فلسفه دین

 کفر و ایمان

                     صوتی       تصویری                   

______________________________________________

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی

۵۰- و چقدر خداوند سوگند یاد می کند به اين فلک زدگی ما به شب و روز و ماه و خورشید و زمین و صبح و ظهر و ماه و سال و مرگ و زندگی! یعنی که نجات شما در درک اسرار همین فلک زدگی شماست ای فلک زده ها! پس از زمین به آسمان مگریزید و از فیزیک به متافیزیک و از واقعیت به خیالات و از دنیا به عقباي مفروض و… و از خود به خدای معدوم!

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد شش اثر استاد علی اکبر خانجانی

۴۱- «…و اوست که همه را از نفس واحدی آفرید که هر کسی را جایگاه دانم و ابدیست و جایگاه امانی و موفتی…» انعام ۹۸- 

«و خداوند رزاق هر جانداریست و هر چیزی را دو جایگاه است محل قرار و محل وداع…» هود. 

یکی در نزد خداست و دیگری در نزد غیر. یکی در ذات است و دیگری در قلمرو صفات. یکی بودن است و دیگری شدن! یکی محل ماندن است و دیگری مجرای رفتن. یکی عاشقانه و مطمنن است و دیگری فاسقانه و مشکوک! یکی ام وجود است و دیگر عاریه است. یکی جاوید است و دیگری زمانمند! یکی خویش است و دیگری غیر. ولی تا غیر نباشد خویش را نمی شناسی. تا مرگ نباشد زندگی را درنمی یابی. تا فرار نباشد قراری نیست. تا تنهانی نباشد عشقی نیست. و آدمی در همه ذرات و کرات می چرخد و جابجا می شود در همه آدمها و عوالم به میهمانی می رود تا عاقبت به خود خدانی خود می

رسد و قرار می گیرد 

«آنچه که در نزد خدا دارید باقیست و مابقی نابودی شماست» خداوند این جهان لامتناهی و بی نهایت موجود را آفرید تا آدمی عاقبت به خودش برسد و قدر خود را بداند که بهترین جای جهان است تنهانی و عشق!

عاشق بودن بی معشوق! عشق محض! در خود بودن و برای همه بودن! نه در همه بودن و برای خود بودن

www.akhar-zaman.com

www.khanjany.com

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی

1517- پس انبیاء و اولیای الهی اسوه های خوشبختی و سعادت و کامیابی نیستند و هرکسی به این چشم بدانها بنگرد گمراه و کافر و منافق می شود. آنها اسوه های کمال خلقت انسانند که تازه کمال خود را هم صرف سعادت دنیوی خود نکرده و وقف رشد و بیداری مردمان می کنند زیرا عاشقانند. عاشق خدا که عاشق انسان است و لذا آنها هم عاشق مردمانند. و از این منظر می توان به قضاوت و تحلیل و درک زندگانی بزرگان 

پرداخت از جمله حلّاج ه!ا

1521- پس اگر هیچیک از پروژه های خوشبختی فردی و یا مدینه فاضله اجتماعی به مقصد نرسیده و بلکه به فاجعه ای منجر شده است بدین دلیل است که آدمی برای خوشبخت  شدن در عالم خاک آفریده نشده است بلکه برای کامل شدن و الهی شدن پا به عالم خاک نهاده است و جایگاه خوشبختی در عالم مکان و زمان نیست

1522- پس واضح شد که آنانکه از منظر خوشبخت شدن در عالم خاک به عالم و آدم و تاریخ و مذهب و پدیده های جهان می نگرند به هیچ حقیقتی نمی رسند و همه يافته های علمی و عقلی و فلسفی و دینی شان کاذب و فریبنده است. و از این منظر می توان به علت اينهمه فجایع و تراژدی و فلاکت و بطالت جوامع مدرن پی برد و همچنین به علت ابطال علوم و قنون مدرن و اینولوژیهای مدرن رسید

استاد علی اکبر خانجانی 

فلسفه نوروز و سال نو

از آنجائیکه که هر قومی برای خود یک روز خاص از سال را سرآغاز سال قرار می دهد پس معلوم است که این امر یک قرارداد اجتماعی و نژادی است که براساس حوادثی خاص پدید آمده و بعنوان یک سنّت تاریخی حفظ شده است. ایرانیان آغاز بهار را مبدأ سال قرار می دهند مسیحی ها هم یک روز برفی در زمستان را. مسلمانان هم روز هجرت پیامبر اسلام را که مستمراً در طی سالها تغییر می کند و فصل خاصی نیست و در هر روزی از سال شمسی می تواند رخ دهد. بهرحال در همه اقوام آغاز سال نو با جشن و عیش و تجمعات شاد برگزار می شود و مراسم خاصی دارد و دارای مفاهیم و آداب مذهبی هم می باشد زیرا تقریباً هیچ جمعی در جوامع بشری تهی از آداب و انگیزه مذهبی رخ نمی دهد مثل عروسی و عزائی

در همه اقوام بشری مراسم و آداب سال نو در طول تاریخ به ارث می رسد و با آداب سائر اقوام تلفیق می شود. مثل سال نو ایرانی ها که با آداب اسلامی هم جمع شده است یا سال نو مسیحی که با آداب یونان باستان ترکیب شده است و غیره. یعنی در هر نژادی می توان همه آداب سالهای نو سائر اقوام را هم کمابیش ملاحظه نمود و نیز نشانه هائی از سالهای نو که از نسل ها و دورانهای منقرض شده برجای مانده است. در واقع در مراسم و آداب و مفاهیم سال نو در هر نژادی می توان نمادهائی اسطوره ای از کل تاریخ گذشته آن قوم و نیز سائر اقوام و کل بشریت را درک نمود

روز آغازین هر سالی مثل روز اول خلقت است و روز نوشتن دگرباره سرنوشت خویشتن بدست خویشتن. و این تفاوت بین روز اول هر سال است با خلقت ازلی. در خلقت ازلی بشر هیچ اراده و انتخابی نداشت و با این حال خداوند در قرآن می فرماید که انسان را در حال خلقتش بر او شاهد گرفتم و نیز اینکه بلافاصله پس از خلقتش از انسان پرسیدم که آیا این خلقت را قبول دارد یا نه که انسان از روی جهلش می گوید که: بل!ی

در واقع این قرارداد جهانی بشر در همه اقوام و مذاهب که یک روز از سال را مبدأ قرار می دهد به معنای خلقت جدید است و تجدید عهد با ازلیت خلقت خویش و نیز بلی گفتن دگرباره و آگاهانه تر به پروردگار. و نیز بتدریج بدست و اراده خویشتن در این خلقتهای جدید مشارکت کردن و صاحب سرنوشت خود شدن

پس در واقع روز سال نو مظهر هر ساله خلقت ازلی انسان است و سالی یکبار بر خلقت خود شهادت دادن و در آن حضور یافتن و خلقت خویش را آگاهانه تر پذیرا شدن و مسئول گشتن و نهایتاً جانشین خدا شدن در امر خلقت خویشتن. و برای سال آینده آرمان تازه ای را برای خود رقم زدن

راز هفت سین بر سر سفره سال تحویل هم دال بر هفت روز خلقت عالم و آدم است. که روز هفتم همانا روز کمال خلقت یعنی آدم است که خداوند هم بر عرش می نشیند و بر کمال خلقت خود به نظارت و شهادت می نشیند و اراده خود را بدست مخلوقش می سپارد. بساط سفره هفت سین نماد سفره خلقت است که انسان بجای خدا بر سر این سفره می نشیند و یکبار دیگر با خداوند بیعت می کند و به او آری می گوید

دعای سال تحویل هم نشان می دهد که انسان میل دارد تا یکبار دگر به «حال» خود یعنی به اکنونیت خود که همانا جلوس خدا بر عرش و کمال خلقت آدم است بازگردد. «احسن الحال» یعنی بهترین زمانها. و بهترین زمان همان لحظه خلقت ازلی است و روی در روی خدا نشستن و به او آری گفتن و یکبار دگر خلق شدن

ولی ما بعنوان ایرانی مسلمان بین دو سال نو در تردد هستیم یکی نوروز و دیگری آغاز هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه. یعنی آغاز فراق و جدائی از نژاد. آغاز هجران از اصل و نسب خویشتن. درست مثل آغاز خلقت آدم که همان آغاز هجران آدم از خالق خویشتن است، آغاز جدائی از اصل خود که موجب خلقت خویشتن است. این فراق سرآغاز وجود یافتن است، یعنی آغاز تنهائ!ی

ولی مراسم عید نوروز ایرانیان سیمائی کاملاً متضاد دارد و واقعه پیوستن به خویشان و اقوام است یعنی واقعه وصال است

 ما ایرانیان بین فراق و وصال در تردد هستیم و لذا دچار یک فرهنگ و تاریخ برزخی و پریشانیم. این همان اصل و علت دوگانگی ما بین ایرانیت و اسلامیت است که همواره وجود داشته و این اواخر دو صد چندان شدیدتر شده و گاه مبدل به نبرد می شود

سال نو اسلامی سیمائی غمگین دارد و سرآغاز سرگردانی و دربدری و تنهائی و محنت و هجران از عزیزان است. ولی سال نو ایرانی (زرتشتی) درست عکس این وضع را دارد. و اینست که بالاخره هر بشری به یک جناح وصل یا هجران می پیوندد ولی ما ایرانیان بین وصل و هجران در تردیدیم. و این کل ماهیت دیالکتیکی فرهنگ و روحیه و هویت ماست که نه تاب وصل داریم و نه طاقت هجران زیرا مطلقیم. زیرا عاشقیم

و اما امسال واقعه ای خارق العاده به لحاظ نجومی رخ نموده است و آن تطبیق اول سال هجری قمری با شمسی است یعنی روز عید نوروز همان روز هجرت پیامبر اسلام یعنی اول ماه ربیع الاول است یعنی سال شمسی و قمری در روزی واحد آغاز می شوند و این تطبیق تقویم زرتشتی و اسلامی است. همانطور که شاهد بودیم سال گذشته ماه قمری منطبق بود یعنی ماههای شمسی و قمری با یکدیگر آغاز شدند و پایان یافتند تا آنجا که ماه ربیع الاول هم با ماه فروردین منطبق گردید و اول ربیع الاول و اول فروردین یکی شدند این یگانگی اسلام و ایران و یگانگی دین زرتشت و دین محمّد است. به بیان دیگر یگانگی وصل و هجران است. پس این یک واقعه ای در نفس کائنات و نجوم است و بیانگر آخرالزمان نجومی می باشد که خورشید و ماه را یگانه و متحد نموده است. این مسئله در معرفت اسلامی همان یگانگی نبوت و امامت است و عرصه ظهور ناجی و انسان کامل. زرتشت اولین پیامبر موحد در تاریخ بشر است که دین خدا را به ارمغان آورد و دین خدا با امامت به کمال رسید. و اینک اول و آخر دین و تاریخ بهم آمده است. یعنی زمان یک دوره کامل را در تاریخ بشر طی نموده است

www.khanjany.com

از کتاب دائرة المعارف عرفانی  جلد سوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

خداوند، هستی موجودات است و نیستی آنها: هستی ِ نیستی و نیستی ِ هستی ، هستی ِ هستی و نیستی ِ نیستی

خداوند تنها موجودی است که همه او را می شناسند

خداوند آنگاه شدیدتر حضور دارد  که ما  در خود حضور داریم 

هرگاه که بخود می آییم خدا را می یابیم 

خداوند همان خود – آیی است 

آنگاه که بیخود هستیم خداوند مراقب ماست ولی آنگاه که بخود می آییم ما مراقب او هستیم 

آنگاه که کاری را برای  خدا انجام می دهیم  او مشغول انجام کاری ویژه برای ماست 

آنچه را  که هر کسی خدای خود می نامد همان تنهایی اوست 

خداوند بر جمعیت است ولی در فردیت

هر که خدا را ببیند نگاهش بر او مات می شود یعنی می میرد 

خدا به سراغ هر که برود همه از او می گریزند

هر که به سراغ خدا برود همه مردمان او را محاصره می کنند 

خداوند عدم ماست و ما وجود او هستیم و بدینگونه خلیفه یکدیگریم 

خداوند در آن واحد فقط در یک نفر است و آن هم امام اوست 

www.khanjany.com 

از کتاب توحید عملی اثر استاد علی اکبر انجانی

1162- خدا را تعریف کن تا تو را تعریف کنم. اگر خدایت در آسمان است این ھمان فاصله تو از خودت می باشد. اگر خدایت مهربان است این مهر تو با خود توست. و اگر خدائی نداری بدان که خود گم شده ای و نابود!ی 

www.khanjany.com 

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد اول اثر استاد علی اکبر خانجانی

1234- پس انسان از طریق عشق ورزی با خدایش که عين از خودگذشتن اوست برای خدا٬ از بیگانگی نجات می یابد و یگانه می شود و اینست معنای انسان موحد. و اين راه و رسم شریعت انبیای الهی و دین خداست که کمالش دین محمد ص است که برای همه انواع توانایی های بشری امکان بوجود آمدن و وجود یافتن هست در درجات حلال و حرام و واجب و مستحب و مکروه و مباح. پس دین همان راه عشق است و دین محمد کمال این عشق است و وجود یابی

1250- اینست که رسول اکرم ص می فرماید که برترین نیکها آنست که خدای را چنان پرستش کنی که گونی می بینی اش”. یعنی انسان باید جمال خدای را پرستش کند تا صاحب وجود ویژه انسانی خود بعنوان خلیفه شود زیرا انسان جانشین جمال خدا در عالم اروض است که این امتیازش از سانر موجودات است. البته انسان خلیله کالم و روح و اسماء و جان خدا هم هست ولی این وجه اشتراکش با بقیه جهان است و بقیه جهان مشغول عبودیت و تسبیح این وجوه از وجود هستند. و پرستش و تسبیح جمال خدا فقط مختص انسان است. و لذا جمال پرستی محض پرستش سایر وجوه وجود هم می باشد زیرا این جمال جان و روح و اسمای اوست.

www.khanjany.com 

از کتاب اینست انسان صفحه ۱۱۵ اثر استاد علی اکبر خانجانی  

آنچه که در طول تاریخ به نام اسلام شهرت دارد ھمان یهودیّت منقرض شده است که بار دیگر بواسطۀ یهودیان صدر اسلام رایج شد. اسلام حقیقی، کامل شدۀ مسیحیّت است یعنی مذھب عشق محض و معرفت ناب است. امروزه حتی مسیحیّت حاکم بر جهان نیز یهودیّت دروغین است

www.khanjany.com

دائرة المعارف عرفانی٬ خودشناسی دینی اثر استاد علی اکبر خانجانی 

چرا بی دینی بد است؟ 

زیرا انسان را بی هویّت ساخته و هر عمل زشتی را آسان می سازد

زیرا وجود انسان را در نزد خودش حقیر و بی ارزش می سازد و انسان تن به هر خفّت و ذلّتی می دهد و خود را ارزان می فروشد

زیرا انسان را بزدل و ترسو می کند و به چاپلوسی و بردگی صاحبان قدرت می کشاند

زیرا انسان را با وجدانش به تضاد انداخته و موجب ریا کاری می شود که بدترین عذابهاست 

زیرا موجب زوال عقل شده و پریشانی و نسیان پدید می آورد 

زیرا انسان را در قبال مرگ به هراس انداخته و آسایش و آرامش را سلب می کند و به وحشت و توحّش مبتلا می سازد 

زیرا افکار و اعمال بشر را از مقصود و کمال ابدی می اندازد و عقیم و بی ریشه می کند و لذا انسان به قشری گری و بطالت دچار شده و در نزد خودش هیچ و پوچ می گردد 

www.khanjany.com

مذهب اصالت عشق جلد اول

۲۶۲- واقعه دمیده شدن روح در انسان همان واقعه عاشق شدن است. یعنی عشق سرآغاز انسان شدن میمون است و این همان حلقه مفقوده داروین در تکامل انواع حیات است. یعنی آنچه که میمون را به آنی تبدیل به انسان کرد واقعه دمیدن روح خدا در او بود که با احساس عشق بروز یافت

www.khanjany.com

مذهب اصالت عشق جلد اول

۲۵۳- تا فهم و باور نکنی که خلقت از عشق و عین عشق ورزی خداست نه عشق را و نه خلقت را و نه خدا را باور و فهم نموده ای و نه خودت را. و لذا دين تو عاریه ای و عشق تو فرضی و خدای تو فرضی است

www.khanjany.com

مذهب اصالت عشق جد اول( اسرار عشق قرانی)- از آثار 

استاد علی اکبر خانجانی

بسم الله رب العاشقین

۱- خداوند جهان هستی را از عشق و کرمش آفرید زیر نیازی به خلق آن نداشت چون قبل از جهان هم وجود داشت و وجودش همان عدم بود. و عدم نابترین و یگانه ترین و بسیط ترین و زلالترین و سبک ترین و لطیف ترین نوع وجود بود. و او از چنین وجودی که آرامش مطلق بود گذشت و از خودش بیگانه شد و اين دوری و بیگانگی اش از خود٬ اين چیزی شد که شاهدیم یعنی جهان هستی با هر آنچه که در آن است. او از خود گذشت و غیر شد. از من گذشت و ما شد و خود را اسیر و درگیر ما کرد. از یگانگی اش گذشت واسیر کثرت لامتناهی شد. از آن اطلاق و سبکی و یکدستی گذشت و اسیر ثقل و سیاهی و تفییر شد

۴- عدم عدم فقط زمان مطلق حال است و اکنونیت جاوید. اين مقام بی نیازی به وجود داشتن است. او بودن محض بود ولی وجودی نداشت. پس اراده کرد که وجود داشته باشد پس انفجار بزرگ آغاز شد. و این فجر عشق بودعشق به وجود داشت!ن

www.khanjany.com

مقاله ۲۶ خودشناسی دینی کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم اثر استاد علی اکبر خانجانی 

وقتی می خواهیم دروغی بگوییم دچار اضطراب و پریشانی می شویم و پس از دروغ گفتن هم تا دم مرگ نگران رسوا شدنِ آن هستیم و آنگاه هم که رسوا شد اعتماد را نابود کرده و در ورطۀ بدبینی سقوط می کنیم و همه تلاشهای ما در نزد دیگران مهمل و مضحک و بی ارزش می شود. پس دروغگویی واقعاً بد و امّ الفساد است زیرا عقل تجربی ما این امر را تصدیق می کند. وقتی کسی را فریب داده و زنا می کنیم به طرزی جادویی به او مبتلا شده و به دامش می افتیم و مجبوریم که خود را عاشق جلوه دهیم و در این دروغ بزرگ نیز مجبور به ریاکاری می شویم که یا مجبوریم با او ازدواج کنیم که رابطه ای بر بدبینی و تهمت است و جهنّمی برپا می کند که در آن می سوزیم و یا اگر فرار کنیم یاد و ابتلای این رابطۀ نا مشروع تا دم مرگ ما را دو شقّه می کند و آب خوش از گلوی ما پایین نمی رود و دل ما هرگز نمی تواند کسی را دوست بدارد و وفا کند. آیا چنین نیست؟ پس براستی که زنا، کاری احمقانه و عذاب آور و ناحق است. این دو تا از کبیره های گناه می باشد که از محرّمات همه مذاهب حقّه است که برخاسته از فطرت بشر می باشد و ریشه در عقل و وجدان دارد که بطور اتوماتیک عمل می کند. مابقی امور هم به همین ترتیب است . پس اگر فقط طالب آسایش و سعادت و آرامش و عزّت در همین دنیا هم باشیم و حیات پس از مرگ و قیامت را هم درک و تصدیق نکنیم باز هم کفایت می کند که اهل دین باشیم. پس دینداری، حکم عقل است و عقل هم وحی بدن است. این از خاصیّت دنیوی دین. و امّا اگر طالب حیات ابدی باشیم که این هم یک نیاز و عطش ذاتی بشر است بهتر است که دین و معارف آن را هم باور کنیم تا هراس مرگ و نابودی از وجود ما برود تا در همین دنیا با عزّت و آرامش بیشتری زیست کنیم. به عنوان یک مصلحت دنیوی هیچ مصلحتی بهتر و آسانتر از دین نیست. پس باور به آخرت و خدا و قیامت هم یک باور کاملاً عقلانی و طبیعی است و براستی که آدمی از راه عقل به دین وارد می شود به شرط این که عقل خود را تخطئه نکنیم و با آن صادق باشیم. پس هر آدم صادقی نمی تواند دین را طرد کند و لذا صدق نیز از اساس دین است. آنکه عاقل و صادق باشد خود به خود اهل دین می شود. کفر محصول حماقت بشر است

www.khanjany.com

(دین)

از مقدمه کتاب چه باید کرد, اثر استاد علی اکبر خانجانی 

32- دین بطور کلّی جریان واحدی است که به مثابه قوانین و حقوقِ عالم وجود بر موجودی به نام انسان به صورت مسئولیّت و اختیار وارد شده است و بر سائر موجودات عالم به صورت جبر حاکم و جاری می باشد و مسئولیّتی را نمی طلبد. انسانهائی که به این حقوق و قوانین فطری روی می نمایند در سمت جنّتِ دین قرار می گیرند و آنهائی که به این امر پشت می کنند در سمت دوزخ دین قرار می گیرند. پس ھمه در دین واقع شده اند و ھیچ ذره ای در خارج از دین خدا وجودی ندارد 

www.khanjany.com

دائره المعارف عرفانی جلد دوم فلسفه تشیع مقاله ۱۲ شریعت آخرالزمان « فرقه های مدرن »

عصر جدید را به لحاظی بایستی عصر ظهور فرقه های بی شریعت دانست که از بطن مذاهب قدیم سربرآورده اند مثل مذهب پروتستان و دهها فرقۀ فرعیِ منشعب از آن که از بطن مسیحیت پدید آمده است یا مثل فرقۀ اسماعیلیه و یا بهایی و یا برخی فرقه های صوفیه که از بطن اسلام  و خاصّه تشیّع رخ نموده اند و یا صهیونیزم بعنوان یک فرقۀ مذهبی – سیاسی که از بطن مذهب قدیم یهود پدید آمده است و جملۀ اینها مذاهبی بی شریعت محسوب می شوند و اصول راه و روش و آیین زندگی اینها همان ارکان فرهنگ و تمدن مدرن غرب است مثل آزادی ، برابری ، دانش و تکنولوژی و غیره. به لحاظی همه این فرقه های مدرن را بایستی پیرو همان پروتستانیزم اروپا دانست که زمینۀ فرهنگی مدرنیزم می باشد ولی هر کدام توجیه مذهبی خود را دارا می باشد ولی در عمل جملگی به یک راه و روش زندگی می کنند و هیچ تفاوتی بین شعبات مسیحی و یهودی و اسلامی و شیعی وجود ندارد. جملۀ این فرقه های مدرن شبه مذهبی هر یک به نوعی خود را برگزیدۀ خدا و مورد شفاعت مطلقۀ بانی مذهب خود   می دانند که همۀ گناهانشان را خودبخود می بخشد و لذا جای هیچ نگرانی نیست و بهشت از آن آنهاست و دوزخ بر آنان حرام شده است و لذا نیازی به هیچ شریعت و آیین و اصول و احکام خاص نیست. این همان اساس توجیهی و مذهبی لیبرالیزم غرب است. عمر تاریخی این مذاهب، بدون شریعت پیش از دو قرن نمی باشد که کهنه ترین آنها پروتستانیزم است. این فرقه ها عملاً  توجیه و تقدیس لیبرالیزم و تکنولوژیزم و آزدای بی قید و شرط می باشد. یکی از مستمسکهای کلامی این فرقه ها و مخصوصاً آنان که از اسلام جدا شده اند احادیثی از حضرت رسول (ص) و ائمۀ اطهار(ع) دربارۀ تقیه دین و ایمان در آخرالزمان است که عرصۀ دین محمد (ص) می باشد. اینان تقیه را به طرزی حیرت آور مترادف با ابطال شرع و احکام الهی دانسته اند درحالیکه تقیه به معنای پنهان داشتن باطنی و قلبی و روحانی نمودن دین است و نه انکار دین. و این شرایط مربوط به اوضاع آخرالزمان است و قلمرو قیامت است. پس می بینیم که تفسیر این فرقه ها کاملاً وارونه است. امر تقیه و باطنی نمودن دین به مثابه کمال دین است و نه ابطال آن. بطور مثال نماز بایستی همانطور که در قرآن آمده به مقصود خود یعنی ذکر قلبی خدا برسد و یا روزه بایستی تبدیل به امساک و قناعت دائمی شود و نه اینکه ترک گردد. متاسفانه بسیاری از این فرقه های جدید با وجود سابقۀ درخشانی که در تاریخ مذاهب داشته اند امروزه با انکار اصل شریعت دچار نسیان و بی هویتی و خسران عظیمی گشته و با تمامیّتِ انسانیّت و معنویت به بن بست رسیده و مولد نسل جوانی شده اند که همچون خاری در چشمان و استخوانی در گلویشان عذاب می دهد و بهتر است که تا این نسیان قدمت نیافته است و اصول فطرت از بین نرفته، به اصول عملی دین خدا بازگردند و نسلهای آیندۀ خود را نجات دهند 

انکار شریعت تحت لوای تفاسیر مالیخولیایی و عرفان مشربی های دروغین موجب نابودی فرهنگ و فکر و معنویت و هویت است و آیندۀ این فرقه ها و پیروانشان را به هلاکت میبرد. شریعت مادۀ اولیه فرهنگ و هویت و معنویت است. این ماده اولیه را بایستی پروراند و تلطیف و تکامل بخشید و به روز نمود نه اینکه انکار کرد. این انکار موجب توحش نسلهای آینده است. و این امر را نیز باور کنیم که عرفان، بی دینی و لاابالیگری نیست بلکه دین خردمندانه و حکیمانه و روحانی است. خرافات را بزدائیم و نه فطرت را. فطرت زدائی موجب جنون و جنایت است

آخرالزمان عرصۀ دینی عرفانی است و نه بی دینی 

www.khanjany.com

(دربارۀ اسلام, سخنان علی (ع

 آنکه مسلمان شد، سالم شد 

تصدیق دین محمد (ص)(اسلام) جز در وادی خود – شناسی ممکن نیست  

اسلام نیازمند ایمان است و ایمان نیازمند یقین است و یقین نیازمند علم است وعلم نیازمند عمل است  

پلیدی در میان مردم عادت شده و پاکی موجب حیرت است و اسلام را چون پوستین وارونه بر تن کرده اند

رأس اسلام ،صدق است 

ھیچ کس چون من (علی) حق اسلام را ادا نکرده و به این روشنی بیانش ننموده است 

ھر چیزی را غایتی است واسلام را نیز غایت است و شما ای مؤمنان با ادا نمودن حقوق اسلام، به غایتش برسید و از آنجا برای خدا ، خروج کنید 

راستگوئی، ستون اسلام و پناھگاه ایمان است

از کتاب هزار لب لباب اثر استاد علی اکبر خانجانی

www.khanjany.com

درباره کتب آسمانی

آیا هیچیک از این کتابهای به اصطلاح آسمانی را پیامبران نوشته اند؟ و یا به کسی دیکته کرده اند؟ آیا هیچیک از این کتابهای آسمانی و مقدس در زمان حیات پیامبرش پدید آمده و تدوین شده است؟ آیا هیچ پیامبری، کتاب در دست داشته است و از روی کتاب تعلیم می داده است؟ آیا هیچ پیامبری در زمان حیاتش به کسانی وصیت کرده است که بعد از او کتابی پدید آورند و اقوال او از جانب خدا را جمع آوری کنند و از روی آن عمل نمایند؟ آیا چنین اشاراتی در متن خود این کتابها وجود دارد؟

از کتاب کند و کاوی در اصول تألیف استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 112

www.khanjany.com

1- «خداوند بهترین سخنان را در کتابی متشابه و مثانی نازل می کند تا بواسطه آن هر که را خواهد هدایت نماید …» قرآن- این کتابهای متشابه و مثانی (شبیه هم و مکرر) همان واقعه تأویل کلام الله در طول تاریخ است که تورات و انجیل و قرآن از جمله مشهورترینشان هستند و نزول قرآن بهمراه روح بر مومنان هر امتی تا آخرالزمان نیز استمرار این نزول کتابهای متشابه و مثانی اس…..ت

از کتاب مذهب اصالت عشق جلد نهم

www.khanjany.com

دین و واقعیت

قرآن می فرماید: « براستی که دین هر آن واقع است. » به نظر ما هیچ آیه همچون این آیه مذکور دین را به عنوان یک جهان بینی کامل عرضه نمی کند. جهانی که عین دین است و دینی که بیان واقعیت است. از این منظر دین یک ایدئولوژی آرمانشهری و باید و نبایدی نیست، همانطور که در جای دیگری می گوید: « در دین هیچ جبری نیست. » در واقع کلّ جهان و جهانیان در دین است و کلّا عالم هستی همان دین به معنای «راه» است، راهی که به خدا می رسد و هیچکس را از این راه گریزی نیست همانطور که قیامت کبری همه به حضور خدا می رسند خواه ناخواه. همانطور که بهشت و دوزخ و برزخ و همه طبعات و طبقاتش در دین است. و انسانها یکی از این سه روش و مکتب را در دین انتخاب می کنند و همه به خدا می رسند. از آیه مورد بحث درک می شود که دین همان مکتب رئالیزم است منتهی رئالیزمی صرفاً مادی بلکه یک رئالیزم کامل که همه ابعاد و وجوه و اعماق و طبقات عالم هستی را شامل می شود و لذا آنان که دین را به واسطه معرفت انتخاب می کنند از راه بهشت به خدا می رسند و لذا با واقعیت جهان آشنا شده و درباره اش علم می یابند و مابقی که دین را انتخاب نمی کنند از راههای دوزخی و برزخی وارد واقعیت جهان شده و لذا آن را فهم نمی کنند و علومشان تماماً فرضی و توهمی و محکوم به ابطال است. و این راه را ظالمانه طی می کنند یعنی با زور

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۹۸

www.khanjany.com

دین و عرفان در ایران معاصر

وقتی از دين– درمانی يا عرفان– درمانی سخن می گوييم برای اکثر هموطنان ما چنان عجيب و غريب است که گويی از عوالم از ما بهتران سخن می گوييم و يا دچار خرافه ای مهلک شده ايم و يا توطئه ای در کار است و يا مزدور شهرياريم. بهرحال غير قابل باور و تحمل است و گاه مثل فحش است و نشانه ارتجاع و عقب ماندگی غير قابل بخشش می نمايد. در حاليکه همين ها که غرب و مخصوصاً آمريکا را اسوه پیشرفت می دانند نمی دانند که دين – درمانی و عرفان– درمانی يک پديده رايج در غرب است و اکثر آمريکائيان و اروپائيان دربدر در جستجوی چنين راه حل هايی هستند. ما حتی از ژاپن و آمريکا خوانندگانی داريم که از ما تقاضای کمک می کنند ولی تاکنون حتی يک ايرانی هم چنين ارتباطی جدی با ما برقرار نکرده است الا اينکه از نزديک رابطه ای مستقيم داشته و شاهد

درمانگريهای نوين ما بوده است. سخن از فرهنگ است و ظلمتی که بر اين فرهنگ حاکم است. براستی چه بلايی بر سر فرهنگ و باورهای ما آمده است که عرفان را هم بايستی آمريکائيان به ما بباوراند و انگليسی ها و آلمانيها برايمان تفسير کنند. امروزه در آلمان و آمريکا اکثر تحصل کردگان دانشگاهی و روشنفکران کمابيش با مولوی آشنايند. ولی براستی چند درصد از تحصیل کردگان ما لای کتاب مثنوی را باز کرده اند؟ اگر هم مولوی را می شناسد بواسطه اشعار عاشقانه و ضرب المثل های عاميانه است. براستی که همواره پای چراغ تاريک است. ولی اين تاريکی در حال توسعه نيز می باشد و مستمراً غليظ تر می گردد. متأسفانه هر بيماری که بما رجوع می کند و يا هر کسی که با ما مشورتی می نمايد نخست بايستی چند ساعت درباره اصول فطری مذهب سخن بگوييم که: بخدا، خدا راست است، وجدان راست است، دين راست است، حق و ناحق راست است، روح راست است و آدميزاد علاوه بر هيکلش، روح هم دارد و… و عجيب که چانه زنی ما با جماعت بظاهر متدين و نماز خوان بمراتب شديدتر است زيرا اينان تنها مفاهيم غيبی ای که باور دارند رمالی و جن گيری و دعانويسی است. شاهديم که رسانه های جمعی ما مثل شبکه های تلويزيونی و راديويی و مطبوعاتش شبانه روز از دين و خدا و عرفان سخن می گويند. معلوم نيست که آيا مخاطبانی هم دارد يا نه. آيا گوش مردم پر شده و کر شده است در حاليکه به صدها درد بی درمان مبتلايند؟ اين چه بدبختی است آيا کسی نيست که فکری بحال اين مصيبت کند؟! اين مصيبت ريشه هايی بس عميقتر دارد

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۵۳

www.khanjany.com

دین و عرفان در ایران معاصر

وقتی از دين– درمانی يا عرفان– درمانی سخن می گوييم برای اکثر هموطنان ما چنان عجيب و غريب است که گويی از عوالم از ما بهتران سخن می گوييم و يا دچار خرافه ای مهلک شده ايم و يا توطئه ای در کار است و يا مزدور شهرياريم. بهرحال غير قابل باور و تحمل است و گاه مثل فحش است و نشانه ارتجاع و عقب ماندگی غير قابل بخشش می نمايد. در حاليکه همين ها که غرب و مخصوصاً آمريکا را اسوه پیشرفت می دانند نمی دانند که دين – درمانی و عرفان– درمانی يک پديده رايج در غرب است و اکثر آمريکائيان و اروپائيان دربدر در جستجوی چنين راه حل هايی هستند. ما حتی از ژاپن و آمريکا خوانندگانی داريم که از ما تقاضای کمک می کنند ولی تاکنون حتی يک ايرانی هم چنين ارتباطی جدی با ما برقرار نکرده است الا اينکه از نزديک رابطه ای مستقيم داشته و شاهد

درمانگريهای نوين ما بوده است. سخن از فرهنگ است و ظلمتی که بر اين فرهنگ حاکم است. براستی چه بلايی بر سر فرهنگ و باورهای ما آمده است که عرفان را هم بايستی آمريکائيان به ما بباوراند و انگليسی ها و آلمانيها برايمان تفسير کنند. امروزه در آلمان و آمريکا اکثر تحصل کردگان دانشگاهی و روشنفکران کمابيش با مولوی آشنايند. ولی براستی چند درصد از تحصیل کردگان ما لای کتاب مثنوی را باز کرده اند؟ اگر هم مولوی را می شناسد بواسطه اشعار عاشقانه و ضرب المثل های عاميانه است. براستی که همواره پای چراغ تاريک است. ولی اين تاريکی در حال توسعه نيز می باشد و مستمراً غليظ تر می گردد. متأسفانه هر بيماری که بما رجوع می کند و يا هر کسی که با ما مشورتی می نمايد نخست بايستی چند ساعت درباره اصول فطری مذهب سخن بگوييم که: بخدا، خدا راست است، وجدان راست است، دين راست است، حق و ناحق راست است، روح راست است و آدميزاد علاوه بر هيکلش، روح هم دارد و… و عجيب که چانه زنی ما با جماعت بظاهر متدين و نماز خوان بمراتب شديدتر است زيرا اينان تنها مفاهيم غيبی ای که باور دارند رمالی و جن گيری و دعانويسی است. شاهديم که رسانه های جمعی ما مثل شبکه های تلويزيونی و راديويی و مطبوعاتش شبانه روز از دين و خدا و عرفان سخن می گويند. معلوم نيست که آيا مخاطبانی هم دارد يا نه. آيا گوش مردم پر شده و کر شده است در حاليکه به صدها درد بی درمان مبتلايند؟ اين چه بدبختی است آيا کسی نيست که فکری بحال اين مصيبت کند؟! اين مصيبت ريشه هايی بس عميقتر دارد

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۵۳

www.khanjany.com

 معمای کتابهای آسمانی

بي تردید كتبی كه در جهان، معروف به كتابهای آسمانی هستند هرگز به واسطه ملائک از آسمان نازل نشده اند و كسی شاهد بر چنین نزولی نبوده است و به علاوه ملائک با قلم و كاغذ نمی نویسند. و نیز اینكه در هیچیك از این كتابها نیامده است كه این كتاب را خدا یا ملائك نوشته باشند و یا حتی رسولان. در قرآن آیه ای حیرت آور داریم كه مي گوید «كتابهائی به دستهای خود می نویسند و آنرا به خدا نسبت میدهند.» بدون شك منظور، همین كتابهای آسمانی هستند چون كتابهائی دیگر دالّ بر چنین ادعائی وجود ندارند. درباره اوپانیشاد كه یكی از كهن ترین كتابهای آسمانی محسوب شده، واضح است كه گروه كثیری از نویسندگان در طول تاریخ نوشته و آنرا تكمیل كرده اند. درباره اوستا نیز واضح است كه اساساً درعصر ساسانیان نگاشته شده است و فقط فصولی از گاتها قدیمی تر است. و در دوران هخامنشی هرگز سخن از وجود چنین كتابی نبوده است. درباره تورات هم معلوم است كه عمده عهد عتیق افسانه هائی درباره موسی و قومش در اعصار بعد است. انجیل چهارگانه كه تعدادشان هم مشكوک است هم دارای تناقضاتی نسبت به همدیگرند و هم در بطن خود دارای تناقض واضح تاریخی هستند و حتی درباره ماهیت مسیح به عنوان خدا یا پسر خدا و یا پسر انسان نیز علناً تناقض وجود دارد. خود انجیل نیز در بطن خود واضح كرده اند كه این كتاب نه از مسیح است و نه حتی حواریونش، بلكه نقل و قولهائی از حواریون است. و امّا درباره قرآن، ماهیت امر روشن تر است كه نه رسول كتابی نوشته و نه امامان و خلفای راشدین. بلكه محفوظات برخی از حافظان آیات به امر عثمان و تحت نظارت یك یهود منافق به نام كعب الاحبار، مكتوب شده كه مورد قبول علی (ع) كه کاتب وحی پیامبر است نبود وگرنه خود ایشان مبادرت به مكتوب نمودن قرآن نمی نمود. قرآنی كه به مسجد آورد ولی مردمان وی را مسخره نمودند و با هسته خرما راندند و دیگر كسی آن كتاب را كه معروف به قرآن علی یا كتاب علی بود، ندیده است و به روایتی این كتاب در دست امام زمان است و با ظهورش آشكار می كند و از جمله نشانه های اوست. پس این كتابها چیستند و چه ماهیتی دارند و چه كرده اند؟ متأسفانه این كتابها یا از چشم قداست نگریسته شده اند و یا به كلی انكار گشته اند و كسی از چشم علم و خرد و تحقیق به آن نگاه نكرده است. سوای آسمانی یا زمینی بودن این كتب یا وحیانی و غیر وحیانی بودن آنها و سوای دستكاریهائی كه در آنها شده و یا نشده، یك واقعیت وجود دارد و اینكه كلّ بشریّت در مجموع این كتابها را آسمانی و قدسی می پندارد و جنبه عقلانی و علمی و حكمتی محتوای این كتب هم مطلقاً مد نظر نیست و بلكه اصولًا پرستیده می شوند و سجده می گردند و نگرش عقلانی به این كتب در مذاهب، یكی از زمینه های تكفیر و الحاد بوده و خون بسیاری از مفسران را ریخته است. واقعیت دیگر اینست كه این كتب واقعاً نخستین کتابهایی بوده اند كه در هر قوم و تمدنی كتابت شده و اساس خواندن و نوشتن (سواد) را نهاده اند. قداست این كتاب اساساً برخاسته از قدمت آنهاست چرا كه در ذات مذاهب، قداست عین قدمت است همانطور كه قداست وجود پروردگار چنین است. و اصولا ً قدمت پرستی از اصول ذاتی مذهب و باورهای دینی بوده كه خود جای بس تفكر دارد و به ندرت در این باب تفكر و تحقیقی شده است. بنابراین یكی از خواص كتب آسمانی اینست كه كلّ تمدن مدرن ما در جهان را پدید آورده است تنها و تنها به دلیل اینكه اساس سواد آموزی بوده است و نیز جنبه های حقوق و حكومت و اخلاقی آن كه آفریننده سنت ها و قوانین بوده كه از اركان مدنیت مي باشد. هر چند كه تمدن مدرن مصرانه مشغول الغا و ابطال همه این قوانین است ولی قانون سازی را از این كتابها به ارث برده است و تعلیم و تعلّم را كه ركن ذاتی دیگر این تمدن می باشد و در حال انقراض است. در واقع این كتاب را بایستی كتاب مدنیت بشر بر روی زمین دانست و نفی و انكار این كتاب مترادف با آخرالزمان است كه قلمرو مرگ مدنیت است و همچون واقعه اي اجتناب ناپذیر مي باشد. پر واضح است كه این كتابها به واسطه خداوند املاء نشده و به دست پیامبرانش نوشته نشده و حتی قدیسین و مریدان انبیای الهی هم مبادرت به نوشتن یا دیكته كردن آنها ننموده اند. بلكه برخی نویسندگان اقوام گوناگون بشری آنهم تحت امر و نظارت حكومتها و شاهان این كتب را نوشته اند. در قرآن نیز بارها سخن از «این كتاب» است كه در آن هنگام هنوز چیزی مكتوب نشده بود. پس واضح است كه كتاب آسمانی در عالم غیب و یا سینه انبیای الهی وجود داشته است. آیا اینها همان كتاب در دوره های گوناگون هستند؟ این امریست كه براستی نیازمند تحقیق و تأملاتی عظیم است و از اسرار دین و تاریخ و بشریّت است

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۸۹

www.khanjany.com

دین به زبان ساده

هیچکس نمی تواند مطلقاً کافر باشد یعنی مطلقاً وجود خداوند خالق را منکر شود و مطلقاً به حیات پس از مرگ ناباور باشد و کاملًا پیامبران خدا را تکذیب کند و به مکافات و اجر اعمال منکر گردد و مطلقاً میلی به ارزشهای دینی مثل صداقت و از خودگذشتگی نداشته باشد و مطلقاً به جهان غیب بی اعتقاد باشد. همین واقعیت دال بر فطری بودن دین

است. ولی این واقعیت به معنای متدیّن و مؤمن بودن نیست و هیچ ارزش و امتیازی ندارد چون ذاتی است. می دانیم که در همه مذاهب٬ شیطان٬ مظهر و بانی کفر است ولی شیطان هرگز به وجود خدا ناباور نبوده بلکه بسیار بیش از سائر ملائک به خداوند غیرت داشت و به همین دلیل آدم را تصدیق و سجده نکرد و با خداوند جدال کرد از اینکه چرا آدم یعنی این موجودِ لجنی و ظالم و ناسپاس را جانشین خودش کرده است و درست به دلیل این جدال و انکار بود که ملعون درگاه خدا شد و بنیانگذار کفر گردید پس کفر نه به معنای انکار وجود خدا و عدم پرستش او بلکه به معنای عدم اطاعت از امر او در سجده بر آدم به معنای اشرف مخلوقات و خلیفه خداست. یعنی کسی که انسان را و در مرحله اول خودش را جانشین خدا و وصی او در عالم خاک و حامل امانت آسمانی بر روی زمین و دوست او نمی داند و به این کرامت و شرف خود متعهد نباشد شیطانی و کافر است. پس کفر به معنای عدم تعهّد به حق آدمیّت خویشتن است و سائر انسانها

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۱۵

www.khanjany.com

اصول دین چیست؟

متاٌسفانه بسیاری بر این گمان هستند که دین عبارتست از نماز و روزه و خیرات و حجّ و امثالهم. درحالیکه اینها فروع دین هستند. «فرع» به معنای میوه و ثمره و معلول است که بطور طبیعی از اصل یک واقعه ای رخ می نماید. اصول دین دو جنبه دارد: عملی و اعتقادی! اصول اعتقادی دین ما همانها هستند که همه می دانیم یعنی توحید و نبوّت و معاد و عدل و امامت . اینها جنبه ذهنی و احساسی دین است و امری درونی و نامرئی است. و اما اصول عملی دین همانهائی هستند که اکثر ما از یادشان می بریم و عبادات (نماز روزه و ..) را همان اصول عملی دین می پنداریم. در حالیکه عبادات محصول ثانویه عمل به اصول دین هستند و اموری کاملًا شخصی و معنوی محسوب می شوند. و امّا اصول عملی دین چیست؟ صداقت، قناعت، سخاوت، صبر، عفّت، ادب، خویشتن داری، محبّت، رزق حلال، دوری از زنا، و ربا و ریا و … اینها همان اخلاق فطری بشرند و ارکان همه مذاهب حقّه الهی می باشند. انسان به میزانی که این اصول را در زندگی روزمره به فعل در می آورد به باور قلبی اصول اعتقادی دین می رسد و به تدریج عبادات که میوه های وجود یک مؤمن هستند بصورت نیازی روحانی آشکار می شوند که جملگی قلمرو پرستش پروردگارند. در واقع اصول عملی دین موجب تقرّب انسان به خداوند شده و این تقرّب موجب پرستش می شود و نماز و روزه و انفاق و جهاد و ابلاغ معارف دینی پدید می آیند

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۶۹

 آخرالزمان ابرانسان ابن عربی اسرار صلوة اسلام شناسی اگزیستانسیالیزم امام شناسی اوشو اشراق امامت امامزمان ایدز برزخ بهشت بوبر تأویل قرآن تناسخ تشیع جهنم حافظ حکمت حکومت اسلامی حکمت الاشراق خاتمیتخودکشی خودشناسی خلق جدید دجال دکتر علی شریعتی زرتشت شفاعت صادق هدایت طب اسلامی ظهور امام زمانعلائم ظهور عرفان عرفان اسلامی عرفان شیعی عرفان حلقه عذاب علم توحید غیبت فاطمه شناسی، فلسفه فلسفه دین فلسفه زندگی فلسفه سینما فلسفه ظهور فلسفه گناه فلسفه مرگ، فلسفه ملاصدرا فلسفه نماز فمینیزم قیامتکرامت کریشنامورتی لقاءالله متافیزیک منجی موعود معراج منجی آخرالزمان مولوی مولانا مهدی موعود معرفتشناسی نجات نیچه وحدت وجود وجه الله ولایت وجودی هایدگر هرمنوتیک یاسپرس

آدم و حوا, آفرینش جدید عرفانی، ادگار آلن پو، انسان کامل، امراض لاعلاج، پدیده شناسی، تئوسوفی، حقیقتمحمدی، حلاج، خداشناسی، روزبهان بقلی، رجعت حسینی، زایش عرفانی، شناخت شناسی، شیطان شناسی، عشق عرفانی، عرفان درمانی، علی شناسی  فلسفه ازدواج و زناشویی، فلسفه بیماری، فلسفه طلاق، فلسفه عشق،ماورای طبیعت، معرفت نفس، ناجی موعود، ناجی آخرالزمان، 

 پدیده شناسی بوبر یاسپرس حلاج زایش عرفانی حقیقت محمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*