خودشناسی اخلاقی مقاله شماره 4
حدود بیست و پنج سال پیش شمارگان متوسط چاپ ھر کتابی در کشور ما حدود سه ھزار جلد بود .
و امااینک جمعیت حدود دو برابر شده و تعداد بیسوادان نیز لااقل به نصف کاھش یافته و تعداد
دانشگاھیان کشور حدود لااقل پنج برابر شده است و قیمت نفت لااقل دو برابر شده است .
با یک عمل ضرب اینک بایستی شمارگان متوسط کتاب در جامعه ما حدود صدو بیست ھزار جلد شده باشد در حالیکه به حدود دوھزار جلد و گاه ھزار جلد تنزل یافته است .
یعنی کتاب خوانی بعنوان شاخصۀ فکر وفرھنگ و معنویت به نسبت امکانات موجود حدود پانصد درصد کاھش یافته است .
در حالیکه چنین واقعه ای در ھیچ کشوری در جهان گزارش نشده است . چرا :
1 – شاید ھمۀ مردم ما به مقام کشف و شهود عرفانی رسیده اند و نیازی به فکر کردن ندارند و فکر کردن فقط برای بیسوادان است که آنها ھم نیازی به کتاب ندارند .
2 – شاید کسی توان بلند شدن از پای تلویزیون و رایانه را ندارد .
3 – شاید ظرفیت مغزھا کاملاً پر و اشباع شده است .
4 – شاید ھم مغزھا به کلی از کار افتاده است .
5 – شاید جامعه ما زودتر از ھمه به آخرالزمان و آخر جهان رسیده است.
6 – شاید دیگر کتابی که ارزش خواندن داشته باشد نوشته نمی شود و نویسندگان ما به لحاظ مغزی عقیم شده اند .
7 – شاید تهاجم فرھنگی کارش را کرده است و یا ھمه مغزھای فکور ما فرار کرده اند .
8 – شاید کتاب خواندن و فکر کردن اصلاً به صرفه نیست و توجیه اقتصادی ندارد .
9 – شاید رسانه ھای تصویری سریعتر آموزش می دھند و کتاب خوانی به لحاظ تاریخی در جامعه ما بسرآمده است .
10 – شاید ھم فکر کردن باعث جنون می شود و نظام اجتماعی را پریشان می سازد .
11 – شاید ھم دیگر کسی کتاب نمی خواند بلکه ھمه کتاب می نویسند ھمانطور که تعداد ناشران صدھا برابرشده است .
12 – شاید ھم ھمۀ این شایدھا در آن و احد درست و یا بکلی نادرست باشد .
✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل دوم _ فلسفه تعلیم و تربیت
« اثر استاد علی اکبر خانجانی »