی داريم که از ما تقاضای کمک می کنند ولی تاکنون حتی يک ايرانی هم چنين ارتباطی جدی با ما برقرار نکرده است الا اينکه از نزديک رابطه ای مستقيم داشته و شاهد درمانگريهای نوين ما بوده است. سخن از فرهنگ است و ظلمتی که بر اين فرهنگ حاکم است. براستی چه بلايی بر سر فرهنگ و باورهای ما آمده است که عرفان را هم بايستی آمريکائيان به ما بباوراند و انگليسی ها و آلمانيها برايمان تفسير کنند. امروزه در آلمان و آمريکا اکثر تحصيل کردگان دانشگاهی و روشنفکران کمابيش با مولوی آشنايند. ولی براستی چند درصد از تحصيل کردگان ما لای کتاب مثنوی را باز کرده اند؟ اگر هم مولوی را می شناسد بواسطه اشعار عاشقانه و ضرب المثل های عاميانه است. براستی که همواره پای چراغ تاريک است. ولی اين تاريکی در حال توسعه نيز می باشد و مستمراً غليظ تر می گردد. متأسفانه هر بيماری که بما رجوع می کند و يا هر کسی که با ما مشورتی می نمايد نخست بايستی چند ساعت درباره اصول فطری مذهب سخن بگوييم که: بخدا، خدا راست است، وجدان راست است، دين راست است، حق و ناحق راست است، روح راست است، و آدميزاد علاوه بر هيکلشش روح هم دارد و… و عجيب که چانه زنی ما با جماعت بظاهر متدين و نماز خوان بمراتب شديدتر است زيرا اينان تنها مفاهيم غيبی ای که باور دارند رمالی و جن گيری و دعانويسی است. شاهديم که رسانه های جمعی ما مثل شبکه های تلويزيونی و راديويی و مطبوعاتش شبانه روز از دين و خدا و عرفان سخن می گويند. معلوم نيست که آيا مخاطبانی هم دارد يا نه. آيا گوش مردم پر شده و کر شده است در حاليکه به صدها درد بی درمان مبتلايند؟ اين چه بدبختی است آيا کسی نيست که فکری بحال اين مصيبت کند؟إ اين مصيبت ريشه هايی بس عميقتر دارد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۵۳
عرفان و وحدت جهانی
امسال را سال وحدت ملی و انسجام اسلامی ناميده اند. ولی براستی آن نکته اتحادی که در دل اسلام قرار دارد چيست؟ آيا منظور از وحدت همانا مصالحه و مذاکرات ديپلماتيک و تظاهرات خيابانی است و اين امر کفايت می کند؟ وحدت حقيقی در دل انسانها ممکن است و نيز در معرفت ايدئولویيک. و اين امر بصورت واقعه ای در صدر اسلام رخ نمود که بقول پيامبر اسلام برترين ميعادگاه مسلمين است و آن واقعه غدير خم و بيعت بين مؤمنان است بر اساس ولايت علی (ع) که اساس عرفان اسلامی می باشد که در مکتب مراد و مريد در طول تاريخ استمرار يافته است که مؤمنان را برادران و اوصياء و ميراث خوار همديگر می سازند و اينست آن نکته ای که در قلب اسلام کانون وحدت مؤمنان و شيعيان است. در جهان اسلام و خاصه شيعه وحدتی جز بر اين مدار ممکن نمی آيد و بلکه وحدت بين همه مذاهب اسلامی و جهانی هم جز بر مبنای عرفان مذاهب ممکن نمی آيد زيرا عرفان قلمرو معرفت قلبی و عشق الهی می باشد که همه شريعت ها
را تحت الشعاع قرار می دهد و تفرقه بين فرقه های شرعی را از ميان بر می دارد. تنها فلسفه و ايدئولوژی و
مذهبی که در ذات همه مذاهب و فرقه ها و ملت حضور دارد و زنده و فعال است عرفان است. فقط با مذاکره عرفانی و توسعه و وحدت عرفانی می توان از جنگ بين هفتاد و دو مذهب نجات يافت و جهان را از سلطه استکبار و صهيونيزم رهانيد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۲۹
عرفان و سیاست
عرفان همواره خصم قسم خورده سياست بوده است. چرا که عرفان بمعنای صدق باخويشتن است و کسی که با خود صادق باشد با همه صادق است و چون سياست بر دروغ و مکر و مردم فريبی استوار است لذا در تضاد آشتی ناپذير با عرفان قراردارد همانطور که علی (ع) سلطان عارفان جهان بزرگترين دشمن سياست بود و به همين دليل علی (ع) را بايستی غيرسياسی ترين دولتمرد کل تاريخ بشر دانست و لذا او را در حکومت پنج ساله اش دچار نوعی خودکشی سياسی می يابيم و گاه می پندارند که او اصلًا سياست نمی دانست در حاليکه می فرمايد «اگر می خواستم سياستمدار باشم همه سياستمداران عالم را به خاک می کشيدم.» بنابراين عرفان سياسی يا سياست عرفانی نداريم مگر اينکه ديوی چون عمرعاص پديد می آيد. يک عارف يا حکيم وقتی می تواند حاکم باشد که اکثريت مردم مؤمنان باشند در غير اينصورت حکومت علی (ع) تکرار می شود. علی (ع) هم پيشاپيش می دانست و علناً گفته بود که همانها که با او بيعت کرده
بودند عدل او را تاب نخواهند آورد. و می دانيم علی به اکراه و برای اتمام حجت حکومت را پذيرفت. و در عين حال همه حاکمان جوامع نيز بر حکمتی حکومت می کنند که خود از آن غافلند. هر حکومتی به مثابه حاکميت نفس اماره مردم بر مردم است و اينست که علی (ع) می فرمايد که «هر ملتی لایق حکومت خويش است.» به همين دليل هر گاه بقول قرآن، نفس مردم تغيير کند حکومت هم تغير می کند. بنابراين حکومت ها هم دارای ماهيت عرفانی هستند. هر حکومتی جمال آشکار نفس مردم آن جامعه است اگر بد است و يا خوب است. هر که به حکومت فحش می دهد در واقع بخودش فحش می دهد. و اما عارفان نيز حکومت خاص خود را دارند و آن قلوب مردم است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۱۴
س:آیا مجموعه آثار شما خود نوعی عرفان نظری نیست و یا باید اینها را به خودی خود عرفان عملی نامید؟
: بی تردید یک کتاب در هر حدی هم که متعالی باشد به خودی خود عرفان عملی نیست و مجموعه ای از نظریات و گزارش تجربیات عملی در عرفان است. و حداکثر می تواند که طالبان را مشاتاقتر نموده و در درک مشکلات و معماهای وجودی یاری دهد ولی نمی تواند فردی را فی البداعه تبدیل به یک سالک عرفانی سازد. حتی قرآن هم که کاملترین اثر عرفانی در تاریخ بشراست به قول خودش چنین خاصیتی ندارد و حداکثر بر ایمان مؤمنان می افزاید و نه اینکه کافران را به ایمان آورد و هدایت کند. مؤمن باید از امامش اطاعت کند و این روش سلوک است. ولی مجموعه آثار بنده یک ویژگی شاید منحصر بفرد داشته باشد و آن اینکه بخش عظیمی از معارف حاصل از معرفت نفس و نیز تجربیات و مشاهدات عرفانی ام را آنهم به زبان بسیار ساده در ا ختیار همگان قرار می دهد که البتّه این امر خود برای اینجانب هزینه کلانی به بار می آورد که هزینه دین و عرفان است که من برخلاف بسیاری از عرفا خود را ملزم به پرداخت آن دیده ام. به تجربه ادعا می کنم که آثار بنده امروز یکی از برانگیزنده ترین و محرکترین درامیال دینی و عرفانی و فطری برای بشر مدرن و خاصه نسل جوان و بی هویت و گمشده است و فقط به همین دلیل تجربی اقدام به انتشارشان نموده ام. تا همین یکی دو سال پیش هیچ نیّتی جدی در انتشار آثار نداشته ام. من اساساً برای خودم نوشته ام. آثارم و قلم من، رب من بوده اند. بنابراین می توانم ادعا کنم که در میان همه آثاری که در حیطه عرفان پدید آمده اند آثار اینجانب، عمل گراترین و عمل انگیزترین هستند و حقایق و شور و عشق عرفانی را در دسترس هر با سوادی قرار می دهند. و این همان ادعای مردمی کردن حکمت و عرفان است که بنده به توفیق الهی بدان نائل شده ام. بشرط آنکه در اختیار مردم قرار گیرد و سایت ما دچار ویروس نگردد!؟
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۴۷
س: چرا نام سایت و اصلا مکتب خود را «عرفان درمانی» نهاده اید؟
: از فرط درد! من خود از فرط انواع دردهای جسمانی و روحانی به عرفان روی نمودم و نیز اینکه اصولًا هر انسانی فقط از روی غایت درد می تواند جداً و خالصانه روی به عرفان نماید یعنی انگیزه لازم و کافی برای شناخت بیابد: اول شناخت درد خودش و سپس درد مردم و آنگاه شناخت حیات و هستی و نهایتاً شناخت کسی که مبدأ و خالق انسان است. هرچند که «عرفان درمانی» در جهان ما و مخصوصاً کشور خودمان می تواند نامی گمراه کننده باشد و معادل یکی از «درمانی» های رایج در بازار تلقی گردد که از بنیاد بر گمراهی و فریب است. نام حقیقی و جامع سایت و مکتب ما همان «عرفان عملی» است و یا مکتب «اصالت معرفت»
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۴۴
س:ممکن است یکبار دگر عرفان را به زبان ساده تعریف کنید و حدّ و مرزش را از پوستین های وارونه
عرفانی و مکاتب شبه عرفانی و دجّالیّتهای عرفانی معلوم کنید؟
:عرفان یعنی جستجو و شناخت خدا در خویشتن به یاری و ارادت یک انسانی که به چنین مقامی در درجات
نائل آمده است. هر چه غیر از این عرفان نیست می تواند سرگرمی، هنر، فوت و فن و یا روشی برای درمانگری باشد ولی عرفان اسلامی نیست. پدیده هائی مثل تکنولوژی فکر، انرژی درمانی، گیاه درمانی،
جن گیری، احضار روح ، معضله هاله نوارنی، غیبگوئی و کف بینی و حتی ادبیات کاستاندائی و کریشنا مورتی
و اوشوئی هم عرفان نیست و حداکثر نوعی تفنن ادبی و الفاظ شاعرانه و سرگرمیهای روانی تلقّی می شود.
که البتّه از نظر ما سرگرمیهای بسیار خطرناکی هستند که گاه عقل و شعور را تباه می کنند و کار به تیمارستان
و زندان می کشد. تقریباً همه این عرفانهای بازاری کمابیش با مخدّرات و داروهای توهم زا مربوطند. اینها هرچه هستند ربطی به معرفت نفس و دین ندارند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۴۶
ویژگیهای مکتب عرفان درمانی
عرفان ما، عرفان شعر و مثال و تفسیر قال نیست بلکه عرفان منثور و واقعیت و بیان حال است و لذا نشئه پران است و هرگز ملعبه اهل عیش و رنگ و گنج و کرامت بازی نمی شود زیرا عرفان ما محصول نشئه و بیدردی نیست. عرفان ما عملی است نه توجیهی و تفسیری. عرفان ما عرفان توجیه انفعال نیست بلکه عرفان انقلابی است و لذا اهل منقل از آن گریزانند هر چند که این جماعت را هم برای شفا و نجات با آغوش باز می پذیرد. عرفان ما برای بیدارسازی وجدان است و نه تخدیر آن. عرفان ما، عرفان اشرافی و اهل فن نیست بلکه عرفان امیّ و اهل دل است و لذا جماعت اهل مدرسه و اهل عیاشی را ناخوشایند است. عرفان ما برخلاف عرفان بازار درویشی به درد توجیه و تقدیس مفاسد و حقارت نمی خورد بلکه بدبختی ها را می شکافد و نفس را کالبد شکافی می کند و موجب برون افکنی چرک و سیاهی باطن است. عرفان ما پهلوان پرور است و نه مفلس نواز. عرفان ما، عرفان ورد و فوت و خواب و خیال نیست بلکه عرفان عقل و معرفت است. عرفان ما خودشناسی بی انتهاست و نه خودفریبی. خود براندازی نه خودپرستی. عرفان ما، عرفان عشق است و لذا فسق زدائی می کند و لذا قهار است و نه ملوس. عرفان ما، عرفان آسمانی ساختن زمین نیست بلکه زمینی نمودن آسمان است. عرفان ما، عرفان فرافکنی نیست بلکه عرفان درون افکنی جهان است. عرفان ما، عرفان گوشه گیری و انزوا نیست بلکه عرفان اجتماعی، خانوادگی ، اقتصادی، سیاسی، علمی ، فنی ،پزشکی و در یک کلام عرفان رابطه است عرفان مدنی! عرفان ما مکتب اصالت معرفت است و لذا حتی خرافات را هم به عنوان یک واقعیت به قلمرو و ادراک وارد می کند. عرفان ما ، افسانه پرستی نیست بلکه واقعیت پرستی است. عرفان ما تاریخی نیست بلکه زندگانی است و مدرن. رسالت ما نجات یا هدایت کسی به صورت فی البداعه و آنی و ابدی نیست. زیرا چنین امری اگر هم ممکن می بود در شأن انسان نمی بود و این همان فرق بین انسان و ملائک است. رسالت ما نمایاندن حجت های عقلی وعینی و تجربی درباره حقیقت دین و عرفان است و بیدار ساختن وجدانها. و آنگاه جز انگشت شماری مابقی به راه و روش زندگی عادی خود باز می گردند منتهی با چشمی باز و دلی آگاه. ما در نخستین رابطه بر هرکسی عقلا و عملا نشان می دهیم که می توان انسان بود و با شرافت و عزت و اختیار و خدایگونه زیست فقط کافیست که جداً بخواهی. کسی که با چشم باز به راه ضلالت می رود به سرعت به غایت آن رسیده و برای توبه ای قاطعانه آماده می شود که بازگردد. این بار او اهل هدایت و انتخاب صادقانه دین و معرفت است. این مدت برای هر کسی بسته به سن و شرایط اوست. ما بذری می کاریم که بالاخره دیر یا زود به بار می نشیند. « آیا پنداشته اید کسی که می داند و کسی که نمی داند همسان است؟ » قرآن – هرچند که در یک مسیر حرکت کنند. آنکه می داند و می فهمد دیگر در وادی ضلالت و ظلمت نمی تواند خوش بگذراند و این جوهره رجعت اوست. بنابراین رسالت ما همان رسالت انبیای الهی در دوران ختم نبوت و غیبت است به مدد عقل و عرفان و امکانات و شرایط و تجربیات بشر مدرن. چرا که بزرگترین نعمتی که درعرصه خالقیت و غیبت پدید آمده است همان عقل وعرفان است که جانشین وحی می باشد و نهایتاً به تصدیق وحی می رسد. همانطور که رسول اسلام (ص) فرمود: زین پس فقط رهروان معرفت نفس هستند که به حقایق دین من می رسند. بنابراین ما احیاء گر دین خدا و نور اولیاء از منشأ عقل و عرفان و فطرت هستیم و نهایتاً هیچ حرف و ادعای تازه ای نداریم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۷
عرفان درمانی به زبان ساده
اگر عرفان به معنای خودشناسی است پس عرفان درمانی هم به معنای درمان امراض و رفع مشکلات بواسطه
خود فرد بیمار، بی واسطه دارو و ابزار است: درمان خود به خودی. امراض و رنجها موجب تشدید و بروز دوگانگی نفس و هویّت بشر می شوند و فرد بایستی بین این دوئیت خود رابطه ای برقرار نماید. این ارتباط موجب رفع گرفتاری می شود. ولی خود فرد بیمار قادر به برقراری چنین رابطه ای در خود نیست و این کارعرفان درمانگر است. این پل ارتباطی بین دوئیت فرد طبعا از جان معرفت است و عرفان درمانگر همچون اوئی بین من – توی بیمار قرار می گیرد و من و توی او را مربوط می سازد. هر فردی در درون خود دارای دوگانگی من – توئی است و این همان حدیث نفس انسان با خویشتن خویش است. هرگاه که این حدیث نفس از بین برود و یا ضعیف شود آدمی به لحاض جسمی، عصبی یا روانی رنجور می گردد. یک عرفان درمانگر به مثابه محدث نفس بیمار فرد است و صدای بیماری او را درمی آورد تا با وجدانش سخن گوید. بنابراین فردی که از طریق عرفان درمانی معالجه می شود فقط به یک شفای عمیق و ریشه ای نمی رسد بلکه دچار بیداری معنوی می گردد و فطرتش زنده می شود و این همان احیای دین است بنابراین عرفان درمانی یک شفای دنیوی و اخروی، مادی و معنوی و جسمانی و روحانی توأمان است. عرفان درمانی موجب شفا و حیات دل می شود لذا می توان آنرا «دل درمانی» هم نامید یا «دین درمانی.» این شفا مستلزم اعتماد و باوری عمیق می باشد. به بیان دیگر می توان عرفان درمانی را هو – درمانی ( او – درمانی ) هم نامید به معنای در میان آوردن حقّ، در رابطه بین ذهن و دل بیمار. زیرا دوگانگی انسان همان دوگانگی بین اندیشه و احساس است، دوگانگی بین ظاهر و باطن. زیرا ذهن آدمی زبان دنیا و ظواهر زندگی اوست و دل هم زبان آخرت و معنا و باطن امور است. در اینجا عرفان درمانگر به مثابه پیر و عارف باطن بین است که در عین حال بایستی جهان بیرون و زمانه و دنیای بیمار را هم بشناسد و انسانی جهان بین هم باشد. و امّا اکثر امراض بشر مدرن عاطفی و ارتباطی هستند مخصوصاً رابطه و عاطفه زناشوئی. در این جا عرفان درمانگر به عنوان هوی رابطه بین من و توی، زناشوئی وارد می شود و این دو را با یکدیگر به گفتگو و درکی حقیقی و صادقانه می رساند تا راز دل گویند. او زبان راز نهفته این رابطه است، همچنین روابط دوستانه و هر رابطه خانوادگی و اجتماعی دیگر. عرفان درمانگر باید بتواند به قلمرو رنج بیمار وارد شود و با او همدرد و همدل شده و در واقع بر جای او قرار گیرد و این امر مستلزم عشقی کافی به انسان و نجات و سعادت بشر است و هرگز بواسطه فوت و فن و رفتارهای نمادین و جملات شاعرانه ممکن نمی شود. عرفان درمانی به زبانی همان شفاعت است ولی شفاعت عارفانه. پس عرفان درمانگر بایستی انسانی متّقی و مخلص و حق پرست باشد. پس عرفان درمانی نمی تواند امرار معیشت باشد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۹
آنچه که مي گوئیم ………..
آنچه که ما در این نشریه می گوئیم بی تردید عرفان نیست زیرا عرفان گفتنی و نوشتنی و خواندنی نیست بلکه یک وضعیّت وجودی در درجات گوناگون است و آن موجودیّت عرفانی می باشد. و امّا گفتار ما در این مقالات درباره عرفان و مقدمه ای بر عرفان و شرایط و آمادگی ورود به جهان عرفانی و گاه درباره حالات و مقامات و کرامات و وقایع عرفانی می باشد. شرح حالات و مشاهدات و وقایع عرفانی همانطور که در ادبیات عرفانی شاهدیم تماماً جهان استعاره و تمثیل و حکایات است و چه بسا برای کسانی که از آن بیگانه اند جهان افسون و جادو و خرافه است و لذا گمراه کننده می باشد. بنابراین ما تلاش داریم که اگر هم گهگاهی از وقایع و حالات عرفاانی سخن می گوئیم از آن جنبه هائی باشد که کمکی به زندگی طبیعی و عقلائی ما نماید و بیش از این ما را دچار خرافه و افسانه پرستی و خود فریبی از آن نوعی که در دکانهای عرفانی شاهدیم نکند. آن جنبه از خودشناسی هم که در این نشریه می خوانید در حقیقت بی خودی شناسی بشر است تا شاید شوقی برای خود یابی و خود شناسی حقیقی پدید آید. و اینست که بسیاری می گویند که « این حرفها چه ربطی به عرفان دارد؟ » گوئی که عرفان چیزی جز مجموعه ای از اشعار و حکایات و افسانه های عوالم ماورای طبیعی نیست. همه امراض و بدبختی های بشری مربوط به جهان بی خودی های اوست و لذا هر گامی که بواسطه این معارف بسوی خود برداشته شود موجی از مشکلات عالم بی خودی رفع می گردد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۷
عرفان نو یا عرفان منثور
یکی از خوانندگان نشریه ما پیشنهاد کرده بود (البتّه به تمسخر) که نام عرفان خودمان را «عرفان نو
بگذاریم ما هم طبق قاعده «عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد» استفاده کردیم تا شرح تازه ای درباره ماهیت عرفان خودمان عر ضه کنیم. به نظر خودمان نام دیگر عرفانی که ما در این نشریه و سایت ارائه می دهیم «عرفان منثور» است در نقطه مقابل «عرفان منظوم» . زیرا بخش عمده ادبیات عرفانی ما هم به نظم و شعر و شعار و استعاره و تمثیل و حکایت هستند و لذا قرنهاست که مشغول تفسیر شدن هستند و این تفسیر را هم گوئی پایانی نیست مگر اینکه بیائیم و حقایق عرفانی را برای یکبار هم که شده به نثر آنهم به زبان عامه مردم و به زبان حال زندگی روزمره بگوئیم. به لحاظی گفته می شود که عرفان اسلامی به مثابه تفسیر قرآن و کشف اسرار بطن آیات حکیمانه کتاب خداست. اگر تفسیر به معنای ساده و روشن کردن باشد این آثار عرفانی ما به مراتب از خود قرآن هم محتاج تفسیر بیشتری می باشند. همانطور که شعر در سراسر جهان مدرن و از جمله کشور خودمان با ورود به قلمرو نثر و پیدایش شعر نو یا شعر منثور در واقع به وادی دموکراسی وارد شد و همگانی گردید ما هم به یاری خدا همت کرده ایم که همین کار را با عرفان انجام دهیم یعنی آنرا به نثر درآورده و دموکراتیزه و امّی و مردمی و روزمره کنیم و بدین گونه عرفان را به صحنه زندگی عملی وارد کنیم و از اسارت اشرافیت و از پای منقل ها برهانیم. درست به همین دلیل است که عرفان ما نشئگی پران و خمار کننده است. همانطور که مارکس مذهب کاتولیک را افیون مردم می دانست براستی عرفان شاعرانه ما اکثراً افیونی بوده و موجب تخدیر و تزویر بوده است و خود یکی از مهمترین عناصر پیدایش و توسعه خرافات در طی اعصار و قرون محسوب می شود. بدین ترتیب عرفان ما تا مدتها موجب خماری خواهد بود و لذا تهمت ها و فحاشی های فراوانی در انتظار ماست و ما هم به جوشن کبیر مسلح شده ایم و خود را آماده کرده ایم
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۶
نگاهی به تاریخچه خرافه پرستی
عرفان از معرفت است که بمعنای عقل و علم و ادراک یقین می باشد. ولی اما چگونه است که در کشور ما این
عقلائی ترین مکتب دینی مبدّل به خرافی ترین مذاهب شده و علناً مکتب اصالت جهل و جنون گشته است
این فاجعه دینی در تاریخ ما یکی از مهمترین موضوعات تحقیق در قلمرو تاریخ اسلام است که متأسافانه کسی را گوئی شهامت چنین تحقیقی نیست. یکی از علل تبدیل عرفان به خرافه پرستی ومذهب جن و ورد و جادوگری و شارلاتائیزم این است که عرفای ما متأسافانه بهر دلیلی یا بسیار ثقیل و پیچیده سخن گفته اند مثل ابن عربی و ملاصدرا. و یا به زبان شعر و استعاره و حکایات سخن گفته اند که جای هزار تفسیر و سوء استفاده دارد. در میاان همه عارفان اسلامی فقط علی (ع) است که به نثر و به شیوائی و سادگی کامل سخن گفته است که متأسفانه کلام عرفان آن حضرت اصلا مورد توجه علما و روحانیون ما نیست و چه بسا این کلام را منسوب به علی (ع) نمی دانند مثل مجموعه «غرر الحکم و درر الکلم» که دریائی از سخنان عرفانی به زبان ساده است. و اما تا آنجا که تاریخ گواهی می دهد عرفان اساساً در عصر صفویان بود که تبدیل به دریائی از خرافات و قشری گری شد و جالب اینکه این شاهان از نوادگان یک صوفی بزرگ بودند. گوئی حتّی عرفان هم که به حکومت برسد ضدّ عرفان می شود. و به یاد داریم که شاه عباس بزرگ چه معامله ای با یکی از حکیمان و عارفان عصر خود یعنی ملاصدرا نمود. بخش عظیمی از مفاسد و خرافات و جنونی که در لباس عرفان بر جامعه ما حاکم است دستاورد این سلسله می باشد
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۵۵
فلسفه تربیت
«تربیت» در لغت از مصدر «رب» و رب پذیری است و ارادت و اطاعت از مربی تا رسیدن به مقام رب که
کمال تربیت است. و اما رب کیست؟ رب از اسمای خداوند در مقام تربیت مخلوقات است. ولی در میان انسانها آنهائی که در درجاتی بواسطه ربوبیت پروردگار تربیت شده اند و دارای خلق و خو و زندگانی ربانی هستند، مربی مردمانند و در واقع جانشینان ربوبیت خداوند در میان خلق محسوب می شوند. تربیت همان تعلیم عملی زیستن انسانی و مطابق اخلاق خداست. تربیت همان خلقت معنوی و روحانی است که اخلاق عملی را پدید می آورد. تربیت یعنی خلقت باطنی و خلقت باطنی یک انسان از بطن غرایز حیوانی و شهوات شیطانی مستلزم علوم و معرفت بر باطن انسان است و این همان عرفان است. پس مربیان حقیقی همان عارفانند که نفس حیوانی بشر را بر اساس اخلاق الله تبدیل و خلق می کنند و این خلقت جدید است. بنابراین تربیت بمعنای رب پذیری و اطاعت از مربی همانا ارادت و تبعیت صادقانه و خالصانه از یک عارف است تا نفس حیوانی بشر را ربانی کند یعنی عرفانی کند. پس تربیت، امری در قلمرو عرفان و ارادت عرفانی است. آموزه های اخلاقی و مذهبی که از جانب والدین و معلمین و روحانیون دریافت می شود جملگی در قلمرو تعلیم قرار دارند منتهی تعالیم دینی محسوب می شوند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۰۹
نگاهی به سایت های عرفانی
این روزها شاهدیم که هزاران سایت عرفانی به زبان فارسی وجود دارند که این عنوان را به یدک می کشند و دم از خودشناسی و معرفت نفس می زنند ولی دریغ از حتی یک مقاله که یکی از مسائل انسان امروز را از منظر خودشناسی و مفاهیم عرفانی تحلیل کند و راه حلی ارائه نماید و یا لااقل تفسیر به الفاظ عرفانی کند. با نگاهی می توان این سایت ها را به چند دسته کلی تقسیم نمود: برخی عرفان را همان عوالم شعر و استعاره و خلسه و تفاسیر هبروتی و مالیخولیائی آثار قدما می دانند که فقط مختص اهل فن است و تنها خاصیت عملی اش در یک دکان یا هجره است که یکی حقوقی می گیرد و دیگران درس و مشقی می نویسند و کوس انالحق می زنند. برخی دیگر رمالی و کف بینی و دعا و ورد و گیاه درمانی و هیپنوتیزم و جن گیری و احضار روح و تفسیر خواب و امثالهم را عرفان می دانند و بدان مشغولند. از عرفان جز مکتب اصالت حماقت و جنون را تداعی نمی کنند. و اما گروه سوم که بظاهر عملی ترند همان الفاظ و کلیشه های فرویدی و یونگی و به تازه گی کلمات قصار اوشوئی و کریشنامورتی و دون خوانی را عرفان می پندارند. و برخی دگر از خودشناسی فقط اصطلاح « خودشناسی » را می دانند که گویا بسیار مهم است و بزرگان به آن سفارش نموده اند. و نیز برخی با معجونی از یوگا و ورزشهای رزمی و مدیتیشن موفق به ابداع عرفان مدرن شده اند و نیز عده ای هم مشغول انرژی فروشی هستند و خلاصه کارشان توزیع انری مثبت در همه جاست و اینست عرفان. خلاصه اینکه از این عرفانها همه چیز در می آید جز خودشناسی و معرفت. دوره ای در کشور ما هر کسب و کار و مسلکی با پسوند اسلامی و انقلابی، توجییه و تقدیس می شد و وارد بازار می گشت و جواز کار می یافت و گویا اینک نوبت « عرفان » است و شاهد تولید و به بازار آمدن داروهای عرفانی هم هستیم. یکی از علل این اپیدمی و مرض مالیخولیائی رونق همه جائی انواع مواد روان گردان و داروهای توهم زاست که همه مردم ما به یکی از انواع قاچاقی و قانونی اش مشغولند و هر کس با یک بار مصرفش دچار احساسات و دعویهای عرفانی می شود. در اینجا می توان این عرفان رایج را نام مستعار جنون و مالیخولیا دانست. بسیاری از بیمارانی که به روانپزشک رجوع کرده اند بسرعت دچار احساسات عرفانی شده اند و مشغول ارشاد خلق و کشف و کرامات و انرژی درمانی و جن پرانی و غیره. از این دیدگاه بهتر می توان فهمید که چرا اکثر این دکانهای عرفانی از آمریکا و بریتانیا وارد ایران شده اند زیرا آنها در مصرف این مواد روان گردان از ما با سابقه ترند و ال.سی.دی و مشتقات آن را زودتر یافته اند که یکی از پرطرفدارترین آنها آثار کارلوس کاستاندا می باشد که علناً برای رسیدن به عرفانش دعوت به مصرف ال.سی.دی کرده است. بدینگونه که بشر مدرن به پیش میرود و هر روز یک مواد و داروی توهم زای قوی تری به بازار می آید بزودی کل بشریت عارف میشوند و آنگاه نبرد جهانی بین این عارفان تماشائی است و همه مدعی نجات بشریت
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۶۵
آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس
آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق، ماورایطبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان،
پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی