۸_فلسفه تغییر
«تغییر» در لغت از «غیر» است و به معنای غیر شدن میباشد در نقطه مقابل خود شدن .
بی تردید هیچکس در اراده و آگاهی خویش میلی ندارد که غیر خود شود بلکه میخواهد که مستمراً هر چه بیشتر خودش شود و به خودش برسد .
منظور از خود آن ایده و آرمان و تصوری است که آدمی در احساس و اندیشه اش برای یک هویت جاودانه برای خود داراست و می خواهد به آن برسد
ولی به واسطه دیگران (غیر) و در چشم دیگران است که این خود آرمانی باید تصدیق شود .
پس این خود آرمانی ذاتاً غیر و غیرپرست است .
نه تنها به دیگران (غیر) منتهی می شود و به واسطه دیگران عملی می گردد بلکه از طریق دیگران به تدریج در اندیشه فرد القاء می شود .
پس مبدأ و معاد و وسیله رسیدن به این خود تماماً غير هستند این همان معنای تغییر است: غیرشدگی !
والدین و خانواده و جامعه و فرهنگ و وراثتها به فرد ایده ای از « خود» می دهند و سپس این خود بایستی به واسطه دیگران تحقق یابد و نهایتاً به تصویب دیگران برسد زیرا از دیگران است و لذا برای دیگران است.
در اینجا آنچه که « من » نامیده میشود یک ایده و یا نقطه مفروض و بی وجود است که بدینگونه بتدریج بوجود می آید .
هر منی از دیگران و به واسطه و برای دیگران بوجود می آید و در دیگران توسعه می یابد . این سنت عامه بشری در طول تاریخ بوده است.
به همین دلیل آنگاه که آدمی اراده میکند که به خود بازگردد و خویشتن خویش را بیابد جز غیر نمی یابد و تصدیق میکند که « من » همان عدم است و منشأ هر دروغ و توهمی بوده است زیرا وجود نداشته است.