ظهور ناجی موعود امام زمان

ظهور ناجی

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی
۱۴۹- و اما بدان که عالیترین بینه ها برای این امانت داران الهی یعنی اولیاء الله همانا نازل شدن امر خدا بین منیت بشری و مخلوقی انسان است و هویت احدی و ازلی خدا: بین خود و خدا! و اين بیّنه موجب ظهور حق از انسان است و اين همان مقامی است که برخی از اولیاء و عرفا در آن لب به انا الحق گشودند و حتی انا الله! آنچه که شطحیات نامیده می شود سخنانی در اين مقام و بینه الهی است که مرز بین خود و خدا از میان برداشته و احدیت مطلق رخ نموده است و انسانی مظهر کمال اراده الهی شده و دست و گوش و چشم خدا می گردد و اين همان مقام مخلصین در قرآن است که خداوند آنان را از هر محاسبه ای مبرا کرده است و اعمال آنها را اعمال خود خوانده است. کمال مطلقه اين بینه و نزول و ظهور الهی در سطح جهانی٬ همانا ظهور ناجی موعود امام زمان است. که اين یگانگی را کل بشریت نظاره می کند در حالیکه در دوره غیبت فقط تعدادی از مومنان خاص درکش می نمایند همانطور که مثلا مولوی در شمس تبریزی و برخی از مریدان در امامان خود.

فلسفه ظهور امام زمان(عج)

  صوتی       تصویری

______________________________

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی

۱۴۹- و اما بدان که عالیترین بینه ها برای این امانت داران الهی یعنی اولیاء الله همانا نازل شدن امر خدا بین منیت بشری و مخلوقی انسان است و هویت احدی و ازلی خدا: بین خود و خدا! و اين بیّنه موجب ظهور حق از انسان است و اين همان مقامی است که برخی از اولیاء و عرفا در آن لب به انا الحق گشودند و حتی انا الله! آنچه که شطحیات نامیده می شود سخنانی در اين مقام و بینه الهی است که مرز بین خود و خدا از میان برداشته و احدیت مطلق رخ نموده است و انسانی مظهر کمال اراده الهی شده و دست و گوش و چشم خدا می گردد و اين همان مقام مخلصین در قرآن است که

خداوند آنان را از هر محاسبه ای مبرا کرده است و اعمال آنها را اعمال خود خوانده است. کمال مطلقه اين بینه و نزول و ظهور الهی در سطح جهانی٬ همانا ظهور ناجی موعود امام زمان است. که اين یگانگی را کل بشریت نظاره می کند در حالیکه در دوره غیبت فقط تعدادی از مومنان خاص درکش می نمایند همانطور که مثلا مولوی در شمس تبریزی و برخی از مریدان در امامان خود

www.khanjany.com

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

(بهانه فقدان امام زمان در دوره غیبت)

381- فقدان امام زمان در دوره غیبت اساسی ترین زمینه و بهانه شرک برای مسلمانان بوده است. درحالیکه در قرآن کریم مکرراً آمده است که مؤمنان اولیای یکدیگرند و ھر مؤمنی که از ایمان و معرفت برتری برخوردار است ولی و امام ھدایت سائر مؤمنان است. و ھرگاه چند نفرمؤمن جمع آیند و ھمدل شوند خداوند آنان را ھدایت می کند. بنابراین در عصر غیبت امام زمان، مؤمنین و عارفان و عالمان ربانی جانشینان آن حضرت در امر ھدایت خلق ھستند تا آنان را از شرک منزه سازند. ھمچنین در قرآن کریم آمده است که اگر مؤمنی کسی را ھمچون خداوند دوست بدارد این خداست که بر او حکم می کند. یعنی او را ھدایت می کند. و این آیه بیان رابطه قلبی و عرفانی بین مراد و مرید در عرفان اسلامی است

382- بنابراین غیبت امام زمان بهانه مقبولی نیست زیرا در صدر اسلام شاھد بودیم که تا چه حدی امامان ما تنها و مطرود مسلمانان بودند وجملگی در تنهایی و انواع اتهامات مسلمین شهید شدند. بنابراین ھرچه فاصله معنوی و عرفانی بین امام ھدایت و مؤمنان کمتر باشد به نفع مؤمنان است. امر امامت و ھدایت دارای سلسله مراتب است. در صدر اسلام نیز شاھد بودیم که فقط علی ع بود که تحت امامت رسول خدا قرار داشت و سلمان و ابوذر و عمار و مقداد ھم تحت امامت علی ع و سائر مؤمنان ھم به ترتیب تحت امامت این مریدان بودند. مؤمنان مبتدی تحت ولایت مخلصین ھستند و مخلصان تحت ولایت اولیای الهی ھستند و این اولیاء ھم تحت ولایت امام زمان قرار دارند 

www.khanjany.com

از کتاب خداشناسی امامیه جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی

فصل اول 

حضرت «کلمة الله» – بوِد نبود 

266- امام زمان ظهور کلمة الله است پس آنانکه این کلمه را نشناسند چگونه امامشان را شناسند. امام زمان ظهور کامل رحمن و رحیم است. آنانکه رحمن و رحیم را نمی شناسند چگونه امامشان را بشناسند! امام زمان، ظهور رحمه ِللعالمین است کسی که رحمت را نمی شناسد و جھانیت آنرا درک نمی کند چگونه امام زمانش را بشناسد. امام زمان امام علم و عرفان قرآن است پس جاھلان چگونه او را بشناسند! ھمه وزرای امام زمان غیرعرب ھستند پس آنانکه اسلام و شیعه غیرعربی را نمی شناسند چگونه او را بشناسن!د

286- پس بدان که ظهور امام زمان که ظهور رحمت مطلقه اش بر جهانیان است عرصه جولان غرایز حیوانی و بهشت عیاشی بشر نیست که بشر ھم اینک نیز از فرط عیاشی اش به ھلاکت افتاده است. پس ظهور حضرت جز ظهور و حاکمیت علم و حکمت و عرفان قرآنی نیست و اینست عدالتش. زیرا بشر فقط در سیطره نور عقل و عرفان است که جایگاه الهی خود را می یابد و در آن مستقر می شود و با خود عادل می گردد و با خدایش متوازن می شود زیرا خلیفه اش می گردد و اینست عدل. پس چنین عدلی را با شمشیر و قتل عام کاری نیست و بلکه منکران آدمیت پیشاپیش بدست یکدیگر نابود می شوند و او کسی را نابود نمی کند و بلکه عدمیان را ھستی می بخشد به نور عقل و عرفان. و رحمتی جز این نیست که نابوده ای وجود یابد

www.khanjany.com

اگر باور به ناجی موعود نمی بود؟ مقاله ۲۳ خودشناسی شیعی از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم

می دانیم که همه مذاهب جهان در اعتقاد تاریخی خود در انتظار ظهور یک ناجی هستند که جهان و جهانیان را نجات  می دهد و بهشت موعود را بر روی زمین قرار می کند. این ناجی در درون یکایک بشر است. اگر شما ناجی نباشی ناجی وجود ندارد. امام صادق (ع) می فرماید که « انتظار همان ظهور است.» یعنی منتظر همان ناجی است. براستی اگر چنین باوری در اذهان جهانیان نمی بود و چنین امیدی در قلوب بشریت وجود نمی داشت جهان معاصر ما اینک چگونه بود؟ پیش بینی چنین وضعی  چندان مشکل نیست. کافیست که نگاهی به وضع و حال و سرنوشت برخی از آدمهای اطرف خودمان بیندازیم که دچار نومیدی شدید هستند. این نوع آدمها که امیدی به نجات خود ندارند دو دسته اند: دسته ای تبهکاران حرفه ای و جنایتکاران هستند و دسته ای دیگر هم  افسرده گان و معتادان به مخدرات و روان گردانهای داروئی. تازه همین افراد هم تحت الشعاع اکثریت مردمی قرار دارند که اصولاً امیدوارند. با اندک تأملی به یقین می توان گفت که اگر انتظار ظهور ناجی موعود در بشریت نمی بود تاکنون طومار بشریت بدست خودش مدتها پیش از این پیچیده شده بود. آیا اینطور نیست؟ شاهد بوده ایم که کافرترین ایدئولوژی عصر جدید یعنی کمونیزم ماتریالیستی هم وعده به نجات حتمی بشریت داده بود که توانست چند دهه باقی بماند. و در روایات شیعی داریم که اگر اولیای خدا بر روی زمین نمی بودند طومار بشریت بسیار پیش از این پیچیده شده بود. و نیز اینکه ناجی موعود پس از برپائی حکومت جهانی خود بالاخره بدست زنی ریش دار ( فمینیست ) کشته می شود و سپس بشریت گروه گروه از فرط نومیدی خودکشی می کند و بدینگونه نسل بشر منقرض می شود 

www.khanjany.com

از کتاب محبت نامه فصل دوم آخرالزمان محبت

١٠٣- طبق روایت معتبر و مکرر از امامان شیعی و عرفای اسلامی در دوران غیبت امام زمان در ھر عصری حدود ٣۵۶ نفر بر روی زمین زندگی می کنند که به مثابه دستگاه ولایت امام و خلافت خدا در جهان ھستند که بدون آنها بساط بشریت از جهان جمع می شود و قیامت کبرا برپا می شود. با اندک تفاوتی در تعداد و عناوین این افراد باید گفت که یک نفر قطب نام دارد که در رأس ھرم خلافت الهی قرار دارد که طبق وصف قرآن ھمان امام مبین است. تحت ولایت او چهار نفر اوتاد ھستند که پس از این چهار نفر، ھفت نفر ابدال، چهل نفر اولیاء، ھفتاد نفر ابرار، صد و ده نفر اخیار و یکصد و بیست و چهار نفر مرید مؤمن ھستند که قاعده این ھرم را تشکیل می دھند و در سلسله مراتب ولایت نسبت به ھمدیگر قرار دارند که جملگی تحت اراده امام غایب می باشند. 

١٠۴- برخی از علما و عرفا فرد قطب را ھمان امام غایب می دانند که فقط ھمان چهار اوتاد با او در ارتباطی حضوری و مستقیم ھستند. ولی برخی دیگر قطب را نائب امام زمان و امام ناطق و زبان امام غایب می دانند. و طبق روایت ھر گاه این ٣۵۶ نفر یکدیگر را بیابند و جمع شوند آستانه ظهور است. 

١٠۵- بهرحال یک مؤمن میتواند ھمه این مدارج عرفانی و روحانی را در دستگاه ولایت الهی طی نموده و تا مقام قطب بالا رود. 

١٠۶- و این ٣۵۶ تن تشکیل دھنده ھرم محبّت خدا در عالم ارض ھستند و یا ارکان عرش بر فرش. اینان یاران امام و شیعیان حقیقی اند که البته تحت عنوان ھر یک از مذاھب حقه فعالیت می کنند. 

١٠٧- آن یکصد و بیست و چهار نفر که نمادی از یکصد و بیست و چهار ھزار پیامبرند به مثابه منادیان و سخنگویان مخلص رسالت انبیای الهی در جهان ھستند که در ھمه مذاھب و اقوام بشری پراکنده اند و تحت عنوان ھر مذھبی با مردم سخن می گویند و مردم را چه با اسم و چه بی اسم با حقایق و معارف و احکام دین اسلام آشنا می کنند که در فطرت ھمه مذاھب الهی حضور دارد . اینان مؤمنان حقیقی مذاھب الهی ھستند. اینان به مثابه قاعده ھرم الهی در میان خلق ھستند که نور محبّت و ھدایت را به کالبد جوامع بشری منتقل می کنند که البته خودشان این نور را از آن یکصد و ده اخیار دریافت میکنند. اینان علمای صدیق دین و اخلاق در میان مردم ھستند و برپا دارندگان تقوا. 

www.khanjany.com

درباره مسیحیت

اگر مسیح پسر خداست پس چگونه قابل کشته شدن بوده است؟ مسیح روح خداست و لذا روح هم قابل به قتل رسیدن نیست و به همین دلیل است که “نه او را بر دار کردند و نه او را کشتند بلکه امر بر آنها مشتبه شد”. لذا مسیح زنده است نه در آسمان بلکه بر روی زمین. منتهی چنان به پروردگارش نزدیک است که از چشم کسانی که از خدا دورند دیده نمی شود همچون امام زمان

از کتاب کند و کاوی در اصول تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 119

www.khanjany.com 

عشق مسیحائي

در قرآن کریم می خوانیم که: ای مؤمنان هرگز از روح الله مأیوس مباشید! و نیز می خوانیم که: بهترین دوستان مؤمنان برخی از نصاری هستند. و نیز طبق اعتقاد اسلامی می دانیم که ظهور مهدی و مسیح واقعه ای واحد است. لذا مسلمانان مؤمن طبعاً از عشق مسیحائی برخوردارند و قادر به تفکیک عشق مسیح و مهدی از یکدیگر نیستند. همه عارفان اسلامی نیز دارای عشق شدید مسیحائی بوده و این دو ناجی را یکی دانسته اند و این فلسفه در مکتب ابن عربی بنیانگزار فلسفه وحدت وجود به کمال رسیده است. ایمان اسلامی و مسیحی دارای نوری واحد است و لذا مؤمنان این دو نوع مذهب دارای روح و آرمانی واحدند و باید باشند و کلّ بشریت را بایستی بر این اساس به اتحاد برسانند و از نفاق انگیزی صهیونیزم شدیداً بر حذر بوده و هوشیار باشند. ملل مسلمان و مسیحی بایستی از فراسوی حکومتها و امپریالیزم و دسیسه های بنی اسرائیلی دست اتحاد بهم داده و زمینه را برای ظهور ناجی موعود فراهم کنند. مسیح اساس مهدی و اولین حامی او در ظهور است. عشق مسیحائی زیر بنای اعتقادی و تاریخی عشق محمدی است و بدون آن عشق محمدی قابل درک نیست. همینطور است عدالت موسوی. لذا مسلمانان بایستی عدالت موسوی و عشق مسیحائی را از اسارت امپریالیزم و صهیونیزم برهانند و این دو پیامبر بزرگ را از آن خود سازند و به دفاع از آنها بر خیزند و بدینگونه وجدان خفته یهود و نصاری را بیدار کنند و امت واحد ابراهیمی را پی ریزی نمایند. این امر حتی شامل حال امت بودا نیز می شود: بیائیم از سنت حقه عارفان خود پیروی کنیم و چون مولای رومی ظرف درک و پذیرش هفتاد و دو مذهب باشیم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۹۳

www.khanjany.com 

علائم ظهور امام زمان 

علائم ظهور

چگونه مي توان امام زمان (ع) را شناخت؟

طبق روایات شیعی برخی از مهمترین علائم حقانیت وجود امام زمان در ظهورش امور ذیل می باشند: عبا و عمامه سبز، مردی میانسال ،حامل عصا و تابوت حضرت موسی(ع) و ذوالفقاار علی (ع) و کتاب موسوم به «قرآن علی»، بهمراه حضرت مسیح (ع‌) و سیصد واندی از یارانش. این عمده علائم شخصی ایشان است بهمراه برخی از علائم طبیعی و اجتماعی و غیره. ولی مهمترین و تعیین کننده ترین اینها علائم شخصی حضرت است وگرنه بسیاری از علائم طبیعی و بشری ظهورِ حضرت مدتهاست که در سراسر جهان آشکار شده است و می تواند متعلّق به هر مدعی امامت باشد. و نیز این روایت که در هنگام ظهورش بر تاقِ آسمان، حقانیّت این ظهور نوشته می شود که به مثابه شناسنامه اوست

ولی آیا چه کسی و با چه سندی می تواند علائم شخصی ایشان را تشخیص دهد که درست است و جعلی نیست؟ و نیز اینکه امروزه به کمک اشعۀ لیزر از زمین و یا ماهواره ها می توان در آسمان هر مسئله ای را بهر زبانی نوشت. پس این علامت هم قابل سندیت نیست. پس ملاک تشخیص ایشان از یک دجّال چیست؟ آیا براستی هیچیک از ما شیعیان که شبانه روز در انتظار ظهورش ضجّه می زنیم لحظه ای هم به این امر اندیشیده ایم و یا اینکه تعارف می کنیم و یا می پنداریم که آن حضرت خودش می آید و درب خانه ما را می زند و ما را نجات می دهد و گور بابای بقیه!! بنظر می رسد این آخری از سائر دلایل معنوی تر و قابل اعتمادتر باشد. اینطور نیست؟

امروزه وقتی که محاکمه سید علی محمد باب مدعی امام زمان بودن را به یاد می آوریم که چگونه در یک امتحان دستور زبان عربی مردود و محکوم به اعدام شد به حال خودمان خنده مان می گیرد با این علائمی که در ذهن خودمان برای او قایل هستیم آنهم در عصری که می توان به یاری تکنولوژی حتی انسانی نورانی را سوار بر اسب در آسمان پرواز داد و همچون فیلمهای «جنگ ستارگان» شمشیرهای نوری ساخت و یک مهدی یا مسیح هزار بار متافیزکی تر از روایات تاریخی تحویل بشریت داد. طبق اخبارها و شایعات پراکنده سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی مشغول طراحی چنین ناجی هائی برای بشریت و خاصّه مسلمانان هستند. بنابراین نگران این داعیان امامت و نائب امامتی که در کشورمان مردمان را سرکیسه می کنند نباشیم که بیش از حد رسوایند بلکه نگران آن امام زمانی باشیم که در سازمانهای روشنفکری غرب مشغول طراحی شدن است که همه ویژگیهای روایات مسیحی و شیعی را دارد و بسیار برتر از آن است

براستی آیا چاره چیست؟

بی تردید اگر بخواهیم طبق روایات تاریخی و علائم موجود در این روایات در انتظار ظهور ناجی باشیم بایستی پیشاپیش خودمان را فریب خورده بدانیم و قطع امید کنیم. وقتی مشتی شیّاد که اکثرشان بیماران روانی و رسوایند قادر هستند که مردمان را بفریبند وای بر آن امام و ناجی که در سازمان ناسا تولید شود که حتی بر پیشانی او هم نامش بدرخشد! مسئله اینست و لاغیر

پس بر هر عاقلی مبرهن است که امام زمان جز بواسطه ایمان یقینی و معرفت قلبی و عرفان و عطش جدّی برای درک آن حضرت قابل تشخیص نیست . یعنی جز معرفت نفس هیچ راهی مطمئن وجود ندارد

به یاد آوریم که در صدر اسلام درباره حقانیت امامت ائمه اطهار(ع) و شناسانامه آنها کمترین تردیدی نبود و آنان در تنهائی مطلق و گاه بدون وجود حتی یک مؤمن صدیق و عارف شهید شدند آنهم بنام ملحد و مرتد

آنان هم آشکارا فرزندان علی (ع) و فاطمه(ع) بودند و هم به زبان عربی صحبت می کردند و جملگی دارای کرامت بودند ولی هیچ مشکلی از مسلمانان حل نشد و همانها آنان را شهید ساختند و نه کفّار

آنچه امام را تشخیص میدهد و تصدیق می کند هیچیک از علائم مذکور نیستند آنهم در دوران ما. ملاک تشخیص امام، دل عاشق و ذهن عارف و جان هوشیار و در انتظار و جستجوگر است. حضرت مسیح(ع) نیز در مسیحا بودنش به لحاظ نژاد و علائم هیچ کم نداشت ولی بواسطه روحانیت یهود محاکمه و مصلوب شد و نه رومیان شرابخواره و منکر خدای یگانه

پس بهتر است که بر خود بترسیم و نشانه های جهانی و بشری و طبیعی و تاریخی ظهور را درک و تصدیق کنیم و خودمان را بواسطه عرفان نفس و اخلاص در دین برای درک وجود مبارکش مهیّا سازیم و از آن دریای علائم ضدّ و نقیض حاصل از روایات تاریخی نومید باشیم که بهترین ملعبه دجّالان می تواند بود

امام را به قلب و جان و عرفان می توان شناخت و نه با چشم و هوش کتابی و فنی و شناسانامه ای. و به یاد داشته باشیم که امام زمان شناسانامه ندارد. فقط با تکنولوژی باستان شناسی می توان درستی شمشیر علی(ع) و تابوت موسی(ع) را در نزد ناجی موعود تشخیص داد. پس غربی ها زودتر از ما تشخیص می دهند. آیا اینطور نیست؟!

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۹

 www.khanjany.com 

امام زمان

معضله ارتباط با ناجي موعود

«امام زمان چگونه کسي است؟»

یکی دیگر از ویژ گیهای فرهنگی بشر مدرن در جهان ادعاهای ارتباط با مهدی(ع) و مسیح(ع) به گونه ای متفاوت است که بصورت امری اپیدمیک و روز افزون در آمده و در برخی کشورها مسائل پیچیده ای پدید آورده و گاه پای حکومت و درگیری و دستگیری در میان است از جمله در کشور خودمان که اخبارش را حتی در رسانه ملی شاهدیم. یکی خود امام زمان یا مسیح است، یکی نائب اوست، دیگری واسط اوست و آن یکی دلال و معاون و دفتر دار اوست و… . اگر همه این نوع آدمها را دیوانه و یا شیاّد هم بدانیم باز هم یک مساله ای قابل تأمل و فراسوی خیر و شر است. امروزه در هر روستا و محله و شهر و خیابانی لااقل یک نفر دارای چنین ادعاهائی است. این چه واقعه ای است؟ بجای دستگیری این آدمها بیائید و یک برنامه روشنگری برای مردم بگذارید و با این نوع آدمها مصاحبه کنید. اگر بر مبنای اعتقاد دینی و اسلامی به این امر بنگریم واقعیت اینست که بساری از نشانه های ظهور ناجی موعود بر بشریّت آشکار شده و اتفاقاً مردمانِ عامّی بیشتر به این علائم توجه دارند و باورش می کنند تا علمای دینی، گوئی که به صرفه علمای دینی نیست که به این زودیها ناجی موعود ظهور کند زیرا در این صورت رسالت آنها هم به پایان می رسد. و لذا یکی از جدّی ترین گروهی که با این علائم و ادعائی دچار خصومتی آشتی ناپذیرند همان روحانیت مذاهب می باشند. این پیشگوئی در روایات اسلامی نیز وجود دارد. و اما از منظر دیگر هر چه که بشر مواجه با وعده های توخالی و وارونه علائم و فنون و مدرنیزم می شود و بن بست های زندگی خود را درک و تصدیق میکند بیشتر طالب و مشتاق ظهار ناجی موعود و یا یک معجزه آسمانی است. این نیاز بشر به نجات از علل اساسی ظهور ناجی می باشد: چون خطر فرا می رسد ناجی هم ز راه میرسد! این امر بخودی خود علت دیگری بر ظهور شیادان و دجّالان است همانطور که طبق روایات دینی یکی از نشانه های عنقریب ظهور ناجی همانا ظهور همه جائی دجّالان است که دعوی ناجیگری دارند. پس بهتر است که این واقعه را جدّی بگیریم و فکری کنیم و آماده باشیم. امروزه حتی سازمان سیا و ناسا در آمریکا برای آخر الزمان برنامه ریزی می کنند ولی آیا کشور ما و مسئولین نظام ما براستی این واقعه را جدّی گرفته و برایش فکر و برنامه ای دارند و یا سرکوب و دستگیری این دجّالان و دیوانگان را کافی می دانند. در رسانه های غربی و شرقی در این باب سخن ها می رود الا در کشور ما که در بی خبری و غفلت کامل بسر می بریم. چرا؟ نکند که ما به ناجی نیازی نداریم و یا خیالمان راحت است که از خود ماست!؟ حتی واعظان مذهبی ما هم آخرالزمان را مربوط به پایان جهان می پندارند و دعای فرج تعارفی مربوط به ناکجا آباد و مربوط به دوران مابعد از تاریخ است. آیا درباره امام زمان هیچ معرفتی داریم و یا عمامه و اسب و شمشیرش کافیست؟ اگر اینها را نداشت چه؟ از او شناسنامه می خواهیم ؟ و… ؟ امروزه جهان مسیحی در این باب بسیار جدی تر و فعالتر و ناطق تر است و این غفلت عظیمی است که همچون بسیاری موارد دیگر گریبان فرهنگ و دین ما را گرفته است. از اینهمه شبکه های سراسری تلویزیون آیا حتی یک برنامه هم به این امر اضطراری اختصاص داده شده است؟ مگر امام زمان در رأس محور اعتقاد ما قرار ندارد؟ پس چرا اینقدر غافلیم. بیائیم باور کنیم که در آخرالزمانیم آنهم چهارده قرن است. چگونه است که امّت دین آخرالزمان اینقدر در نسیان بسر می برد؟ اگر همین فردا ناجی ظهور کند تکلیف ما چیست؟ آیا باید استغفار کنیم؟ از جهل و بی معرفتی و بدبختی و بن بست هاست که مردمان به این ساده گی به دام دجّالان و شیادان می افتند که دزد مال و ناموس و ایمان مردمند. بیائیم و برنامه های دجّال شناسی در تلویزیون بگذاریم تامردم این نوع کلاه برداران و یا دیوانگان را ببینند و خود قضاوت کنند. این کمترین کاری است که باید کرد. هرگاه دروغی فراگیر شد دالّ بر حقیقتی است. امروزه دکان رمّالان و دعانویسان بسیار شلوغتر از اطباء و مشاوران است. بیائیم و این واقعه را درک و بررسی کنیم. و اتفاقاً اکثر مراجعه کنندگان به این شیادان که تعدادشان از اطباء هم بیشتر است طبقه تحصیل کرده می باشند که پولهای کلانی هم می پردازند. بیائیم این پدیده را معنا و فهم کنیم زیرا با بستن این دکانها ودستگیری شیادان هیچ مشکلی حل نمی شود و مستمراً بطور تصاعدی بر تعدادشان افزوده می شود زیرا مراجعه کننده هایشان مستمراً در حال فزونی هستند. بیائید و این جماعت اعم از رمّال و جن گیر و دعانویس را بهمراه مراجعه کنندگانشان در رسانه ملی بشناسانیم و این درد و جنون و مالیخولیای ملّی را پنهان نداریم تا مثل مسئله اعتیاد و ایدز بناگاه به انفجار و فاجعه نرسد. این شیادان برای مردمان بی خاصیت هم نیستند و گرنه مردم آنقدر هم احمق نیستند. بیائیم این خواص را فهم و معرفی کنیم. یکی حامل شمشیر امام زمان است دیگری دستمالی از او دارد و تبرّک می کند و برای امام زمان پول جمع می کند و زنی هم ادعا دارد که اصلا همسر امام زمان است و … و این جریان روز به روز شدیدتر و مسری تر می شود آیا نباید هیچ فکرعلاجی نمود؟ آیا سرکوب بس نیست؟ و کلام آخر اینکه علمای دینی بایستی در رسانه ملی شناخت امام زمان را به مردم عرضه کنند و گرنه هیچ نکرده اند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص 

www.khanjany.com

بسم اللّه الامام المبین

۱- ناجی موعود تحت عناوین و نامهای متفاوتی در همه فرهنگها و مذاهب جهان دو جنبه دارد: یکی جنبه تاریخی آن و دیگری جنبه نفسانی و روانی. حضور این معنا و انتظار در نفوس بشری بعنوان آخرین امید به رستگاری روح عین آخرین امید به رحمت خداست که در طول تاریخ در همه اقوام بشری جاری و ساری بوده و تا به امروز ادامه يافته و بلکه مستمراً بر شدت و عمق این باور و انتظار افزوده شده است بمیزانی که بشر از خودش و وعده های اقتصادی و سیاسی و علمی و فنی نومید شده است. و امروزه اوج اين نومیدی از خود و امید به خداست که بصورت امید و انتظار ظهور ناجی خود نمانی می کند که تنها آنگیزه روحی بقای بشر در جهان است و بمیزانی که اين امید و انتظار از میان برود بشر به خودکشیها و خود براندازیهای گوناگونی مبتلا میشود تا آنجا که نسل خود را از زمین براندازد

۲- امید به نجات بواسطه ظهور ناجی موعود. تنها ایمان و اتصال بشر آخر الزمان به خداوند است. بشری که رسالت انبیای سلف را عیناً و ذهناً از دست داده و خدای آسمانی نبوتها پاسخگوی گمشدگی او نیست و وجودش را معنا و هویت نمی بخشد و گونی خدای آسمان مرده است. ناجی آخرالزمان همان ظهور خداوند در عالم خاک و از کالبد بشر است

۳- وعده ظهور ناجی موعود فقط مربوط به عرصه ختم نبوت و آخر الزمان هم نیست ولی در این دوره اين وعده و باور هزاران بار شدیدتر شده است زیرا خلاء و فقدان خدای آسمانی و از میان رفتن ایمان عرصه نبوی موجب اوج گیری این باور بوده است. عشق به دیدار خدا در عالم خاک عشق ازلی فرزندان آدم بوده است و هرگز ایمان و اتصال به خدای آسمانی ارضاء کننده دل و جان انسان نبوده است و لذا پیامبر بزرگی چون موسی(ع) که مصاحب با خدا بوده در عطش دیدار با اوست که ماجرایش را درقرآن می خوانیم بنابراین این عشق در انبیای سلف بمراتب بیشتر از مردمان عادی بوده است و این است که پیامبر اسلام می فرماید که «ای علی تو نور باطن همه پیامبران بوده ای و زهی افتخار بر من که تو را در بیرون از خود دیدار می کنم.»

۴- آنکه رسالت دینی را در خود٬ در خاندان و نژاد و سپس جامعه خودش در حد توان و امکانات به کمال برساند بر عرصه امامت که دین و نبوت و وحی باطنی است وارد می شود. به همین دلیل نخستین کسانی که به امامت رسیدند پیامبران اولوالعزم بودند که ابراهیم(ع) اولین آنهاست. و اینان نخستین ناجیان موعود و تجلی خدا در عالم خاک هستند و نور هدایت حق برای خلق بر روی زمین. بدین ترتیب زمین هرگز از وجود امامان خالی نیست. و اما این مقام در عرصه ختم نبوت یعنی ختم وحی آسمانی٬ از وادی معرفت نفس و عرفان علی(ع) رخ می نماید و این به آن معناست که راه ارتباط انسان با خدا از طریق تعمق در نفس ممکن شده است که اين همان صراط المستقیم و راز ختم نبوت میباشد

کتاب “امام زمان کیست” ص ۳ اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

در آخرالزمان به دلیل ظهور امام زمان، جوامع بشری که پرستنده دهریت و ارزشهای تاریخی و نژادی هستند به جبر و قهر الهی دچار فروپاشی و انحلال و امحای این ارزشها می شوند همانطور که امروزه در سراسر جهان بطرز فزاینده ای شاهدیم! و این زمینه جبری رویکرد به الساعه و اکنونیت است. زیرا ظهور نهائی امام زمان، ظهور قهار الساعه است که برای کافران منجر به نیهیلیزم عقیدتی و رفتاری و اخلاقی واقتصادی و سیاسی می شود. زیرا روح منطقی الساعه برای کافران جز پوچی و آنارشیزم نیست

کتاب حدیث وجود(مبانی حکمت قرآنی)(حکمت واقعه- حکمت خلّاق- حکمت صدیقین- حکمت ارحم الراحمینی) 

از اثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی مولف بیش از ۱۷۶ جلد کتاب و سخنرانی 

www.khanjany.com

امروزه اگر یک امام غایب است در عوض صدها عارف محل تجلی نور رحمت و هدایت او بر همه ملتها و مذاهب روی زمین گشته اند. در واقع غیبت امام از یک مکان و قوم خاصی موجب ظهورش از همه مکانها و اقوام بشری گشته است. این همان ارض واسع و رحمت واسع و هدایت واسع و دین واسع و حقیقت واسع محمدی است بر عالمیان

www.khanjany.com

۲۴۶ -امام دوازدهم در خطبه سباسب علناً می فرماید که به قلمرو ذات احدی پروردگارش ملحق گشته و لذا زین پس ابداً دیگر کسی او را بعنوان یک فرد دنیوی دیدار نخواهد کرد. دیدار بنده و یا هرکس دیگری از امام زمان هم دیداری نوری و بصورت رویای صادقه و جمال نوری امام است. پس هر که مدعی دیدار مادیت هیکل مبارک امام زمان است کذاب است. و آن سخن امام باقر که “ما معانی پروردگاریم” بیان همین امر است که امام نیز همچون خداوند دیگر دارای موجودیت فیزیکی نیست و تماماً الهی گشته است. و اینست معنای انسان کامل

۲۴۷ -پس عارفان واصل دربهای فرج امام زمان و ارض ملکوتی اویند. در غیر اینصورت غیبت امام زمان همچون خاتمیت محمدی، جز بمعنای قطع رابطه مطلق خدا با خلق و قهر و غضب مطلق او نمی تواند بود. و اینست راز ولایت علی (ع) که سرّ است و سرّ سرّ و سرّ سرّ سرّ!

۲۴۸- حقیقت” یک سخن بیش نیست که ما در مجموعه آثارمان از دربهای گوناگون مسائل مادی و معنوی و دینی بشر هربار برآن وارد شده و آنرا بیان و اثبات و تعین بخشیده ایم. و لذا بنظر می رسد که همه کتابهای ما تکراری باشد در حالیکه چنین نیست و مصداق “متشابه مثانی” در قرآن است. همانطور هرگاه که کتاب قرآن را می گشائیم گوئی همان صفحه روز قبل را می خوانیم. همه حقایق الهی و معارف قرآنی اینگونه اند. و در این کتاب رحمت مطلقه و ارض ملکوت دربهای ورود به اسرار قرآنی است و معارف امامی

www.khanjany.com

 علائم ظهور

 چگونه مي توان امام زمان (ع) را شناخت؟

طبق روایات شیعی برخی از مهمترین علائم حقانیت وجود امام زمان در ظهورش امور ذیل می باشند: عبا و عمامه سبز، مردی میانسال ،حامل عصا و تابوت حضرت موسی(ع) و ذوالفقاار علی (ع) و کتاب موسوم به «قرآن علی»، بهمراه حضرت مسیح (ع‌) و سیصد واندی از یارانش. این عمده علائم شخصی ایشان است بهمراه برخی از علائم طبیعی و اجتماعی و غیره. ولی مهمترین و تعیین کننده ترین اینها علائم شخصی حضرت است وگرنه بسیاری از علائم طبیعی و بشری ظهورِ حضرت مدتهاست که در سراسر جهان آشکار شده است و می تواند متعلّق به هر مدعی امامت باشد. و نیز این روایت که در هنگام ظهورش بر تاقِ آسمان، حقانیّت این ظهور نوشته می شود که به مثابه شناسنامه اوست. ولی آیا چه کسی و با چه سندی می تواند علائم شخصی ایشان را تشخیص دهد که درست است و جعلی نیست؟ و نیز اینکه امروزه به کمک اشعۀ لیزر از زمین و یا ماهواره ها می توان در آسمان هر مسئله ای را بهر زبانی نوشت. پس این علامت هم قابل سندیت نیست. پس ملاک تشخیص ایشان از یک دجّال چیست؟ آیا براستی هیچیک از ما شیعیان که شبانه روز در انتظار ظهورش ضجّه می زنیم لحظه ای هم به این امر اندیشیده ایم و یا اینکه تعارف می کنیم و یا می پنداریم که آن حضرت خودش می آید و درب خانه ما را می زند و ما را نجات می دهد و گور بابای بقیه!! بنظر می رسد این آخری از سائر دلایل معنوی تر و قابل اعتمادتر باشد. اینطور نیست؟ امروزه وقتی که محاکمه سید علی محمد باب مدعی امام زمان بودن را به یاد می آوریم که چگونه در یک امتحان دستور زبان عربی مردود و محکوم به اعدام شد به حال خودمان خنده مان می گیرد با این علائمی که در ذهن خودمان برای او قایل هستیم آنهم در عصری که می توان به یاری تکنولوژی حتی انسانی نورانی را سوار بر اسب در آسمان پرواز داد و همچون فیلمهای «جنگ ستارگان» شمشیرهای نوری ساخت و یک مهدی یا مسیح هزار بار متافیزکی تر از روایات تاریخی تحویل بشریت داد. طبق اخبارها و شایعات پراکنده سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی مشغول طراحی چنین ناجی هائی برای بشریت و خاصّه مسلمانان هستند. بنابراین نگران این داعیان امامت و نائب امامتی که در کشورمان مردمان را سرکیسه می کنند نباشیم که بیش از حد رسوایند بلکه نگران آن امام زمانی باشیم که در سازمانهای روشنفکری غرب مشغول طراحی شدن است که همه ویژگیهای روایات مسیحی و شیعی را دارد و بسیار برتر از آن است. براستی آیا چاره چیست؟ بی تردید اگر بخواهیم طبق روایات تاریخی و علائم موجود در این روایات در انتظار ظهور ناجی باشیم بایستی پیشاپیش خودمان را فریب خورده بدانیم و قطع امید کنیم. وقتی مشتی شیّاد که اکثرشان بیماران روانی و رسوایند قادر هستند که مردمان را بفریبند وای بر آن امام و ناجی که در سازمان ناسا تولید شود که حتی بر پیشانی او هم نامش بدرخشد. مسئله اینست و لاغیر! پس بر هر عاقلی مبرهن است که امام زمان جز بواسطه ایمان یقینی و معرفت قلبی و عرفان و عطش جدّی برای درک آن حضرت قابل تشخیص نیست . یعنی جز معرفت نفس هیچ راهی مطمئن وجود ندارد. به یاد آوریم که در صدر اسلام درباره حقانیت امامت ائمه اطهار(ع) و شناسانامه آنها کمترین تردیدی نبود و آنان در تنهائی مطلق و گاه بدون وجود حتی یک مؤمن صدیق و عارف شهید شدند آنهم بنام ملحد و مرتد.

www.khanjany.com 

شیعه کیست؟ خودشناسی شیعی 

 چرا از میان دوازده امام فقط حسین (ع) و تا حدودی علی ع) را به امامت قبول داریم و به مناسبت ها یادشان می کنیم و آنهمه شور و غوغا به پا می کنیم؟ ما بقی امامان گوئی تعارفی بیش نیستند و یک رودرواسی اعتقادی. این دو امام گوئی برای حکومت و ریاست دنیا جنگیده اند و اینست راز جاذبه شان در نزد ما شیعیان خالص. وجود امام زمان و ارزش ظهور جهانی او هم از همین بابت است که حکومت جهانی بر پا می کند و مسلماً ما هم به وزارت و ریاستی می رسیم. وگرنه این امام هم از هر امامت و خاصیتی در نزد ما تهی می بود و بی خاصیت تر از سائر امامان بی حکومت!! پس در واقع ما از امامت امامان بیگانه ایم و امامت را جز در خلافت و حکومت نمی یابیم و اینست مسئله! این مذهب شیوخ شورای سقیفه است مذهب عبدالرحمن عوف و باند او که پس از واقعه غدیرخم قصد ترور پیامبر را نمودند. و امام زمان هم تا وقتی که در نظر ما کسی است که قرار است بیاید و برای ما حکومت جهانی تشکیل دهد و ما را خوشبخت سازد در واقع امام ما نیست و از امامت او بی بهره ایم و بدون شک با ظهورش هم جز قهرش بما نمیرسد و احتمالًا طبق روایات اولین گروهی که بدست ایشان هلاک می شویم که البته حقِّ ماست. ظهور جهانی امام زمان ظهور قهّارانه اوست. رحمت و هدایت امامت او در عرصه قبل از ظهور جهانی او به مؤمنان واقعی میرسد که به امامت او عشق دارند و نه حکومت او. نگاه حکومتی به امام نگاه شیعی نیست بلکه نگاه اهل تسنن است که حاکمان هر دوران را امامان و خلفای پیامبر می خوانند. که البته همه اهل سنت هم اینگونه نیستند و بقول دکتر شریعتی: سنّی ها از من شیعه ترند زیرا نگاه حکومتی به ائمه اطهار ندارند 

www.khanjany.com

امام یا مرجع تقلید 

می دانیم که امام یا مرجع تقلید بایستی زنده و در دسترس باشد و گرنه از معنا ساقط است. معضله تقلید از مجتهدین و اهمیّت مرجع تقلید در فرهنگ تشیّع بی تردید ادامه تاریخی همان ارادت به امام حیّ و اهمیّت داشتن یک امام زنده به عنوان اسوه هدایت در دوران غیبت امام زمان است. ولی چرا این مهمترین اصل دین

اسلام و محور تشیّع بتدریج بسوی انقراض می رود اکثراً هم که بر این امر باقی مانده اند دارای هیچ جلوه نورانی و حجّتی عقلانی و معنوی از دین نیستند و در جامعه هیچ اثر خلاقی ندارند و حتّی نوعی تحجّر و قشری گری و گاه خر مقدّسی را تداعی می کنند و اثری منفی بر نسل جوان و مدرن بر جای می نهند و به همین جهت این اصل حیاتی تشیع روی به مرگ است زیرا تقلیدی خودسرانه و گزینشی آنهم فقط در امور عبادی است و نه اصل راه و روش زندگانی. بی تردید هر مؤمن مخلص و صدیق و عالم یا عارفی در درجه ای از امامت قرار دارد و یکی از اوصیای امام و رسول در جامعه است همانطور که قرآن کریم می فرماید که « مؤمنین برخی اولیای برخی دیگرند » و این اتحاد قلوب مؤمنان همان قلمرو پیدایش حزب الله و نور هدایت و شفاعت برای مردم است زیرا « مؤمنی چون به دیدار مؤمن رود خدا را دیدار کرده است ». پس این یک رابطه قلبی و عاشفی و حتّی عاشقانه است و ارادتی روحانی را تداعی می کند و از جنس رابطه مراد و مرید می باشد و نه تقلید صوری از آداب و اطوار و احکام آنهم از راه دور و از روی کتاب و فتوا و آنهم فقط در امور عبادی. تقلید خوسرانه و از روی کتاب ربطی به امامت شیعه ندارد و بلکه اساساً از جنس تقلید اهل سنت از روی کتاب و حدیث و سیرە نبوی می باشد. اگر اطاعت بر مبنای ارادت و ایمان و عطوفت قلبی به مرجع زنده ای نباشد اطاعتی مؤمنانه و شیعی نیست بخصوص اگر فقط مربوط به امور عبادی باشد

فرق شیعه و سنّی فقط در این امر است. امامت شیعی بایستی منشأ معرفت نفس مرید باشد

 www.khanjany.com

  شریعتی وجدان انقلاب بود و لذا با عروج این وجدان بود که ملت ما خروج کرد و انقلاب پیروز شد. شریعتی در یک کلام از جنبه اعتقادی بیدار کننده وجدان امامت امت بود و خود در حریم امام زمان بود و لذا فراسوی زمان بود و این راز علم و معرفت خارق العاده او بر زمان و جهان ما بود. او یک خود – آموخته واقعی در مکتب معرفت نفس و عرفان عملی بود و نابترین نمودِ یک عارف خلّاق علوی و اسوه خط سوم!

 www.khanjany.com                                     

راز تنهائی مؤمنان آخرالزمان   

 در آخرالزمان یعنی دورانی که ما زندگی می کنیم هر مؤمن حقیقی و مخلص و هر عارف با تقوائی جبراً در تنهائی و بیکسی محض زندگی می کند و هر چه که پاکتر و خالص تر شود تنهاتر می گردد و حتی عزیزانش ترکش می گویند و به شاگردان و مریدانش نیز هچ امیدی نیست و دارای هیچ ارادت و باور یقینی نیستند. آیا می دانید چرا؟ زیرا راه و رسم مخلصان در هر عصری کاملًا به عکس راه و رسم عامه مردمان و نظامهای حاکم است و همچون شنا کردن درمسیر خلاف جریان است. و مردمان نیز همواره از راه و روش اکثریت پیروی می کنند و ارتباطشان با مخلصان و اولیای خدا در حدّ نیازهای مقطعی است. دلیل دیگر این تنهائی مسئله ای متافیزیکی می باشد و آن واقعه غیبت امام زمان است. غیبت امام زمان فقط بمعنای غیبت یک فرد انسانی نیست بلکه بمعنای غیبت امر ولایت و امامت و ارادت و ایمان خالص و معرفت توحیدی است. و چنین امری به هر درجه ای در هر انسان مؤمن دیگری هم رخ دهد از چشم عقل و دین مردمان پنهان می ماند و با هزار حجت آشکار هم ذره ای بر باور آنها افزوده نمی شود و بلکه حداکثر منشأ تهمت و عداوت می گردد و جانشان را در خطر قرار می دهد. همانطور که علی (ع) چنین واقعه ای را در تاریخ پیش بینی کرده است

www.khanjany.com 

و لذا آن تعداد سیصد و اندی نفر که یاران و مریدان اولیه امام زمان هستند جملگی عارفانند و به نور عرفان قادر به درک و تصدیق نور امامت می باشند زیرا خودشان نیز به درجه ای این نور را دارا می باشند و صفات امامت را درک می کنند. اینکه گفته شده که نخستین و شقی ترین گروهی که در مقابل ظهور امام زمان انکار می کنند گروهی از سادات آل محمد هستند بدان معناست که گروهی از مسلمانانی که در مسلمانی خود تردیدی ندارند ولی اهل معرفت نفس نمی باشند و لذا امام را درک نمی کنند و دعوی او را انکار می نمایند و با او می جنگند و هلاک می شوند. پس مهمترین عامل آمادگی برای ظهور آن حضرت همان معرفت نفس است

                                   www.khanjany.com                                       و اینست که وجود یک عارف در میان مردم تنها معرّف وجود امام زمان و انسان کامل و ناجی آخرالزمان است. در حقیقت همانطور که مهدی موعود تجلّی نور حق تعالی می باشد عارفان هم تجلّی نور امام و خلیفه و نواب او در میان مردم تلقی می شوند و بدون توسل و اطاعت از وجود این عارف اتصالی به امام زمان ممکن نیست. و بلکه برای یک مرید وجود مرادش همان خانه امام زمان و چاه غیبت اوست که بتدریج برای مرید به عرصه ظهور می رسد

                                    www.khanjany.com  

آیا امامت ارثی است؟

 حضرت ابراهیم بعد از همه امتحانات عظیم الهی مورد لطفی از جانب پروردگار قرار گرفت و به مقام امامت رسید و آنگاه از خدایش خواست که امامت را در خاندانش موروثی کند ولی خداوند با قهر فرمود که: « این مقام به ظالمان این نژاد نرسد. » و نیز اینکه در قرآن خداوند دعائی را به مؤمنانش القاء نموده است که بگویند: « پرودگارا ما را امام متقیان فرما.» از این دو آیه در قرآن درک می کنیم که امامت لزوماً ارثی نیست و هر انسان مؤمنی می تواند به این مقام نائل آید. و همه عارفان ما و از جمله علامّه طباطبائی بر این اعتقادند که رسیدن به مقام ولایت بر همگان ممکن است و سریعترین راه آن معرفت نفس است. و از حضرت رسول (ص) نیز داریم که فقط رهروان معرفت نفس می توانند به حقوق دین او نائل آیند و در دین خدا حقّی برتر از امامت نیست. و البته امامت در فرزندان علی (ع) و فاطمه (ع) امری مربوط به وصایت دین محمد (ص) است که ولایتی خاص الخاص می باشد. ولی امامان خارج از وصایت دین محمد (ص) مربوط به دوران غیبت امام زمان (ع) هستند که خلأ این دوره را جبران می نمایند و ظهور آن حضرت را تدارک می بینند. مولوی نیز در مثنوی می فرماید که در هر عصر یک ولی خدا در هر قومی حضور دارد که می تواند از نسل عمر باشد یا علی. و اما امام کیست؟ امام انسانی است که همه صفات و معانی اخلاقی و دینی در وجودش خودی و ذاتی گردیده و کلّ زندگیش عین دین است و لذا او حجت دین و میزان ارزشهاست درحالیکه دین در عامه مردمان عاریه ای و نمادین است و ابزاری در خدمت دنیای آنهاست

www.khanjany.com 

و اینست که وجود یک عارف در میان مردم تنها معرّف وجود امام زمان و انسان کامل و ناجی آخرالزمان است. در حقیقت همانطور که مهدی موعود تجلّی نور حق تعالی می باشد عارفان هم تجلّی نور امام و خلیفه و نواب او در میان مردم تلقی می شوند و بدون توسل و اطاعت از وجود این عارف اتصالی به امام زمان ممکن نیست. و بلکه برای یک مرید وجود مرادش همان خانه امام زمان و چاه غیبت اوست که بتدریج برای مرید به عرصه ظهور می رسدwww.khanjany.com

 امروزه اگر یک امام غایب است در عوض صدها عارف محل تجلی نور رحمت و هدایت او بر همه ملتها و مذاهب روی زمین گشته اند. در واقع غیبت امام از یک مکان و قوم خاصی موجب ظهورش از همه مکانها و اقوام بشری گشته است. این همان ارض واسع و رحمت واسع و هدایت واسع و دین واسع و حقیقت واسع محمدی است بر عالمیان!

۲۴۶ -امام دوازدهم در خطبه سباسب علناً می فرماید که به قلمرو ذات احدی پروردگارش ملحق گشته و لذا زین پس ابداً دیگر کسی او را بعنوان یک فرد دنیوی دیدار نخواهد کرد. دیدار بنده و یا هرکس دیگری از امام زمان هم دیداری نوری و بصورت رویای صادقه و جمال نوری امام است. پس هر که مدعی دیدار مادیت هیکل مبارک امام زمان است کذاب است. و آن سخن امام باقر که “ما معانی پروردگاریم” بیان همین امر است که امام نیز همچون خداوند دیگر دارای موجودیت فیزیکی نیست و تماماً الهی گشته است. و اینست معنای انسان کامل!

۲۴۷ -پس عارفان واصل دربهای فرج امام زمان و ارض ملکوتی اویند. در غیر اینصورت غیبت امام زمان همچون خاتمیت محمدی، جز بمعنای قطع رابطه مطلق خدا با خلق و قهر و غضب مطلق او نمی تواند بود. و اینست راز ولایت علی (ع) که سرّ است و سرّ سرّ و سرّ سرّ سرّ

۲۴۸- حقیقت” یک سخن بیش نیست که ما در مجموعه آثارمان از دربهای گوناگون مسائل مادی و معنوی و دینی بشر هربار برآن وارد شده و آنرا بیان و اثبات و تعین بخشیده ایم. و لذا بنظر می رسد که همه کتابهای ما تکراری باشد در حالیکه چنین نیست و مصداق “متشابه مثانی” در قرآن است. همانطور هرگاه که کتاب قرآن را می گشائیم گوئی همان صفحه روز قبل را می خوانیم. همه حقایق الهی و معارف قرآنی اینگونه اند. و در این کتاب رحمت مطلقه و ارض ملکوت دربهای ورود به اسرار قرآنی است و معارف امامی!

ارض ملکوت و فرج امام زمان (عج) ص ۴۲

                                 www.khanjany.com 

!!ماه محرّم آمد

«مظلوميت مضاعف حسين (ع) از جانب شيعيان»

يغمای جندقی عارف و شاعر عمله و آواره عصر قاجار در پيش درآمدی بر ماه محرم می گويد

ماه محرم آمد هنگام عيش و عشرت        ای شيعيان خالص يک اندکی مروّت

اين بيت شعر گويی زبان حال امروز ما نيز هست. گويی که امام حسين (ع) به کربلا رفت و هفتاد و دو تن از عاشقان حق را با کل خاندانش به ذبح عظيم کشاند تا ما پيروانش سالی ده شبانه روز پلو و شربت و شيرينی بخوريم و خستگی سال از تن بدر کنيم. آنان که به ياد حسين دلشان غرق عشق و اندوه می شود و عرق شرم بر جبينشان پديد می آيد اين پلو ها از گلويشان به سختی پايين می رود همانطور که نمی توان پلوی عزای جوانمرگ خود را خورد. به لحاظی هم می توان اينهمه عيش و شکم چرانی در طی ده شبانه روز را تعبير بر اين امر نمود که حسين خود و خاندان و یارانش را به خاک و خون کشيد تا ما شيعيانش با خيال راحت گناه کنيم و نگران عقوبت اعمال خود نباشيم زيرا برايش سينه زده و اشک ريخته و پلو داده و خورده ايم همچون ماجرای شفاعت مسيح برای مسيحيان که خود را از قيد و بند هر اخلاقی رها ساخته و خود را بخشوده دو جهان پنداشته و به ريش جهانيان هم می خندند و هر پرهيزکاری را ابله و وحشی می نامند. براستی حاصل اين عزاداريها و عياشيها که هر ساله افزون تر از سال پيش است و هزينه ها سر به فلک می زند و در طی اين چند دهه اخير به اندازه هزار سال گذشته عزاداری حسينی شده است در قلمرو اخلاق اجتماعی و اقتصادی و سياسی ما چه بوده است؟ آيا غرور حاصل از اين مراسم بر کفر ما نيفزوده است؟ آمار فزاينده بزهکاری و قانون شکنی و فحشاء و رباخوری و اعتياد و تصادفات و کلاه برداريها و. .. نشان دهنده رابطه معکوس اخلاق اجتماعی ما با اين مراسم است. گويی که با اين مراسم حق حسابی به حسين (ع) می دهيم و گناهان سال گذشته خود را بی حساب و بی خيال می شويم و باز از صفر شروع می کنيم اگر آمار خلاف کاريهای ايام بعد عاشورای حسينی را بدست دهيم اين واقعيت آشکار می شود. بجای اينهمه بريز و بپاش و خوردن تا سر حد استفراغ آيا بهتر نيست که روز تاسوعا و عاشورا روزه بگيريم؟ آيا اين به عزا و عبادت نزديک تر نيست و اينکه هزينه اين غذاها را يک جا به حسابی واريز کنيم و به مستمندان برسانيم؟ آخر در کدام قاموس و فرهنگ و اخلاقی روز عزا را جشن می گيرند آنهم عزايی اينچنين تراژیک که کل تاريخ بشر مشابهش را به خود نديده است. آيا می شود در کنار نمايش قتل گاه نينوا اين همه سفره پهن کرد و با تماشای هفتاد و دو تن سر بريده و بدن قطعه قطعه و خيمه های آتش گرفته و کودکان پا برهنه و سر به بيابان نهاده و زنان سر برهنه در زير تازيانه چگونه می توان اينهمه عياشی کرد؟ اين عياشی در همان روزها فقط در شام و در کاخ سبز يزيد بر پا شده بود و ما هم همان سنّت را ادامه داده منتهی کمی سينه هم می زنيم تا کسی متوجه مسئله نشود و شک نکند. آدمی اگر برای مرده اش هزينه می کند اين هزينه را به غريبه ها و مستمندان می پردازد نه برای خود و اهل و عيالش. اگر ما صاحب عزای حسينی هستيم بايد چنين کنيم. بياييم اندکی هم مرّوت کنيم و کمی در محضر حسين خجالت بکشيم و از خدای حسين بترسيم که غيورترين خدايی است که تجلی نموده و تجلی قهارانه اش در ظهور امام زمان است که رجعت حسينی است. اگر دو روز تاسوعا و عاشورا روزه بگيريم و سينه زنيم واقعاً عزادار حسينی هستيم و اين پلو ها را به مناسبت تولد حسين و عباس و علی اکبر بخوريم. البته خواهيد گفت که اگر پلو و شربت و شله و شيرينی در کار نباشد کسی برای عزا نمی آيد بسيار خوب آنگاه اندکی شيعه گری ما پالايش می شود بگذاريم اندکی نفاق از رونق بيفتد زيرا دين خدا حزب بازی و لشگرکشی نيست. بياييم اين مظلوميت مضاعف را از حسين برداريم و نام حسين را ملوّث به آهنگهای کاباره ای نسازيم و صحنه های سينه زنی و زنجير زنی را مبدل به ديسکوتکهای حسينی نکنيم. و بدانيم که حسين غيورترين انسان تاريخ است. اگر گريستن بر حسين موجب بخشودگی کل گناهان فرد می شود در اين صورت بايستی کل دين و شريعت را مختومه اعلان کرد و معاد را از اصول مذهب شيعه حذف نمود. درستی هر حديثی منوط به عقل و کتاب خداست و چنين حديثی ضد عقل و ضد آيات الهی در قرآن است و بر کل دين خدا خط بطلان می کشد درست به همين دليل است که بخشی از مراسم عزای حسينی همواره در دست اراذل و اوباش و رباخواران و تبهکاران حرفه ای بوده است که خود بزرگترين لکه ننگ بر دامن شيعه حسين است. اين ظلم کبيری که بر حسين وارد می شود دامن جامعه ما را گرفته و ما را به صدها ظلم و ضلالت مبتلا کرده است. اين امر مسئله ای صرفاً شخصی هم نيست بلکه مربوط به هويّت و سرنوشت ملی و دينی ماست و اگر دولت در چنين مواردی دخالت نکند پس مسئوليت شرعی حکومت اسلامی در حراست از نواميس ملی و دينی در کجا بکار می آيد آيا همينکه مردم و جوانان در عزای حسينی مشغول باشند کفايت می کند آيا عزای حسينی هم نوعی اشتغال و تفريح است اگر هم هست ناسالم ترين تفريحات ممکن است. اين بساطی که درباره شهادت حسين براه انداخته ايم عملًا خط بطلان بر همه امامان ديگر کشيده ايم و گويی که تشيع يعنی قيام برای حکومت. و درست به همين دليل است که از چنين منظری ما بقی امامان ما تعارفی بيش نيستند. اصلًا امر به گريستن بر امام حسين (ع) ذاتاً زير سؤال است مگر اينکه بگوييم در آيينه عظمت کربلا و پيروزی دين خدا در عاشورا بر خفت و خواری خويشتن می گرييم. وقتی زينب در محفل يزيد اين واقعه را کمال لطف و نعمت خدا بر خاندانش می داند و مظهر زيبايی جمال حق معرفی می کند پس گريستن بر اين واقعه در حقيقت طرد و لعن کردن اين واقعه است و اين نگاه يزيديان و کوفيان است همانطور که حسين (ع) پيشگويی کرده بود که نخستين گروهی که بر اين واقعه عزاداری خواهند کرد اهل کوفه اند. چهارده قرن از آن حجله گاه حق بر روی زمين می گذرد که تعبير و فهم ما از آن هنوز هم چه کافرانه و کوفيانه است. به اميد روزی که به مناسبت عاشورای حسينی روزه بگيريم و سرود فخر و گلبانگ سربلندی سر دهيم تا کافران جهان به هوش آيند و بر سر و سينه خود بکوبند. ظلمی که شيعيان حسين به او کردند امويان نکردند همانطور که آنان که سر حسين بريدند روزی از مريدانش بودند. پناه بر خدای حسين از اينهمه ظلم و ظلمت که کرده و نموده ايم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۴۰

www.khanjany.com 

و محمد (ص) بود که خودشناسی را ممکن نمود و اولين فارغ التحصيل اين مذهب نو در تاريخ هم علی (ع) بود که خدا را در خود يافت و به چشم ديد. زيرا آنچه که انسان را از اکنونيّت حضور خود غافل می نمود همانا تاريخ بود که بصورت دو موج گذشته گرائی و آينده پرستی موجب گريز انسان از «حال» بود. و اينک انسان می تواند خودش باشد و خود را بيابد و در خود بنشيند و خليفه خدا گردد. اين مقامی بود که محمد (ص) برای بشر امکان پذير ساخت. و در آخرالزمان ، تاريخ به ترمينال خود رسيده و باز ايستاده و تمام ذخائر ابليسی خود را آشکار و رسوا می سازد و اين همان است که بصورت جهان صنعت و تکنولوژی می يابيم که همان ظهور دوزخ است که برای رهائی از آن راهی جز پناه بردن به خود و خودشناسی نيست. اگر ماهيّت تاريخ و راز آخرالزمان را نشناسيم دين اسلام و عرفان علوی و دوران خود را نشناخته ايم زيرا تنها تفاوت دين محمد (ص) از سائر مذاهب در همين يک نکته است و بس. زيرا دين محمد (ص) دين آخرالزمان است. و امام زمان هم کسی است که به آخر زمان رسيده و از زمان خروج کرده است و فراسوی تاريخ قرار دارد. لذا بی درک وجودش امکان بازگشت بخود و رهائی از دوزخ آخرالزمان نيست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۵۰

www.khanjany.com 

تکنوکراسی بزرگترین دشمن انقلابات

با نگاهی به سرنوشت انقلاب روسيه در يک کلام می توان عاقبت شوم آنرا حاکميت تکنوکراتها (تکنولوژی پرستان) دانست که همه اهداف انسانی و اجتماعی انقلاب را به پای پيشرفت تکنولوژیکی و رقابت با آمريکا٬ قربانی کردند و نهايتاً به پابوسی آمريکا رفتند و همه زحمات هفتاد ساله يک ملت بزرگ را بر باد دادند و روسيه را مبدل به بزرگترين حکومت مافيا و بزرگترين صادر کننده روسپی در جهان نمودند و نيز بزهکارترين کشور دنيا. پس از فروپاشی انقلاب شوروی بسياری از ماها گفتند که اين فروپاشی برحق بود زيرا ايدئولوژی آنها ملحد بود و مادی. ولی ما چی؟ انقلاب ما اسلامی بود و ايدئولوژی ما الهی ولی به تکنوکراسی مهيبی مبتلا گشته ايم و در رقابت با غرب و ژاپن اصول دين خود را نيز در حال فراموشی هستيم. ارکان اجرائی کشورمان بدست کسانی افتاد که جملگی غرب زده و اکثراً تحصيل کرده غرب بودند و از غرب جز نمادهای تکنولوژیکی و زرق و برقش را نديدند و گمان کردند که اگر غرب مقداری اخلاقش را اصلاح کند و مينی ژوپ نپوشد همان مدينه فاضله و جامعه امام زمان است. آنها درک نکردند که تکنولوژیزم (مکتب اصالت تکنولوژی) فرهنگ ويژه خاصی را پديد می آورد و اين يک جهل عظيم است که دانش و فن غربی را خوب ولی فرهنگش را بد بدانيم. گفتند که: ما تکنولوژی را از غرب می گيريم ولی اسلام را بر آن سوار می کنيم. و سوار کردند ولی از این سوارکاری جز نفاق حاصل نشد. فقط فرهنگ ما نيست که منافق و رنجور و ديوانه است بس که حتی تکنولوژی ما نيز چنين است. در حاليکه هنوز سنجاق قفلی را از چين وارد می کنيم در حال پيوند ژنتيکی و ساختن ماهواره و غنی سازی اورانيوم هستيم. چگونه خانه ای که پی آن از کلوخ است می تواند مبدل به آسمانخراش شود. اسلام را نمی توان بر تکنوکراسی سوار کرد. اسلام دين کراسی (خدا- سالاری) است نه فن– سالاری. اسلام دين خرسواری و خرسالاری نيست ولی دين موشک سواری و موشک سالاری هم نيست. اسلام دين انسان سالاری است. سياستهای اقتصادی و علمی و فنی بايستی در خدمت و تحت الشعاع منافع ملی و دينی باشد و نه بالعکس. اسلام دينی است که حتی حکم وحی را به مشورت می نهد و دين را به جبر به مردم تحميل نمی کند. تشيع مذهبی است که امامش به نفع رأی عامه مردم از حق خود می گذرد و خانه نشين می شود. اسلام دين مردم سالاری است که البته ربطی به دموکراسی ليبرالی ندارد. وقتی عزت و ناموس و جان و سلامت تن و روان مردم در خطر استت نانوتکنولوژی و تکنولوژی هسته ای و ژنتيک به درد چه می خورد؟ امروزه غرب زدگی عين تکنوکراسی و افسون تکنولوژی است و همه انقلابات بدينگونه از محتوا تهی گشتند و نهايتاً به شيطان بزرگ که صاحب تکنولوژيهای برتر است سرسپردند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۵۹

www.khanjany.com 

بنابراين جنگ تمدنها يک توهم و دروغ است. لذا گفتگوی تمدنها هم يک نمايش است زيرا اصلًا قرار است که بر سر چه چيزی جنگ يا صلح درگيرد؟ جنگ و صلحی جز بر سر قدرت نيست دعوا بر سر تصاحب تکنولوژی برتر و انرژی برتر و تسليحات برتر و تبليغات قوی تر است و همه اينها تکنولوژیزم است: تمتدن تکنولوژيستی! تفاوت لباسها و زبانها تفاوت تمدنها نيست هر چند که اين تفاوت هم تا يک سده ديگر از ميان می رود. جنگ واقعی فقط می تواند بر اساس آرمانشهر (مدينه فاضله) باشد که آنهم مستلزم ايدئولوژی ديگر و برتر است. کدام است آن ايدئولوژی برتر و دگر. فقط يک تمدن دگر می تواند ممکن باشد که آن تمدن امام زمان (عج) است که مسلماً يک تمدن تکنولوژیکی نيست زيرا سوسياليزم شوروی آن را به محک زد و بر بشريت اتمام حجت شد که تمدن تکنولوژیستی تحت هر عنوانی که باشد دارای ماهيتی واحد است. و وای به آن روزی که تکنولوژی بخواهد دعوی ناجيگری کند و لباس امام زمان بر تن نمايد که در آن صورت همان دجال کبير قبل از ظهور امام است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۳۸

www.khanjany.com 

اتحاد شيعيان لبنان به تنهائی ضامن نجات اين کشور و بلکه فلسطين است ولی متأسفانه خود شيعيان نیز به نوبه خودشان مبتلای به اين سرطان ژنتيکی هستند. با نظری به جناح بندی شيعه – سنی در لبنان بوضوح جناح بندی نژادی را می يابيم و نه عقيدتی. و سپس در جناح بندی بين اثنی عشريه و دروزی ها که شيعه اسماعيليه هستند نيز جز جناح بندی نژادی نمی يابيم. و سپس جناح بندی بين دو فرقه مسيحی کاتوليتک و مارونی عيناً همين نژادپرستی را درک می کنيم. در واقع در لبنان شاهد نبرد تاريخی بين شش نژاد مشهور و عمده هستيم و نه شش مذهب. آيا براستی در شيوه عملی زندگی و فضايل اخلاقی چه تفاوتی بين اين شش فرقه به چشم می خورد؟ عملًا هيچ! اگر هم تمايزاتی سطحی و نمادين می بينيم تلاشی برای تفکيک و تمايز نژاد است و نه اعتقاد عملی. مثل تفاوت در سلايق پوششی که اموری شخصی هستند. بطور مثال چرا سازمان «امل» و «حزب الله» که هر دو شيعه اثنی عشری هستند و اهداف سياسی واحدی دارند متحد نمی شوند؟ اختلاف بين سازمان فتح و حماس در فلسطين ماليخو ليائی تر است الا اينکه از دريچه نژادپرستی نگريسته شود. هر دو سنی مذهب و زير تيغ اسرائيل هستند و با يکديگر نيز در جنگ خونين بسر می برند. اختلاف خونين بين سازمان امل و فتح (موسی صدر و عرفات) چه بود؟ تفاوت عرب و عجم! جنگ بين مجاهدين افغان و طالبان چه بود؟ جنگ بين فارس و پشتو! مسلمان آفت و فساد و دشمنی جز نژاد پرستی ندارد. به ياد آوريم تاريخ صدر اسلام را که تمام جنگها برعليه پيامبر و علی (ع) برخاسته از نژادپرستی بود نه اختلاف عقيدتی و نه حتی اختلاف طبقاتی. و نيز می دانيم که نخستين گروهی که بدست امام زمان در ظهور جهانی اش کشته می شوند گروهی از سادات آل محمد هستند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۲۶

www.khanjany.com 

گرایشات کاذب عرفانی

به لحاظی عصر جديد عصر گرايشات عرفانی در افراد و گروههای بشری است و بدين لحاظ نیز عصری ويژه بی سابقه می باشد. اين پیرايش جهانی حتی در طبقات اشراف و حکومتها و امپريالیستها کاملا مشهود است و به قول هانری برگسون فیلسوف شهیر فرانسه امروزه حتی امپريالیزم نیز برای ادامه بقایش مجبور به عرفانیزه کردن هويت خويش است و اين همان جريان اسطور ه ای ساختن و جاودانه نمودن هويت خويش می باشد. اين بیان متافیزيکی جريان موسوم به «جهانی شدن» است. اين همان ظهور احساس خود خدائی در بشر مدرن است که امکان بروز يافته است و اساس عمده اين امکان نیز چیزی جز تکنولوژی مدرن و ارتباطات جهانی نیست. احساسات عرفانی در انسان اصولا به لحاظ تاريخی امری جديد نیست ولی همگانی شدن و جهانی شدن و به عرصه بیان و حضور درآمدن امری کاملا جديد است. اين واقعه دارای دو جنبه کاملا متضاد است. جنبه ای که حق واقعه است و جز در بستر معرفت دينی قابل درک و تصديق نیست و جنبه ای که ابطال حقیقت است و قلمرو رشد و نمو دجالیت و عرفان ضدعرفان است. در جنبه حقانیت اين واقعه بطور خلاصه می توان معنای تاريخی آخرالزمان و قیامت را درک نمود که عرصه ظهور حق از جهان و خاصه انسان است که تمامیتش همان ظهور ناجی آخرالزمان و انسان کامل و خلیفه خداست که جمال ذات يگانه پروردگار عالم خاک می باشد و علائم چنین دورانی در دهها آيه و حديث در جهان اسلام قابل بررسی و تصديق است و ما نیز در کل اين نشريه و در هر مقاله سعی در بیان يکی از جلوه های اين دوران ويژه داريم. از جنبه معرفت اين امامیه اين واقعه جهانی دال بر نزديکی بسیار زياد به آستانه ظهور امام زمان می باشد. و اين ظهور جهان در نفوس بشری منجر به پیدايش احساسات عرفانی و خود – خدائی و ناجی گر می شود که بايد درک شود. و اما طبق احاديث فراوانی از ائمه اطهار (ع) در قلمرو آخرالزمان هر چه که به ظهور ناجی موعود نزيکتر می شويم دجالان عجیب و غريب نیز ظهور می کند که دعوی نجات و الوهیت دارند و اکثر مردم را می فريبند در حالیکه شیطانهائی در صورت بشری می باشند. جذابیت جهانی اين دجالان در میان جوامع به آن دلیل است و عذابها و بن بست ها و توصیه های حاصل از اين تمدن باعث شده افراد و گروهها بطور روز افزون چشم امید به يک ناجی و نجات آسمانی پیدا کنند و از هر نجات زمینی و بشری و علمی مأيوس باشند. بدين لحاظ نیز هرگز بشر در طول تاريخ تا به اين اندازه از خود و امکانات مادی مأيوس نبوده و چشم امید به معجزه بزرگ نداشته است. اين وضعیت طبعاً نفوس شیطانی را وسوسه نموده که دعوی ناجیگری نمايند و عقل و جان و جیب مردم را غارت کنند. اين گرايشات کاذب عرفانی و ناجیان دجالی از اوايل قرن بیستم از مهد تمدن مغرب زمین خاصه بريتانیا و آمريکا شروع به رشد نمودند و ادامه اين جريانات به کشورهای جهان سوم نیز سرايت نمود مثل نهضت هیپی گری و شعبات مبتذل آن در دهه های اخیر که تا سر حد گروههای شیطان پرست و آدمخوار استمرار يافته است همچنین افرادی تحت عنوان نهضیت دی تئوسوفی ( عرفان ) در آمريکا شروع به تبلیغ نمودند و در کشور خودمان نیز طرفداران بسیاری يافته مثل کريشنامورتی، اوشو ، کارلو کاستاندا (دون خوان) و غیره. و جالب اينکه اساس همه اين نهضت ها مواد روان گردان و توهم ذائی مثل ال. اس. دی بوده است که بدون مصرف اين مواد امکان درک اين عرفانها نیست همچون افیون که ماده اولیه درك اکثر گروههای درويشی در کشور ماست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۴

www.khanjany.com 

آیا سوسیالیزم ممکن است؟

پايان قرن بیستم را بايستی پايان عمر انقلابات ايدئولوژيکی و مخصوصاً سوسیالیزم دانست چرا که پدر سوسیالیزم جهان يعنی شوروی فرو پاشید و به آغوش امپريالیزم پناه برد و يک دهه قبل از آن نیز چین کمونیسیت اين راه را به طرزی رندانه تر آغاز کرد تا قبل از فروپاشی ذات خود را تغییر داده باشد. مابقی کشورهای کوچک سوسیالیستی مثل کره شمالی و کوبا هم در حال جان کندن می باشند و کل اروپای شرقی نیز از خود جهان سرمايه داری هم سبقت جسته است. راز رجعت اين سوسیالیزم به آغوش امپريالیزم همانا ذات واحد اين دو فلسفه بود که همان مکتب اصالت تکنولوژی می باشد. سوسیالیزم مارکسسیتی که فعال ترين نوع سوسیالیزم است می پنداشت که پیشرفت تکنولوژی می تواند زمینه را برای عدالت جهانی فراهم کند. فلسفه مارکسیسیم در واقع مکتب اصالت ابزار تولید است و اين ابزار قرار بود که خالقش يعنی انسان را نجات دهد و اين يک نگرش ظالمانه به انسان است. عدالت از اين منظر يک انحراف از اصل آن فلسفه محسوب می شود. روند طبیعی اصالت تکنولوژی همان نظام سرمايه داری و امپريالیزم است. بنابراين سوسیالیزم بر اساس چنین بینشی ممکن نبود الا اينکه پديده ای مالیخولیايی از جنس شوروی سابق رخ نمايد که يک سرمايه داری دولتی بود و به مثابه يک نظام امپريالیسیتی که بر سرش ايستاده است. بی ترديد سوسیالیزم برخاسته از انديشه های مجموعه ای از فیلسوفان انقلابی رنسانس اروپا بوده است. اين انديشه که مالکیت را اساس همه ستم ها و بدبختیهای بشر میداند بر حقیقتی بديهی استوار است که ريشه در معرفت دينی و حکمت الهی دارد ولی راه و روش لغو مالکیت در نفس بشر و حیات اقتصادی و اجتماعی همان است که کل دين خدا و حکمت و عرفان مد نظر داشته است و بر محور دو ارزش بنیادی توصیف و تمهید گرديده است: تقوا و عشق! که تماماً بر امر انتخاب و معرفت استوار است و نه زور و ديکتاتوری حزبی و پرولتاريايی. سوسیالیزم حقیقی همان بود که علی در حکومت پنج ساله اش در تدارک استقرارش بود ولی نگذاشتند. چه کسانی؟ اساساً همین مردمان ستم ديده ای که با تهديد علی را به حکومت خوانده بودند و علی نیز با آنها گفته بود که تاب عدل او را ندارند. علی حريف دشمنان آشکار عدالت يعنی امويان شد ولی حريف توده های مشرک و جاهل نشد و بدست همانها کشته شد. اين واقعه با ماهیتی دگر در شوروی هم تکرار شد. لنین توانست اشراف روسیه را به همراه فئودالیزم نابود سازد. استالین نیز توانست بر بورژوازی و خرده بورژواها مسلط گردد ولی حريف دهقانان پا برهنه نشد. افسانه سوسیالیزم افسانه عشق انسان به رهايی روح و عدالت اجتماعی است که دشمنی جز مالکیت خصوصی ندارد. فقط انسانهای متقّی و عارف هستند که دل از مالکیتها کنده و هستی خود را در ذات حق فنا ساخته و از خود نیست شده اند اينانند کمونیست های واقعی که از مظاهر عشق و عدالت خدا بر روی زمین هستند. کسی چون علی که حتی درآمد بازوی خود را هم از آن خود نمی دانست. نخستین کمونیست های تاريخ جهان حکیمان سوفیست يونیان باستان بودند که سقراط از مشهورترن آنها بود که شهید شد اين حکیمان نیز به گواه تاريخ تحت تأثیر مغان زردتشتی در ايران بودند که آخرين سخنگوی مشهور آنها مانی و مزدک هستند. اين حکمت الهی به اشدش در دين اسلام و مکتب علی (ع) شکوفا شد که فقر را فخر بشر میدانستند و نخستین مدرسه حکمت کمونیستی را تحت عنوان اصحاب صفه پديد آوردند اينان ظهور دگرباره مکتب مغ ايران باستان و سوفیسم يونان باستان بودند. تصوف در حقیقت در نماد حیات دنیوی عین کمونیست کامل است هر چند که در معنای باطنی مقام اتصال با ذات حق است. اين مکتب يک بار دگر در نهضت حسن صباح آشکار شد و در قرن اخیر در نهضت جنگل شکوفا گرديد ولی به همان دلیل تاريخی شکست خورد. کمونیزم از ذات توحیدی دين و حکمت الهی برخاسته است ولی در طول تاريخ بتدريج از محتوا و حقیقت روحانی تهی شد و تبديل به يک فلسفه مادی و الحادی شد درست مثل پوسته شريعت مذاهب که از معرفت تهی گشت و جز خرافه باقی نماند. همانطور که عبادات عامیانه حاصل تقلید از آداب انبیای الهی بوده سوسیالیزم هم حاصل تقلید از سنت حکیمان و اولیای خداست از آن تقلید جز نفاق نماند و از اين تقلید جز کفر و الحاد. بهرحال سوسیالیزم محصول عشق است که بصورت عدالت و مدينه فاضله به وعده دين خدا مخصوصاً در تشیع ممکن است و آن جامعه امام زمان است که مظهر يک کمونیزم عاشقانه و الهی می باشد

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۳

www.khanjany.com 

عشق اگر خیمه زند

وقتی کسی عاشق می شود ديگر در کل جهان هم نمی گنجد و لذا کل زندگی اين جهان در نظرش حقیر می آيد و اعمالی شگرف انجام می دهد که دال برجنون می آيد. عاشق به آنسوی مرزهای هستی نظر دارد تا میخهای خیمه عشق را بکوبد زيرا اين خیمه بسیار وسیعتر از جهان است و لذا هرگز موفق به نصب اين خیمه نمی شود و اين خیمه را به دوش کشیده و شهر به شهر و در به در می چرخد تا جائی برای کوبیدن میخهای خیمه بیابد که خاک سست نباشد. اين سرّ خانه بدوشی عاشق است و بی خانمانی او. عاشق برای برافراشتن اين خیمه نیازمند چهار میخ است (چهاراوتاد)، چهار يار. ولی گاه تعداد ياران به سه می رسد ولی هرگز چهارمی از راه نمی رسد و يا اگر چهارمی رسید يکی از آن سه می رود. ع می گويند که امام زمان (عج) به هنگام ظهور چهار يار اصلی دارد که معروف به چهار اوتاد هستند و اوتاد از الفاظ قرآنی می باشد و به معنای میخها هستند. پس مشکل دو تاست: يکی میخها وديگری زمین است. چهار جان پاک و چهار نقطه از جهان پاک برای استقرار اين چهار میخ

نکته ای هست ولی هر دل عاشق داند… عشق اگر خیمه زند کل جهان اينهمه نیست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱۷

www.khanjany.com 

نگاهی به تاریخ پول

اقتصادی منهای پول، جامعه امام زمانی

بايستی تاريخ تمدن بمعنای گردهمائی بشر را به لحاظی عين تاريخ پيدايش و تطوّر پول دانست که خود به دو مرحله کلی پول سکه ای و پول کاغذی تقسيم می شود. و عجب که پول بهمان ميزان که شهرها را پديد آورد و مردمان را متمرکز نمود روابط عاطفی آنان را نابود کرد و بين قلوبشان حائل گرديد و آنان را از هم بيگانه ساخت و بيرحم. و همچنين تاريخ پول را بايستی تاريخ پيدايش دزدی و کلاه برداری غير مستقيم و قانونی هم دانست زيرا پول موجب قطع رابطه توليد کننده و مصرف کننده شد و دلالان پديد آمدند که بستر پيدايش اقتصاد ريائی و ربائی شدند. پول موجب پيدايش طبقه ای جديد در تاريخ شد که طبقه رباخوار هستند و آنچه که ثروت اندوزی را تبديل به يک ايدئولوژی نمود و عملی ساخت نيز پيدايش پول بود زيرا آدمی نمی تواند بيش از حد معينی کالا انبار نمايد. بنابراين تاريخ پول همان تاريخ استکبار اقتصادی و تمرکز سرمايه است که در قلمرو پيدايش پول کاغذی (اسکناس و چک و اوراق بهادار) به عرصه امپرياليزم جهانی رسيد که يک امپرياليزم کاغذی است. تاريخ پول، تاريخ ستم و دزدی و فريب و آدمخواری است. در عين حال وجود پول در ذهن بشری مولد دزدی است آنهم دزدی بعنوان يک ايده و فلسفه زندگی و نه دزدی کالاهای مورد نياز. ايذه پول ذاتاً ايده دزدی و جهانخواری است زيرا پول ذاتاً دزد است زيرا ارزشهای واقعی اقتصادی و معيشتی را تبديل به سکه و کاغذ می کند که بخودی خود هيچ کاربردی برای بشر ندارد و عجب اينکه پشتوانه پول هم طلاست که بی خاصيت ترين فلزهاست به لحاظ کاربرد معيشتی. و لذا طلاپرستی و دزدی همواره امری واحد بوده است. همه مصلحين بزرگ، يک جامعه آرمانی و عادلانه را جامعه ای می دانند که دارای اقتصادی منهای پول باشد. جامعه امام زمانی نيز اينگونه است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۳۸

www.khanjany.com 

«………راست می گوئید ولی افسوس »

طرح یک نامه

آقای دکتر! همه حرفهای شما عین حقیقت است و هیچ آدم عاقل و صادقی نمی تواند انکار کند ولی افسوس که قابل اجرا و عملی نیست و تنها حاصلی که دارد فقط نمک بر زخم مردم پاشیدن و دشمن آفرینی کردن است. شما با این وبلاگ و سایت خودتان تنها کاری که می کنید همه را به خون خودتان تشنه می کنید زیرا دردها را نشان می دهید و غده ها را می ترکانید و زخم ها را تحریک می کنید ولی هیچ راه عملی ارائه نمی دهید. بنابراین مواظب جان خودتان باشید. از من نصیحت که تعطیل کنید و جان خود را بردارید و بروید. کار از این حرفها گذشته است و جز خود امام زمان و یا یک بلای آسمانی قادر به ختم این فتنه جهانی نیست. بیهوده خودتان را خسته نکنید و اینقدر خون دل مخورید. من با شما همدرد هستم. همین و بس!

پاسخ ما: ما هم با شما همدردیم. این حرفها اگر به گوش کسی نرود و مشکل کسی را هم حل نکند شاید به گوش خود امام زمان برسد و زودتر ظهور کند. ولی مطمئن باشید به تجربه و مشاهدات عینی بسیاری از دردها و مشکلات را علاج کرده و می کند. ما این ریسک بزرگ را بیهوده آغاز نکرده ایم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۲۶

www.khanjany.com 

معمای کتابهای آسمانی

بي تردید كتبی كه در جهان، معروف به كتابهای آسمانی هستند هرگز به واسطه ملائک از آسمان نازل نشده اند و كسی شاهد بر چنین نزولی نبوده است و به علاوه ملائک با قلم و كاغذ نمی نویسند. و نیز اینكه در هیچیك از این كتابها نیامده است كه این كتاب را خدا یا ملائك نوشته باشند و یا حتی رسولان. در قرآن آیه ای حیرت آور داریم كه مي گوید «كتابهائی به دستهای خود می نویسند و آنرا به خدا نسبت میدهند.» بدون شك منظور، همین كتابهای آسمانی هستند چون كتابهائی دیگر دالّ بر چنین ادعائی وجود ندارند. درباره اوپانیشاد كه یكی از كهن ترین كتابهای آسمانی محسوب شده، واضح است كه گروه كثیری از نویسندگان در طول تاریخ نوشته و آنرا تكمیل كرده اند. درباره اوستا نیز واضح است كه اساساً درعصر ساسانیان نگاشته شده است و فقط فصولی از گاتها قدیمی تر است. و در دوران هخامنشی هرگز سخن از وجود چنین كتابی نبوده است. درباره تورات هم معلوم است كه عمده عهد عتیق افسانه هائی درباره موسی و قومش در اعصار بعد است. انجیل چهارگانه كه تعدادشان هم مشكوک است هم دارای تناقضاتی نسبت به همدیگرند و هم در بطن خود دارای تناقض واضح تاریخی هستند و حتی درباره ماهیت مسیح به عنوان خدا یا پسر خدا و یا پسر انسان نیز علناً تناقض وجود دارد. خود انجیل نیز در بطن خود واضح كرده اند كه این كتاب نه از مسیح است و نه حتی حواریونش، بلكه نقل و قولهائی از حواریون است. و امّا درباره قرآن، ماهیت امر روشن تر است كه نه رسول كتابی نوشته و نه امامان و خلفای راشدین. بلكه محفوظات برخی از حافظان آیات به امر عثمان و تحت نظارت یك یهود منافق به نام كعب الاحبار، مكتوب شده كه مورد قبول علی (ع) كه کاتب وحی پیامبر است نبود وگرنه خود ایشان مبادرت به مكتوب نمودن قرآن نمی نمود. قرآنی كه به مسجد آورد ولی مردمان وی را مسخره نمودند و با هسته خرما راندند و دیگر كسی آن كتاب را كه معروف به قرآن علی یا كتاب علی بود، ندیده است و به روایتی این كتاب در دست امام زمان است و با ظهورش آشكار می كند و از جمله نشانه های اوست. پس این كتابها چیستند و چه ماهیتی دارند و چه كرده اند؟ متأسفانه این كتابها یا از چشم قداست نگریسته شده اند و یا به كلی انكار گشته اند و كسی از چشم علم و خرد و تحقیق به آن نگاه نكرده است. سوای آسمانی یا زمینی بودن این كتب یا وحیانی و غیر وحیانی بودن آنها و سوای دستكاریهائی كه در آنها شده و یا نشده، یك واقعیت وجود دارد و اینكه كلّ بشریّت در مجموع این كتابها را آسمانی و قدسی می پندارد و جنبه عقلانی و علمی و حكمتی محتوای این كتب هم مطلقاً مد نظر نیست و بلكه اصولًا پرستیده می شوند و سجده می گردند و نگرش عقلانی به این كتب در مذاهب، یكی از زمینه های تكفیر و الحاد بوده و خون بسیاری از مفسران را ریخته است. واقعیت دیگر اینست كه این كتب واقعاً نخستین کتابهایی بوده اند كه در هر قوم و تمدنی كتابت شده و اساس خواندن و نوشتن (سواد) را نهاده اند. قداست این كتاب اساساً برخاسته از قدمت آنهاست چرا كه در ذات مذاهب، قداست عین قدمت است همانطور كه قداست وجود پروردگار چنین است. و اصولا ً قدمت پرستی از اصول ذاتی مذهب و باورهای دینی بوده كه خود جای بس تفكر دارد و به ندرت در این باب تفكر و تحقیقی شده است. بنابراین یكی از خواص كتب آسمانی اینست كه كلّ تمدن مدرن ما در جهان را پدید آورده است تنها و تنها به دلیل اینكه اساس سواد آموزی بوده است و نیز جنبه های حقوق و حكومت و اخلاقی آن كه آفریننده سنت ها و قوانین بوده كه از اركان مدنیت مي باشد. هر چند كه تمدن مدرن مصرانه مشغول الغا و ابطال همه این قوانین است ولی قانون سازی را از این كتابها به ارث برده است و تعلیم و تعلّم را كه ركن ذاتی دیگر این تمدن می باشد و در حال انقراض است. در واقع این كتاب را بایستی كتاب مدنیت بشر بر روی زمین دانست و نفی و انكار این كتاب مترادف با آخرالزمان است كه قلمرو مرگ مدنیت است و همچون واقعه اي اجتناب ناپذیر مي باشد. پر واضح است كه این كتابها به واسطه خداوند املاء نشده و به دست پیامبرانش نوشته نشده و حتی قدیسین و مریدان انبیای الهی هم مبادرت به نوشتن یا دیكته كردن آنها ننموده اند. بلكه برخی نویسندگان اقوام گوناگون بشری آنهم تحت امر و نظارت حكومتها و شاهان این كتب را نوشته اند. در قرآن نیز بارها سخن از «این كتاب» است كه در آن هنگام هنوز چیزی مكتوب نشده بود. پس واضح است كه كتاب آسمانی در عالم غیب و یا سینه انبیای الهی وجود داشته است. آیا اینها همان كتاب در دوره های گوناگون هستند؟ این امریست كه براستی نیازمند تحقیق و تأملاتی عظیم است و از اسرار دین و تاریخ و بشریّت است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۸۹

www.khanjany.com 

قیامت فلسطین

در هر حال طبق روايات اسلامی و مسيحی، ظهور ناجی موعود با حوادثی بزرگ در فلسطين آغاز خواهد شد.

مسئله فلسطين و اسرائيل بهرحال راه حلی جهانی دارد زيرا تبديل به معضله ای جهانی شده است و هرگز چنين معضله ای به اين شدت جهانی در تاريخ گزارش نشده است و به اين پيچيدگی. انسان بودن يا نبودن: اينست مسئله ای که معضله جهانی فلسطين – اسرائيل را هم حل خواهد کرد. و چنين مسئله ای چيزی در حد ظهور ناجی موعود و تعيين و تکليف سرنوشت کل بشريت است زيرا هيچکس قادر نيست خودش را از اين مسئله کنار بکشد. اين مسئله يقه وجدان تک تک افراد بشری را گرفته است و همه دول و ملل را

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۶۵

www.khanjany.com 

راز غیبت امام زمان

یکی از مهمترین زمینه پیدایش خرافه در هر مذهبی بعنوان بزرگترین دشمن حقیقتِ آن مذهب همانا آسمانی ساختن هویت بشری انبیاء و اولیای آن مذهب در طول تاریخ بوده است یعنی فرافکنی زمین به آسمان و عالم متافیزیک. در حالیکه تلاش مردان حق درست به عکس این واقعه بوده است یعنی زمینی ساختن آسمان و عینی نمودن عوالم ماورای طبیعت که همان واقعه نزول وحی و کرامات الهی به زمین و بسوی عالم عین است. این تلاش پیروان در واقع تلاشی کافرانه و ضدّ دین است منتهی در لباس دین و قداست نمائی. کفر هرگز دشمن دین نبوده است بلکه نفاق و خرافات دشمن خدا و دین اوست. کفر جهل است ولی نفاق عداوت است. تشیّع و مذهب امامیه که عرصه تعیّن الوهیت در انسانی بنام امام است و درست به همین دلیل دین کامل و آخرالزمان است، دشمنی بزرگتر از فرافکنی امامان به عالم غیب ندارد. گوئی که این سخن رسولان به پیروان خود که « ما هم بشری مثل شما هستیم » مطلقاً شنیده و باور نشده است. و بدینگونه مسیح پسر خدا شد و امامان هم خود خدا شدند و لذا از دسترس بشر خارج گشته و به عالم غیب پیوستند. و اینست راز غیبت امام زمان. پس این غیبت برخاسته از بخل و نفاق پیروان این مذاهب است و تا این نفاق و عداوت علاج نشود ظهور و نجاتی هم در کار نخواهد بود الا اینکه باز هم کشته خواهد شد بدست پیروانی که چشم دیدن نور خدا در بشر و بر روی زمین را ندارند و لذا خدا را فقط نادیده و نابوده می خواهند و ناجی را هم در آسمان و یا درچاه غیبت دوست می دارند و این مذهب مرگ و نیستی پرستی است.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۱۰

www.khanjany.com 

شیعه کیست؟ خودشناسی شیعی

چرا از میان دوازده امام فقط حسین (ع) وتا حدودی علی (ع) را به امامت قبول داریم و به مناسبت ها یادشان می کنیم و آنهمه شور وغوغا به پا می کنیم؟ ما بقی امامان گوئی تعارفی بیش نیستند و یک رودرواسی اعتقادی. این دو امام گوئی برای حکومت و ریاست دنیا جنگیده اند و اینست راز جاذبه شان در نزد ما شیعیان خالص. وجود امام زمان و ارزش ظهور جهانی او هم از همین بابت است که حکومت جهانی برپا می کند و مسلماً ما هم به وزارت و ریاستی می رسیم. وگرنه این امام هم از هر امامت و خاصیتی در نزد ما تهی می بود و بی خاصیت تر از سائر امامان بی حکومت!! پس در واقع ما از امامت امامان بیگانه ایم و امامت را جز در خلافت و حکومت نمی یابیم و اینست مسئله! این مذهب شیوخ شورای سقیفه است مذهب عبدالرحمن عوف و باند او که پس از واقعه غدیرخم قصد ترور پیامبر را نمودند. و امام زمان هم تا وقتی که در نظر ما کسی است که قرار است بیاید و برای ما حکومت جهانی تشکیل دهد و ما را خوشبخت سازد در واقع امام ما نیست و از امامت او بی بهره ایم و بدون شک با ظهورش هم جز قهرش بما نمیرسد و احتمالا طبق روایات اولین گروهی که بدست ایشان هلاک می شویم که البته حق ماست. ظهور جهانی امام زمان ظهور قهّارانه اوست. رحمت و هدایت امامت او در عرصه قبل از ظهور جهانی او به مؤمنان واقعی میرسد که به امامت او عشق دارند و نه حکومت او. نگاه حکومتی به امام نگاه شیعی نیست بلکه نگاه اهل تسنن است که حاکمان هر دوران را امامان و خلفای پیامبر می خوانند. که البته همه اهل سنت هم اینگونه نیستند و بقول دکتر شریعتی: سنی ها از من شیعه ترند زیرا نگاه حکومتی به ائمه اطهار ندارند.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۰۶

www.khanjany.com

ناجي موعود کیست؟

طبق روایات شیعی حضرت مهدی (ع) پس از ظهور و برقراری حکومت واحد جهانی گوئی بعد از چهل و یا هفتاد سال بدست یک زن ریش دار (زن مردوار – یک فمنیست) به قتل می رسد و کلّ بشریت در اندوه و یأس غرق شده و گروه گروه خودکشی می کنند تا نسل بشر می افتد. با این تعبیر پس آیا اینهه انتظار سده ها و هزاره ها فقط برای حدود نیم قرن یا حتی بیشتر چه ارزشی دارد. و بعلاوه بشریت ماقبل از ظهور ایشان که محروم بوده است چه گناهی کرده و نیز بشریت بعد از کشته شدن ایشان چه تقصیری دارد که باید نابود شود. از این دیدگاه کلّ فلسفه و ارزش ظهور ناجی موعود که کلّ بشریت قرنها و هزاره ها در انتظار و امید او بوده علناً امری مهمل و کودکانه می آید. بهرحال اگر هم کشته نشود بالاخره عمری محدود دارد و لذا حکومت او ابدی نخواهد بود. و اما امام صادق (ع) سخنی دارد که پرده از این ابهام و ابطال بر می دارد و آن اینکه « براستی که فرج ناجی موعود همان انتظار است ». یعنی این واقعه اساسا یک گشایش و فرج و نجات باطنی و روحانی در وجود منتظران است. طبق این حدیث در واقع هر منتظری در مقام یک ناجی است و هر که منتظرتر است و به او مؤمن تر است خود یک ناجی عرصه حیات اجتماعی خویش است و نهایتاً منتظرترین مؤمنان خود ناجی موعود آخرالزمان است. فلسفه انتظار غیر از این معنائی عبث و نامعقول دارد و بازیچه است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۹

www.khanjany.com 

امام زمان

۲۴۵- امروزه اگر یک امام غایب است در عوض صدها عارف محل تجلی نور رحمت و هدایت او بر همه ملتها و مذاهب روی زمین گشته اند. در واقع غیبت امام از یک مکان و قوم خاصی موجب ظهورش از همه مکانها و اقوام بشری گشته است. این همان ارض واسع و رحمت واسع و هدایت واسع و دین واسع و حقیقت واسع محمدی است بر عالمیان!

۲۴۶- امام دوازدهم در خطبه سباسب علناً می فرماید که به قلمرو ذات احدی پروردگارش ملحق گشته و لذا زین پس ابداً دیگر کسی او را بعنوان یک فرد دنیوی دیدار نخواهد کرد. دیدار بنده و یا هرکس دیگری از امام زمان هم دیداری نوری و بصورت رویای صادقه و جمال نوری امام است. پس هر که مدعی دیدار مادیت هیکل مبارک امام زمان است کذاب است. و آن سخن امام باقر که “ما معانی پروردگاریم” بیان همین امر است که امام نیز همچون خداوند دیگر دارای موجودیت فیزیکی نیست و تماماً الهی گشته است. و اینست معنای انسان کامل!

۲۴۷- پس عارفان واصل دربهای فرج امام زمان و ارض ملکوتی اویند. در غیر اینصورت غیبت امام زمان همچون خاتمیت محمدی، جز بمعنای قطع رابطه مطلق خدا با خلق و قهر و غضب مطلق او نمی تواند بود. و اینست راز ولایت علی (ع) که سرّ است و سرّ سرّ و سرّ سرّ سرّ!

۲۴۸- حقیقت” یک سخن بیش نیست که ما در مجموعه آثارمان از دربهای گوناگون مسائل مادی و معنوی و دینی بشر هربار برآن وارد شده و آنرا بیان و اثبات و تعین بخشیده ایم. و لذا بنظر می رسد که همه کتابهای ما تکراری باشد در حالیکه چنین نیست و مصداق “متشابه مثانی” در قرآن است. همانطور هرگاه که کتاب قرآن را می گشائیم گوئی همان صفحه روز قبل را می خوانیم. همه حقایق الهی و معارف قرآنی اینگونه اند. و در این کتاب رحمت مطلقه و ارض ملکوت دربهای ورود به اسرار قرآنی است و معارف امامی!

ارض ملکوت و فرج امام زمان (عج) ص ۴۲

www.khanjany.com 

غیبت در امامیه

فلسفه امامیه

بنظر ما بامسمّی ترین نام دین اسلام و مخصوصاً تشیّع بعنوان یک مذهب و مکتب ویژه همانا «امامیه» است چرا که نه تنها همه فرقه های شیعه را دربرمی گیرد و ذاتشان را مدّنظر قرار میدهد بلکه حتی مذهب تسنن را هم مخاطب قرار میدهد زیرا این شعبه از اسلام و بانیانش جملگی بر اصل امامت به معنای امام اعتراف دارند و مسلمان بی امام را کافر می دانند و تقریباً اکثر احادیث مربوط به حقّ امام را با تفاسیر خاصّ خودشان تصدیق می کنند و واقعه غدیر خم را هم کلا قبول دارند همانطور که بانیان نخستین فرقه های اصلی اهل سنت به لقب «امام» خوانده می شوند مثل امام حنفی و امام شافعی و امثالهم

در حقیقت تنها ویژگی اسلام محمدی با سائر مذاهب همان حقّ امامت است که راز ایمان و هدایت می باشد که علت ختم نبوّت نیز هست. بنظر ما نام «شیعه» واقعاً در شأن این مذهب حقّه نیست و بیانگر محتوای آن نیز نمی باشد. شیعه به معنای «پیرو» می تواند شامل همه مذاهب جهان هم بشود زیرا همه مذاهب به اصل «پیروی» استوارند. و اما مسئله دیگری که علت العلل تفرقه در اسلام و تشیع بوده همانا معضله چند امامی بودن است که براستی یک توهّم و تهمت عظیمی بر پیکره امامت و دین اسلام می باشد مثل شش امامی و هفت امامی و یازده امامی و دوازده امامی و پنجاه امامی و امثالهم. مسئله اینست که در دین اسلام با ختم نبوت و واقعۀ غدیرخم کل دین و ایمان در هدایت مردم منوط و محوّل بر وجود فردی به نام امام گردیده است که بدون وجودِ حی و حاضرش و بدون اطاعت بی چون وچرائی از او ایمان ممکن نیست. بنابراین مسلمان امامیه در واقع در زندگی خود فقط یک امام دارد و لذا معضله چند امامی بودن دال برعدم درک اصل

این حقیقت است. به همین دلیل آنان که به تعداد امامان پافشاری می کنند جملگی در راه و رسم عمل زندگی کمابیش یکسان هستند در حالیکه در ادعاهایشان بطرزی جنون آمیز تا سرحدّ قتال و نابودی همدیگر به پیش می روند. هریک از امامان صدراسلام درعصر خودشان امام عده ای ازمؤمنین بوده اند. لذا همه مومنان واقعی همواره تک امامی بوده اند. و ماجرای غیبت امام دوازدهم

دال بر این واقعیت بوده که دیگر مؤمن در میان نبوده و کسی نیازمند هدایت آن حضرت نیز نبوده است که این امر در هر زمانی می تواند مصداق یابد

در قرآن کریم نیز آمده که برخی از مؤمنان اولیای برخی دگرند. و این همان امر اطاعت است که همواره جاریست. بنابراین مؤمنان سلسله مراتب امامت هستند که البته سلسله مراتب امامان را پدید می آورند که در رأس همه این امامان آن امام مطلق و کامل قرار دارد. پس هر امامی در هر درجه ای از کمال امام مؤمنین خاص می باشد که قادر به درک و اطاعت از وی می باشند. این واقعیت درباره امامان صدراسلام نیز مصداق دارد. فی المثل مگر در عصر حیات امام اول براستی چند نفر تحت ولایت آن امام بودند. تا آنجا که در تاریخ درک می کنیم آن حضرت در ایام آخر عمرشان در تنهائی کامل قرار داشت و جز اهل بیت او گویا دیگر کسی وجود نداشت و همان چند نفر مثل عمار و مالک اشتر نیز شهید شده بودند. طبق روایات در دوره غیبت همواره حداکثر چهار نفر مؤمن مخلص هستند که در ایمان و ارادت و هدایت مستقیم شخص امام کامل قرار دارند و نه بیشتر. غیبت امام از جهل و غفلت مردمان است و دالّ بر زنده یا مرده بودن و حضور یا عدم حضور جان آنان نیست. و اما امام یک مؤمن مسلمان همواره علی است و لذا همه امامان بعد از ایشان علیین(علی ها) هستند. همانطور که امام صادق(ع) می فرماید که همه ما علی هستیم. این بدان معناست که هر امامی در هر دوره ای بایستی به درجه ای جامعِ فضائلِ علمی و دینی علی(ع) باشد یعنی علی(علی) نه تنها امام اول بلکه اسوه امامت است و هر امامی در هر عصری قیامتی از قامت اوست و درجه ای از ظهور علییت اوست و در هرعصری جنبه ای از حقّ او امکان ظهور می یابد همانطور که همه یازده فرزند علی(ع) هر یک به مثابه ظهور و جهی از وجود او بودند و جمعاً مترادف ظهور کامل علی(ع) محسوب می شوند که یازده وجه وجود امام را به اثبات میرسانند که غیبت نیز یکی از این وجوه می باشد. واقعیت تجربی هم نشان می دهد که امروزه نیز کسی که امام زنده ای ندارد که تحت ولایت او باشد به امامان صدر اسلام

هم هیچ ارادت و محبتی نمی تواند داشت جز از راه وراثت و تقلیدی بی مایه که هیچ اثری در کیفیت زندگی او ندارد. امامت یعنی ارادت بی چون و چرا! و کسی که چنین وضعی را نسبت به یک امام مؤمن دیگری به مثابه امام تجربه و درک نکرده است در واقع از شیعه گری هیچ درک و حس و باوری ندارد و در واقع از قلمرو ایمان به معنای خاصِّ قرآنی و اسلامی اش خارج است حتی اگر بقول پیامبر اکرم (ص) همه احکام شرع را مو به مو انجام دهد. از کاذب بودن ادعاهائی که درباره تعداد امامان در تاریخ وجود داشته است همین بس که فی المثل ازمیان همین دوازده امام مشهور اکثریت قریب به اتفاق مردم فقط یکی دو را واقعاً امام می دانند و مابقی تعارفی بیش نیست. این بدان معناست که مثلا برخی از شیعیان علوی هستند برخی حسینی و برخی جعفری و برخی هم مهدوی و … . این واقعیت نشان میدهد که امامت که توحیدی ترین وجه دین است همواره دارای ذاتی واحد است و هیچکس نمی تواند دارای بیش از یک امام باشد همانطور که نمی تواند دارای بیش از یک پیامبر باشد. و این امری قلبی است هر چند که به لحاظ ذهنی حقانیّت همه پیامبران و امامان تصدیق می شود که این امری صرفاً منطقی و روایتی و تاریخی وعاریه ای است و بقول علی (ع) وجه عاریه ای دین است که بی ریشه ترین دین هاست. همانطور که خدا یکی است امام هم همواره یکی است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۷۶

www.khanjany.com

چه نیازی به مربی معنوی

پیر، امام یا مرشد معنوی هنگامی به عنوان یک نیاز واجب و مبرم ترین نیاز در انسانی رخ می نماید و او را بی تاب می کند و دربه در به جستجوی یک رب وا می دارد که به بی خودی خود پی برده باشد. نیاز به پیر نیاز به رسیدن به خود است زیرا پیر حقیقی انسانی است که خودش هست و این یعنی موحّد. آنچه که ما در این نشریه در یک کلام مشغول ارائه هستیم همانا نشان دادن بی خودی است تا نیاز به خود پدید آید و این نیاز طبعاً عطش جستجوی یک «خود» را به عنوان یک پیر یا امام پدید می آورد و این همان آماده سازی برای ظهور امام مطلق و ناجی موعود است. زیرا یک پیر و عارف در هر درجه ای از توحید که باشد برای یک سالک و رهروی حق به مثابه آئینه آن امام مطلق است. و این به مثابه تعجیل در ظهور و سبقت گرفتن از زمان و رسیدن به امام قبل از ظهور جهانی می باشد. پس هر که به جستجوی امامش به عنوان مظهر خویشتن خویش، بر آید بی شک او را در وجود یک آموزگار معنوی و پیر طریقت می یابد بشرط آنکه سر و دل و جان بسپارد و جداً اطاعت کند و ارادت ورزد. پس عطش امام یا پیر همانا عطش بی خودی ا نسان در جستجوی خود است و خود هر انسان همان خداست. پس جستجوی امام یعنی جستجوی خدا در عالم خاک و اینست که گفته شده که: بی امام کافر است. این یک شعار نیست بلکه یک واقعیت وجودی است. فقط آنکه امام دارد با خود است و خود است یعنی با خداست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۴

www.khanjany.com

(دکتر شریعتی و فاطمه (ع

دکتر شریعتی بزرگترین کاشف تاریخ مذاهب و اسرار دین خدا در تاریخ معاصر جهان است از جمله کاشف زنان مؤمن در تاریخ و بویژه کاشف اوّلین و آخرین زن کامل یعنی هاجر (ع) و فاطمه (ع). در تاریخ مکتوب ماهیّت هاجر و فاطمه در هیچ اثر و با هیچ قلمی همچون آثار و قلم شریعتی آشکار نشده است و گویی که او برای نخستین بار این دو زن را که فاتح و خاتم امامت در تاریخ بشرند به بشریّت معرفی نمود. و گویی که این دو زن را از نو آفریده و در اینجاست که براستی می توان گفت که مرکب قلم یک عالم مؤمن از خون هزار شهید برتر است زیرا خون شهیدان را زنده می کند و دوباره در رگهای خشکیده بشریّت جاری می سازد. دکتر شریعتی فاطمه (ع) را چنان معرفی کرد که گویی هرگز معرفی نشده بود همانطور که محمد (ص) و علی (ع) را چنان معرفی کرد که گویی به تازگی پا به عرصه تاریخ نهاده اند. و این تولّد دوباره اسلام و دین و امامت بود. او فکر دین را فقط احیا نکرد بلکه بانیان دین و جان دین را زنده ساخت. ما زنان قدیس و عارفه را همواره به واسطه مردانشان می شناسیم و در واقع جز نامی از آنان نمی دانیم. ولی شریعتی خود این زنان را به واسطه وجود خودشان معرفی کرد و این کاری بدیع بود و خط بطلانی بر مرد سالاری و زن ذلیلی حاکم بر مذهب و دین مبین اسلام کشید. و بدینگونه مردان خدا هم زلالتر شناخته می شوند زیرا زن و مرد آیینه عرفانی همدیگرند. ولی آیا به راستی چگونه یک مرد آنهم از اینسوی تاریخ می تواند پرده ظلمت از سیمای زنانی در آنسوی تاریخ برکشد و حقشان را آشکار نماید؟ این سیره عارفان است که: هر که خود را شناخت همه را شناخت. او حتّی حضرت مریم (ع) را چنان شناخت که هیچ مسیحی هم تا این حد نشناخته بود. او مریم (ع) را بی هیچ تعارف همسر خدا نامید. چرا که وقتی خدا می تواند دوست داشته باشد می تواند همسر هم داشته باشد و نیز پسر و برادر و …. ولی البتّه همسر خدا بودن نه به مانند همسر بشر بودن است. و بدینگونه معنای «پسر خدا» را در مسیحیت که بر مسیح نهاده شده، تفسیری به حقّ و توحیدی نمود. و این همان سیر تجّلی امامت در جهان است به معنای تجلّی خدا در بشر در انواع و مراتب ظهور تا ظهور امام زمان (ع). قبلا ً خاطر نشان کرده ایم که اصل امامت همانطور که از مصدر «امّ» بمعنای مادر است از وجود زنان عارف و مخلص جاری شده است همانطور که شجره نبوّت از مردان موّحد است. در واقع باعث رسیدن ابراهیم (ع) به مقام امامت وجود و ایثار هاجر است که فرزند او نیز امام است. همانطور که کل دین خدا با وجود فاطمه (ع) به کمال و ختم نبوت رسید و امامت را به طور دائم بر زمین جاری ساخت و به همین دلیل علی (ع) برای نخستین بار در تاریخ نام خودش را بر فرزندانش ننهاد بلکه حسن و حسین و زینب را «فرزندان فاطمه» می نامید و این از تعارف نبود بلکه از حقیقتی بود که آشکار شده بود. در واقع دین خدا با مرد (آدم) آغاز شد و با زن (فاطمه) کامل و جاودانه گشت. فاطمه (ع) بعنوان امّ الائمه نه به معنای مادر امامان که بمعنای امام امامان و نور امامان و گوهره امامت امامان است و این همان معنای کوثر است. و کسی که این نور را داراست در همه می شناسد از جمله در زنان تاریخ. و شریعتی از حاملان نور امامت بود و با این نور بود که هاجر و مریم و فاطمه و زینب را شناخت نه بواسطه علم تاریخ و حدیث.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۹۷

www.khanjany.com

خودشناسی و امام شناسی

در معارف امامیه صدها سخن وجود دارد که معرفت نفس و امام شناسی و خداشناسی را امری واحد معرفی می کند و مترادف با صراط المستقیم هدایت می سازد. درباره رابطه خودشناسی و خداشناسی سخن فراوان گفته ایم ولی آیا چه ربطی به امام شناسی دارد؟ امام کیست؟ امام انسانی است که به امّ نفس خود رسیده و ملحق به ذات خویشتن و لذا مظهر یگانگی و توحید است. پس امام در واقع یک سالک به مقصد رسیده در وادی خودشناسی است که این مقام را یا بواسطه نصّ امامت داراست و یا بواسطه سلوک عرفانی حاصل نموده است و اینست که به لحاظ مقام وجودی امام همان عارف واصل است. و لذا فقط چنین انسانی می تواند مربی و مراد سائر سالکان این وادی باشد. پس واضح است که آدمی بمیزانی که خودش را می شناسد و در راه سلوک باطنی قرار دارد امامش را که کمال این راه است درک می کند و تصدیق می نماید. درست به همین دلیل است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید که «فقط رهروان معرفت نفس قادرند که به حقایق دینی من نائل آیند» و اما عالیترین حقیقت دین محمد همان امامت است که در ظهور آخرالزمانی کلّ دینش را به عرصه ظهور میرساند. و لذا آن تعداد سیصد و اندی نفر که یاران و مریدان اولیه امام زمان هستند جملگی عارفانند و به نور عرفان قادر به درک و تصدیق نور امامت می باشند زیرا خودشان نیز به درجه ای این نور را دارا می باشند و صفات امامت را درک می کنند. اینکه گفته شده که نخستین و شقی ترین گروهی که در مقابل ظهور امام زمان انکار می کنند گروهی از سادات آل محمد هستند بدان معناست که گروهی از مسلمانانی که در مسلمانی خود تردیدی ندارند ولی اهل معرفت نفس نمی باشند و لذا امام را درک نمی کنند و دعوی او را ا نکار می نمایند و با او می جنگند و هلاک می شوند. پس مهمترین عامل آمادگی برای ظهور آن حضرت همان معرفت نفس است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۶ 

www.khanjany.com

گرایشات کاذب عرفانی

به لحاظی عصر جديد عصر گرايشات عرفانی در افراد و گروههای بشری است و بدين لحاظ نیز عصری ويژه

بی سابقه می باشد. اين پیرايش جهانی حتی در طبقات اشراف و حکومتها و امپريالیستها کاملا مشهود است و به قول هانری برگسون فیلسوف شهیر فرانسه امروزه حتی امپريالیزم نیز برای ادامه بقايش مجبور به عرفانیزه کردن هويت خويش است و اين همان جريان اسطوره ای ساختن وجاودانه نمودن هويت خويش می باشد. اين بیان متافیزيکی جريان موسوم به «جهانی شدن» است. اين همان ظهور احساس خود خدائی در بشر مدرن است که امکان بروز يافته است و اساس عمده اين امکان نیز چیزی جز تکنولوژی مدرن و

ارتباطات جهانی نیست. احساسات عرفانی در انسان اصولا به لحاظ تاريخی امری جدید نیست ولی همگانی شدن و جهانی شدن و به عرصه بیان و حضور درآمدن امری کاملا جديد است. اين واقعه دارای دو جنبه کاملا متضاد است. جنبه ای که حق واقعه است و جز در بستر معرفت دينی قابل درک و تصديق نیست و جنبه ای که ابطال حقیقت است و قلمرو رشد و نمو دجالیت و عرفان ضدعرفان است. در جنبه حقانیت اين واقعه بطور خلاصه می توان معنای تاريخی آخرالزمان و قیامت را درک نمود که عرصه ظهور حق از جهان و خاصه انسان است که تمامیتش همان ظهور ناجی آخرالزمان و انسان کامل و خلیفه خداست که جمال ذات يگانه پروردگار عالم خاک می باشد و علائم چنین دورانی در دهها آيه و حديث در جهان اسلام قابل بررسی و تصديق است و ما نیز در کل اين نشريه و در هر مقاله سعی در بیان يکی از جلوه های اين دوران ويژه داريم. از جنبه معرفت امامیه اين واقعه جهانی دال بر نزديکی بسیار زياد به آستانه ظهور امام زمان می باشد. و اين ظهور جهان در نفوس بشری منجر به پیدايش احساسات عرفانی وخود – خدائی و ناجی گر می شود که بايد درک شود. و اما طبق احاديث فراوانی از ائمه اطهار(ع) در قلمرو آخرالزمان هر چه که به ظهور ناجی موعود نزيکتر می شويم دجالان عجیب وغريب نیز ظهور می کند که دعوی نجات و الوهیت دارند و اکثر مردم را می فريبند در حالیکه شیطانهائی در صورت بشری می باشند. جذابیت جهانی اين دجالان در میان جوامع به آن دلیل است و عذابها و بن بست ها و توصیه های حاصل از و اين تمدن باعث شده افراد و گروهها بطور روز افزون چشم امید به يک ناجی و نجات آسمانی پیدا کنند و از هر نجات زمینی و بشری و علمی مأیوس باشند. بدين لحاظ نیز هرگز بشر در طول تاريخ تا به اين اندازه از خود و امکانات مادی مأيوس نبوده و چشم امید به معجزه بزرگ نداشته است. اين وضعیت طبعاً نفوس شیطانی را وسوسه نموده که دعوی ناجیگری نمايند و عقل و جان و جیب مردم را غارت کنند. اين گرايشات کاذب عرفانی و ناجیان دجالی از اوايل قرن بیستم از مهد تمدن مغرب زمین خاصه بريتانیا و آمريکا شروع به رشد نمودند و ادامه اين جريانات به کشورهای جهان سوم نیز سرايت نمود مثل نهضت هیپیی گری و شعبات مبتذل آن در دهه های اخیر که تا سر حد گروههای شیطان پرست و آدمخوار استمرار يافته است همچنیین افرادی تحت عنوان نهضت دی تئوسوفی (عرفان) در آمريکا شروع به تبلیغ نمودند و در کشور خودمان نیز طرفداران بسیاری يافته مثل کريشنامورتی، اوشو، کارلوس کاستاندا (دون خوان) و غیره. وجالب اينکه اساس همه اين نهضت ها مواد روان گردان وتوهم ذائی مثل ال. اس. دی بوده است که بدون مصرف اين مواد امکان درک اين عرفانها نیست همچون افیون که ماده اولیه درك اکثر گروههای درويشی در کشور ماست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۴

www.khanjany.com

سال ۸۷ – ۸۶ سال وحدت و ظهور

عيد ۱۳۸۶ مصادف بود با تطابق آغاز سال شمسی و قمری. يعنی وحدت کامل تقويم ايرانی و اسلامی. وحدت

ماه و خورشيد به معنای وحدت منير و منور و وحدت علت و معلول بمعنای وحدت خالق و مخلوق است که در معارف شيعی از جمله علائئم ظهور انسان کامل و ناجی موعود است. اين وقايع نجومی در فرهنگ اماميه و عرفان شيعه از اهميت خاصی برخوردار است. ولی عيد ۱۳۸۷ مصادف بود با تطابق آغاز سال شمسی و آغاز امامت مهدی موعود. بدين ترتيب نمی تواند اين دو واقعه حيرت آور استثنائی نجومی بی معنا و اتفاقی باشد. بر اهل معرفت اين دو واقعه متوالی آنهم درباره امر واحدی واقعه ای بس مبارک و تاريخی است. همانطور که در طی دهه های اخير بسياری از علائم پيش بينی شده ظهور ناجی آخرالزمان در روايات اسلامی به تحقق پيوسته است اين دو واقعه نجومی نيز مکمل مجموعه اين پيش بينی ها می باشد. از جمله وقايع مکمل

همانا پيدايش مؤسسه عرفان درمانی و وبلاگ آخرالزمان است که بر محور پديده آخرالزمان و معرفی امام زمان دريائی از معارف شيعی را به زبان انسان مدرن پيش روی نهاده است و به مثابه مقدمه و زمينه فرهنگی اين ظهور می باشد. خدای را سپاس می گوئيم که در اين بزرگترين واقعه تاريخی و جهانیش سهمی هر چند اندک داشته ايم و بعنوان يک فرد توانسته ايم بر اساس مسائل و ضروريات انسان مدرن، حق امامت و ظهور ناجی موعود را بعنوان تنها راه نجات بشر، تبيين نمائيم تا انسان غافل امروز را برای اين واقعه آماده سازيم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۷۳

www.khanjany.com

معمای کتابهای آسماني

بی ترديد كتب كه در جهان، معروف به كتابهای آسمانی هستند هرگز به واسطه ملائک از آسمان نازل نشده اند و كسی شاهد بر چنین نزولی نبوده است و به علاوه ملائک با قلم و كاغذ نمی نويسند. و نیز اينكه در هیچیك از اين كتابها نیامده است كه اين كتاب را خدا يا ملائك نوشته باشند و يا حتی رسولان. در قرآن آيه ای حیرت آور داريم كه مي گويد « كتابهائی به دستهای خود می نويسند و آنرا به خدا نسبت می دهند. » . بدون شك منظور، همین كتابهای آسمانی هستند چون كتابهائی ديگر دال بر چنین ادعائی وجود ندارند. درباره اوپانیشاد كه يكی از كهن ترين كتابهای آسمانی محسوب شده، واضح است كه گروه كثیری از نويساندگان در طول تاريخ نوشته و آنرا تكمیل كرده اند. درباره اوستا نیز واضح است كه اساساً درعصر ساسانیان نگاشته شده است و فقط فصولی از گاتها قديمی تر است. و در دوران هخامنشی هرگز سخن از وجود چنین كتابی نبوده است. درباره تورات هم معلوم است كه عمده عهد عتیق افسانه هائی درباره موسی و قومش در اعصار بعد است. اناجیل چهارگانه كه تعدادشان هم مشكوک است هم دارای تناقضاتی نسبت به همديگرند و هم در بطن خود دارای تناقض واضح تاريخی هستند و حتی درباره ماهیت مسیح به عنوان خدا يا پسر خدا و يا پسر انسان نیز علناً تناقض وجود دارد. خود اناجیل نیز در بطن خود واضح كرده اند كه اين كتاب نه از مسیح است و نه حتی حواريونش، بلكه نقل و قولهائی از حواريون است. و امّا درباره قرآن، ماهیت امر روشن تر است كه نه رسول كتابی نوشته و نه امامان و خلفای راشدين. بلكه محفوظات برخی از حافظان آيات به امرعثمان و تحت نظارت يك يهود منافق به نام كعب الحبار، مكتوب شده كه مورد قبول علی (ع) كه کاتب وحی پیامبر است نبود وگرنه خود ايشان مبادرت به مكتوب نمودن قرآن نمی نمود. قرآنی كه به مسجد آورد ولی مردمان وی را مسخره نمودند و با هسته خرما راندند و ديگر كسی آن كتاب را كه معروف به قرآن علی يا كتاب علی بود، نديده است و به روايتي اين كتاب در دست امام زمان است و با ظهورش آشكار می كند و از جمله نشانه های اوست. پس اين كتابها چیستند و چه ماهیتی دارند و چه كرده اند؟ متأسفانه اين كتابها يا از چشم قداست نگريسته شده اند و يا به كلی انكار گشته اند و كسی از چشم علم و خرد و تحقیق به آن نگاه نكرده است. سوای آسمانی يا زمینی بودن اين كتب يا وحیانی و غیر وحیانی بودن آنها و سوای دستكاری هائی كه در آنها شده و يا نشده، يك واقعیت وجود دارد و اينكه كلّ بشريّت در مجموع اين كتابها را آسمانی و قدسی می پندارد و جنبه عقلانی و علمی و حكمتی محتوای اين كتب هم مطلقاً مد نظر نیست و بلكه اصولا پرستیده می شوند و سجده می گردند و نگرش عقلانی به اين كتب در مذاهب يكی از زمینه های تكفیر و الحاد بوده و خون بسیاری از مفسران را ريخته است. واقعیت ديگر اينست كه اين كتب واقعاً نخستین كتابهائی بوده اند كه در هر قوم و تمدنی كتابت شده و اساس خواندن و نوشتن (سواد) را نهاده اند. قداست اين كتب اساساً برخاسته از قدمت آ نهاست چرا كه در ذات مذاهب، قداست عین قدمت است همانطور كه قداست وجود پروردگار چنین است. و اصولا قدمت پرستی از اصول ذاتی مذهب و باورهای دينی بوده كه خود جای بس تفكر دارد و به ندرت در اين باب تفكر و تحقیقی شده است. بنابراين يكي از خواص كتب آسمانی اينست كه كلّ تمدن مدرن ما در جهان را پديد آورده است تنها و تنها به دلیل اينكه اساس سواد آموزی بوده است و نیز جنبه هاي حقوقی و حكومتی و اخلاقی آن كه آفريننده سنت ها و قوانین بوده كه از اركان مدنیت مي باشد. هر چند كه تمدن مدرن مصرانه مشغول الغا و ابطال همه اين قوانین است ولی قانون سازي را از اين كتابها به ارث برده است و تعلیم و تعلّم را كه ركن ذاتی ديگر اين تمدن می باشد و در حال انقراض است. در واقع اين كتب را بايستی كتب مدنیت بشر بر روی زمین دانست و نفی و انكار اين كتب مترادف با آخرالزمان است كه قلمرو مرگ مدنیت است و همچون واقعه ای اجتناب ناپذير مي باشد

پر واضح است كه اين كتابها به واسطه خداوند املاء نشده و به دست پیامبرانش نوشته نشده و حتی قديسین و مريدان انبیاي الهي هم مبادرت به نوشتن يا ديكته كردن آنها ننموده اند. بلكه برخی نويسندگان اقوام گوناگون بشری آنهم تحت امر و نظارت حكومتها و شاهان اين كتب را نوشته اند. در قرآن نیز بارها سخن از « اين كتاب » است كه در آن هنگام هنوز چیزی مكتوب نشده بود. پس واضح است كه كتاب آسمانی در عالم غیب و يا سینه انبیای الهی وجود داشته است. آيا اينها همان كتاب در دوره های گونا گون هستند؟ اين امريست كه براستی نیازمند تحقیق و تأملاتی عظیم است و از اسرار دين و تاريخ و بشريّت است.

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۹۰

www.khanjany.com

راز غیبت امام زمان

یکی از مهمترین زمینه پیدایش خرافه در هر مذهبی بعنوان بزرگترین دشمن حقیقتِ آن مذهب همانا آسمانی ساختن هویت بشری انبیاء و اولیای آن مذهب در طول تاریخ بوده است یعنی فرافکنی زمین به آسمان و عالم متافیزیک. در حالیکه تلاش مردان حق درست به عکس این واقعه بوده است یعنی زمینی ساختن آسمان و عینی نمودن عوالم ماورای طبیعت که همان واقعه نزول وحی و کرامات الهی به زمین و بسوی عالم عین است. این تلاش پیروان در واقع تلاشی کافرانه و ضدّ دین است منتهی در لباس دین و قداست نمائی. کفر هرگز دشمن دین نبوده است بلکه نفاق و خرافات دشمن خدا و دین اوست. کفر جهل است ولی نفاق عداوت است. تشیّع و مذهب امامیه که عرصه تعیّن الوهیت در انسانی بنام امام است و درست به همین دلیل دین کامل و آخرالزمان است، دشمنی بزرگتر از فرافکنی امامان به عالم غیب ندارد. گوئی که این سخن رسولان به پیروان خود که « ما هم بشری مثل شما هستیم » مطلقاً شنیده و باور نشده است. و بدینگونه مسیح پسر خدا شد و امامان هم خود خدا شدند و لذا از دسترس بشر خارج گشته و به عالم غیب پیوستند. و اینست راز غیبت امام زمان. پس این غیبت برخاسته از بخل و نفاق پیروان این مذاهب است و تا این نفاق و عداوت علاج نشود ظهور و نجاتی هم در کار نخواهد بود الا اینکه باز هم کشته خواهد شد بدست پیروانی که چشم دیدن نور خدا در بشر و بر روی زمین را ندارند و لذا خدا را فقط نادیده و نابوده می خواهند و ناجی را هم در آسمان و یا درچاه غیبت دوست می دارند و این مذهب مرگ و نیستی پرستی است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۱۰

www.khanjany.com

شیعه کیست؟ خودشناسی شیعی

چرا از میان دوازده امام فقط حسین (ع) وتا حدودی علی (ع) را به امامت قبول داریم و به مناسبت ها یادشان می کنیم و آنهمه شور وغوغا به پا می کنیم؟ ما بقی امامان گوئی تعارفی بیش نیستند و یک رودرواسی اعتقادی. این دو امام گوئی برای حکومت و ریاست دنیا جنگیده اند و اینست راز جاذبه شان در نزد ما شیعیان خالص. وجود امام زمان و ارزش ظهور جهانی او هم از همین بابت است که حکومت جهانی برپا می کند و مسلماً ما هم به وزارت و ریاستی می رسیم. وگرنه این امام هم از هر امامت و خاصیتی در نزد ما تهی می بود و بی خاصیت تر از سائر امامان بی حکومت!! پس در واقع ما از امامت امامان بیگانه ایم و امامت را جز در خلافت و حکومت نمی یابیم و اینست مسئله! این مذهب شیوخ شورای سقیفه است مذهب عبدالرحمن عوف و باند او که پس از واقعه غدیرخم قصد ترور پیامبر را نمودند. و امام زمان هم تا وقتی که در نظر ما کسی است که قرار است بیاید و برای ما حکومت جهانی تشکیل دهد و ما را خوشبخت سازد در واقع امام ما نیست و از امامت او بی بهره ایم و بدون شک با ظهورش هم جز قهرش بما نمیرسد و احتمالا طبق روایات اولین گروهی که بدست ایشان هلاک می شویم که البته حق ماست. ظهور جهانی امام زمان ظهور قهّارانه اوست. رحمت و هدایت امامت او در عرصه قبل از ظهور جهانی او به مؤمنان واقعی میرسد که به امامت او عشق دارند و نه حکومت او. نگاه حکومتی به امام نگاه شیعی نیست بلکه نگاه اهل تسنن است که حاکمان هر دوران را امامان و خلفای پیامبر می خوانند. که البته همه اهل سنت هم اینگونه نیستند و بقول دکتر شریعتی: سنی ها از من شیعه ترند زیرا نگاه حکومتی به ائمه اطهار ندارند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۰۶

www.khanjany.com

عشق مسیحائي

در قرآن کریم می خوانیم که: ای مؤمنان هرگز از روح الله مأیوس مباشید! و نیز می خوانیم که: بهترین دوستان مؤمنان برخی از نصاری هستند. و نیز طبق اعتقاد اسلامی می دانیم که ظهور مهدی و مسیح واقعه ای واحد است. لذا مسلمانان مؤمن طبعاً از عشق مسیحائی برخوردارند و قادر به تفکیک عشق مسیح و مهدی از یکدیگر نیستند. همه عارفان اسلامی نیز دارای عشق شدید مسیحائی بوده و این دو ناجی را یکی دانسته اند و این فلسفه در مکتب ابن عربی بنیانگزار فلسفه وحدت وجود به کمال رسیده است. ایمان اسلامی و مسیحی دارای نوری واحد است و لذا مؤمنان این دو نوع مذهب دارای روح و آرمانی واحدند و باید باشند و کلّ بشریت را بایستی بر این اساس به اتحاد برسانند و از نفاق انگیزی صهیونیزم شدیداً بر حذر بوده و هوشیار باشند. ملل مسلمان و مسیحی بایستی از فراسوی حکومتها و امپریالیزم و دسیسه های بنی اسرائیلی دست اتحاد بهم داده و زمینه را برای ظهور ناجی موعود فراهم کنند. مسیح اساس مهدی و اولین حامی او در ظهور است. عشق مسیحائی زیر بنای اعتقادی و تاریخی عشق محمدی است و بدون آن عشق محمدی قابل درک نیست. همینطور است عدالت موسوی. لذا مسلمانان بایستی عدالت موسوی و عشق مسیحائی را از اسارت امپریالیزم و صهیونیزم برهانند و این دو پیامبر بزرگ را از آن خود سازند و به دفاع از آنها بر خیزند و بدینگونه وجدان خفته یهود و نصاری را بیدار کنند و امت واحد ابراهیمی را پی ریزی نمایند. این امر حتی شامل حال امت بودا نیز می شود: بیائیم از سنت حقه عارفان خود پیروی کنیم و چون مولای رومی ظرف درک و پذیرش هفتاد و دو مذهب باشیم

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۹۳

www.khanjany.com

ناجي موعود کیست؟

طبق روایات شیعی حضرت مهدی (ع) پس از ظهور و برقراری حکومت واحد جهانی گوئی بعد از چهل و یا هفتاد سال بدست یک زن ریش دار (زن مردوار – یک فمنیست) به قتل می رسد و کلّ بشریت در اندوه و یأس غرق شده و گروه گروه خودکشی می کنند تا نسل بشر می افتد. با این تعبیر پس آیا اینهه انتظار سده ها و هزاره ها فقط برای حدود نیم قرن یا حتی بیشتر چه ارزشی دارد. و بعلاوه بشریت ماقبل از ظهور ایشان که محروم بوده است چه گناهی کرده و نیز بشریت بعد از کشته شدن ایشان چه تقصیری دارد که باید نابود شود. از این دیدگاه کلّ فلسفه و ارزش ظهور ناجی موعود که کلّ بشریت قرنها و هزاره ها در انتظار و امید او بوده علناً امری مهمل و کودکانه می آید. بهرحال اگر هم کشته نشود بالاخره عمری محدود دارد و لذا حکومت او ابدی نخواهد بود. و اما امام صادق (ع) سخنی دارد که پرده از این ابهام و ابطال بر می دارد و آن اینکه « براستی که فرج ناجی موعود همان انتظار است ». یعنی این واقعه اساسا یک گشایش و فرج و نجات باطنی و روحانی در وجود منتظران است. طبق این حدیث در واقع هر منتظری در مقام یک ناجی است و هر که منتظرتر است و به او مؤمن تر است خود یک ناجی عرصه حیات اجتماعی خویش است و نهایتاً منتظرترین مؤمنان خود ناجی موعود آخرالزمان است. فلسفه انتظار غیر از این معنائی عبث و نامعقول دارد و بازیچه است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۹

www.khanjany.com

ظهور امام زمان

چند مسئله مبرم دینی از علمای شیعی

آیا ختم نبوّت به معنای پایان ارتباط بشر با خداست؟ اگر چنین است پس چرا اسلام را کمال دین نامیده اند. این کمال چیست؟

چرا دین اسلام را دین آخرالزمان نامیده اند؟ آخرالزمان به چه معنائی است و زمانش کی است و فرق ذاتی این دین با سائر ادیان چیست؟

آیا نه اینست که خداوند بدون آشکار کردن حجّت وظیفه و امام خود بر مردمان آنها را مواخذه نمی کند؟ پس

در دوران غیبت امام زمان تکلیف چیست؟ آیا مراجع دینی و فقها می توانند نقش حجیّت امام زمان را برای

مردم داشته باشند؟

در اسلام که نبوّت ختم شده و امام هم غایت است. پس معنای کمال دین و نعمت خدا چیست؟ این دو امر که تماما نشانه قهر و غضب خدا بر مردمان است. پس جبران این دو فقدان عظیم چیست؟

در روایات شیعی صدها نشانه برای ظهور امام زمان وجود دارد که بسیاری از این نشانه ها از قرون قبل تا

کنون رخ داده است پس چرا امام زمان ظهور نکرده است؟ و یا کرده است؟ مسئله چیست؟

آیا تفسیر و یا استنباط مفاهیم از آیات قرآنی بر همه مسلمانان ممکن و مجاز است و یا فقط مختص علمای

برجسته اسلامی است. و تعیین کننده این ملاک کیست؟

آیا قرآن کتابی برای همه مردمان است یا فقط برای علماست؟

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۱۱

www.khanjany.com

راز تنهائی مؤمنان آخرالزمان

در آخرالزمان یعنی دورانی که ما زندگی می کنیم هر مؤمن حقیقی و مخلص و هر عارف با تقوائی جبراً در تنهائی و بیکسی محض زندگی می کند و هر چه که پاکتر و خالص تر شود تنهاتر می گردد و حتی عزیزانش ترکش می گویند و به شاگردان و مریدانش نیز هچ امیدی نیست و دارای هیچ ارادت و باور یقینی نیستند. آیا می دانید چرا؟ زیرا راه و رسم مخلصان در هر عصری کاملًا به عکس راه و رسم عامه مردمان و نظامهای حاکم است و همچون شنا کردن درمسیر خلاف جریان است. و مردمان نیز همواره از راه و روش اکثریت پیروی می کنند و ارتباطشان با مخلصان و اولیای خدا در حدّ نیازهای مقطعی است. دلیل دیگر این تنهائی مسئله ای متافیزیکی می باشد و آن واقعه غیبت امام زمان است. غیبت امام زمان فقط بمعنای غیبت یک فرد انسانی نیست بلکه بمعنای غیبت امر ولایت و امامت و ارادت و ایمان خالص و معرفت توحیدی است. و چنین امری به هر درجه ای در هر انسان مؤمن دیگری هم رخ دهد از چشم عقل و دین مردمان پنهان می ماند و با هزار حجت آشکار هم ذره ای بر باور آنها افزوده نمی شود و بلکه حداکثر منشأ تهمت و عداوت می گردد و جانشان را در خطر قرار می دهد. همانطور که علی (ع) چنین واقعه ای را در تاریخ پیش بینی کرده است

 آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفهدین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشقعرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی  فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان، 

 پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*